بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین، وبلاگ محمد رضا :
اساس دینداری و بنیان نظام اجتماعی مذهب در موقعیتهای
دور از خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، بر
حضور فعال و نقشآفرین مراجع تقلید است که حلقهٔ
ارتباط فکری و معنوی مردم با اولیای معصوم هستند.
گاه این فاصله مکانی و جغرافیایی است، همچون عصر حضور
مادی خاندان رسالت که مردم در مناطق دور به نمایندگان
امامِ خود مراجعه میکردند و گاه، فاصلهٔ زمانی و
تاریخی است مانند روزگار ما که مردم به عالمان و
فقیهان مراجعه میکنند.
این رجوع و مراجعهٔ مردم به فقیه او را مرجعیت میدهد و چون رجوع مردم برای
شناخت حکم دینی و تکلیف شرعی است آنان را مرجع تقلید
مینامیم.
نقش حیاتی و اساسی این حلقههای واسط و رابطان با خاندان رسالت چنان مهم است
که امام ششم سلاماللهعلیها در وصف جناب زراره و برخی
دیگر از اصحاب خود فرمود: «لولا هؤلاء لاندرست المله و
الدین/ اگر اینها نبودند اثری از نظام اجتماعی ایمان و
نظام اعتقادی دین باقی نمیماند».
پس از دوران حضور مادی و محسوس خاندان رسالت این وظیفه بر عهدهٔ فقیهان و
مراجع تقلید است که به اشارت «فارجعوا الى رواه حدیثنا/
به راویان سخنان ما مراجعه کنید.» مرجعیت یافتهاند و
اکنون قرنهاست که هر نسل نو در پی نسل پیشین زمامدار
امور دینی جامعهاند و امروز هم چهرهٔ تابناک نسل
فعلی از آنان در آسمان جامعهی دینی میتابد و میدرخشد.
اما واقعیت غیرقابل تعارف این است که نسل فعلی مراجع
تقلید نجف و قم در آیندهٔ نزدیک جای خود را به گروهی
دیگر از بزرگان علمی و فقهی حوزه خواهند داد.
چه مراجع تقلید متین و موقر نجف که زیاد اهل مصاحبه و سخنرانی و بیانیههای
رسانهای نیستند و چه مراجع تقلید فعال و پرتحرک قم که
حضور و بروز جدی و مستمر رسانهای دارند، دیر یا زود
از میان ما خواهند رفت و دوران جدیدی از مرجعیت حوزهی
شیعی آغاز خواهد شد.
این دوران جدید به جهات متعددی اختلاف اساسی با دوران گذشته دارد، زیرا از
سویی آخرین حلقههای متصل به دوران گذشته همچون آیتالله
وحیدخراسانی در این نسل حضور داشتند و از سوی دیگر
تحولات اجتماعی و تغییرات سبک زندگی مردم فضای کاملاً
متفاوتی را برای نقشآفرینی روحانیت رقم خواهد زد.
حضور
روحانیت در حاکمیت طی چهار دههٔ گذشته و آثار اجتماعی،
سیاسی و فرهنگی آن، تأسیس مراکز و مؤسسات حوزوی وابسته
به حاکمیت، فاصلهگرفتن جدی بخشی از مردم با روحانیت،
ترک تقلید و پرداخت خمس در بین بخشهای قابل توجهی از
مردم، پرسشهای جدی نسل جوان و ... نشانههای دورانی
متفاوت هستند.
مرجعیت
آینده با دنیایی جدید و فضایی تازه روبهروست که باید
برای آن آماده باشد. از سویی باید به ریشهها و
خاستگاه اصیل خود تکیه کند و فقه جواهری را پاس بدارد
و از سویی باید نسخهای مطابق و متناسب با این دوران
جدید را عرضه کند، و
حساسیت این
مرحله از تاریخ نهاد مرجعیت شیعی و حوزهٔ علمیه دقیقاً
از همینجاست که اگر از هر جانب کوتاهی بورزد فرصت نقشآفرینی
و حضور را از دست خواهد داد.
مرجعیت
آینده باید از سویی اصالت خویش را حفظ کند و با همهٔ
تغییرات و تحولات از اصول و مبادی بنیادین خود حراست
نماید و از سوی دیگر باید خود را با مخاطب تازه و
اقتضائات و ضرورتهای دنیای جدید سازگار سازد.
بدین
ترتیب مرجعیت جدید باید جای خالی امامت و ولایت را در
مدرنترین رویکردهای قرن بیستویکم پُر کند و چنان که
از مرحوم آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی نقل شده
مذاق امامْ فهمی داشته باشد و تشخیص دهد که
واقعاً اگر
امروز امام معصوم در جامعه حضور مرئی و مسموع داشت،
برای هر یک از این موضوعات و مسایل چه حکمی میکرد و
در حوادث واقعه چه راهی میگشود و بنابراین مرجعیت نمیتواند
حکم و تشخیص سلفِ صالح خویش را با اندک تغییری بر زبان
براند و بر قلم بیاورد زیرا مسئله دیگر حکم آب قلیل
نیست که طی صدها سال تکرار شود، بلکه پرسش از بازیهای
کامپیوتری و پول دیجیتال و فقه اوقات فراغت و لقاح
مصنوعی است!
بدین
ترتیب نیازمند فهم جدید و تازه از برخی روایات اساسی
برای حضور فعال در دنیای جدید هستیم تا به مصداق «إن
الله یحبّ أن یؤخذ برخصهݑ کما یحبّ أن یؤخذ بعزائمه»
تهدیدها به فرصتها تبدیل شوند و شیعیان به جای عناصر
منفعل و منزوی جامعه، عناصری فعال و پویا و مؤثر و نقشآفرین
باشند.
در
چنین دیدگاهی تفاهم و تعامل با مردم و توجه به افکار
عمومی و مخاطبشناسی و رسانه و ارتباطات اجتماعی نه
یک تعارف بلکه ضرورتی جدی و حیاتی است، زیرا اگر مردم
نباشند مرجعیت معنایی ندارد و هویت و نقش خود را کاملاً
از دست میدهد.
مرجعیت آینده تنها با تدبر فقهی و تعمق اصولی به جایگاه مطلوب خود نمیرسد
بلکه ناگزیر نیازمند درک و شناخت عمیق اولویتها -برای
انتخاب بین بد و بدتر- و واقعگرایی در مسایل عینی و
ملموس زندگی شهروندان امروز جامعهٔ جهانی است.
مرجعیت
آینده باید شعارها و اصول بنیادین مانند عدالت و قسط
را در گفتمان خود تعریف کند و درد و مشکل مخاطب خود را
به درستی بشناسد تا در نزد او مقبولیت یابد.
مخاطب
باید به مرجع خود اعتماد داشته باشد تا رسالهی او را
به دست بگیرد. مخاطب باید به هوش و نبوغ و فهم و آگاهی
مرجعش مطمئن باشد و او را در هر موضوعی از خود چند قدم
جلوتر ببیند. مخاطب باید باور کند که مرجع او با شناخت
دقیق و روشن از انسان و جهان، حکم خدا را استنباط کرده
است و سر سوزنی منفعت و خوشایند فردی ندارد.
با
وجود نهادها و مؤسسات مختلف وابسته به مراجع تقلید که
بودجه دولتی یا حمایتهای شبهدولتی دارند دشوار و دور
است که انتظار داشته باشیم مخاطبان مرجعیت را مستقل
بدانند. این اعتماد مهمترین رکن ارتباط مخاطب با
مرجعیت است.
افراد زمانی خود را به یک کارشناس میسپارند که
بدانند او از ایشان جلوتر است و به او اطمینان کامل
داشته باشند، و طبیعتاً هر چه موضوع حساستر باشد
وسواسشان در انتخاب هم بیشتر خواهد بود. قطعاً وسواسها
و حساسیتها مثلاً در انتخاب جراح قلب بیشتر از حساسیت
برای انتخاب دانپزشک است.
حالا
وقتی قرار باشد که مرجع تقلید دین و آخرت مردم را به
دست بگیرد و آنان را در مسیر بندگی خداوند و دینداری
برای ابدیتشان راهبری کند، ناگفته پیداست که چه میزان
حساسیت و نگرانی در مردم وجود خواهد داشت.
این
اعتماد مهمترین سرمایهٔ مرجعیت است و دشمن دقیقاً
روی همین نقطه تمرکز کرده تا این اعتماد را مخدوش سازد
و رابطهٔ میان مردم و مرجعیت را آسیبپذیر و متزلزل
نماید.
بدون
تعارف باید به واقعیتهای امروز توجه کنیم و ببینیم
تصویری که نسل جدید از روحانیت و مرجعیت و خبرگان و
شورای نگهبان دارد چگونه است؟
خوب
یا بد، زشت یا زیبا، ضعیف یا قوی، نهاد مرجعیت مسئول
این تصویر است و نمیشود دیگران را ملامت کرد و
تقصیرها و عیبها را به گردن دشمن داخلی و خارجی
انداخت.
وقتی
مؤسسات امنیتی و مراکز پژوهشی غربی از سالها پیش به
صورت دقیق بر روی این تصویر کار کردهاند و مطالعات
میدانی عمیق و گسترده داشتهاند، چرا ما از پرداختن به
این موضوع نگران باشیم؟
وقتی از سالها پیش در اتاقهای فکر و اندیشکدههای آمریکا و رژیم صهیونیستی
یکایک فضلای نسل جدید حوزه را به دقت شناسایی کرده و
زبان بدنشان را تحلیل نمودهاند و تألیفاتشان را
بررسی کردهاند و شانس رسیدن هر کدام به مرجعیت آینده
را تخمین زدهاند، چرا ما دربارهٔ توجه به این موضوع
تردید کنیم؟
وقتی
کارشناسان غربی محیط اطراف هر یک از این بزرگان و
خانواده و نزدیکان و شاگردان خاصشان را مطالعه کرده و
نقاط ضعف و نقاط قوتشان را تعیین کردهاند، چرا ما
برای انتشار این مطالب تأمل داشته باشیم؟
صفحات
«مرجعیت» در شماره ۱۲۶ مجله خیمه گرچه به تناسب
بضاعت ناچیز و توان اندک ما بسیار ساده و مختصر است،
اما میتواند آغازی باشد برای توجه جدیتر و تعمق دقیقتر
بر این موضوع حساس و سرنوشتساز که انشاالله در شمارههای
آینده مفصل به آن میپردازیم.
* منتشر شده در شماه ۱۲۶ «ماهنامه خیمه»
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
در
کنار تمام استرس و ترس های بعد از زندگی مشترک، مردان
همیشه در یک سرگردانی بین دوستان و همسر خود است.
دوستانی که اگر همراهیشان نکند زن ذلیل خطاب و همسرش
به علت رفیق بازی او را متعهد به خانه و خانواده نمی
داند. در روزهای اول ازدواج و زندگی به وابسته جدید
بودن و برنامه های مختلفی که بین زوج وجود دارد،
ارتباط با دوستان چه از جانب مرد و چه از جانب زن دچار
اختلال هایی می شود اما رفته رفته با قرار گرفتن در
مسیر زندگی و روی غلطک افتادن برنامه ها، هم زن و هم
مرد زمان برای با دوستان خود بودن نیز پیدا می کنند.
بودن مردان با دوستان مذکر خود، در سلامتی آنها تاثیر
گذار است. مردان به تفریح و گشت و گذار با دوستان خود
نیازمند هستند. اما قطعا این جمله برای زنان بسیار
ناخوشند و غیرمنطقی است. حتی ترجیح می دهند این سلامتی
که در اثر با دوست بودن قرار است برای همسرشان ایجاد
شود، نباشد.
یافتههای محققان آلمانی نشان میدهد که صرف وقت با
دوستان مذکر برای سلامت مردان مفید است. این خبر چیزی
نیست که همسر یک مرد خوشگذران دوست داشته باشد بشنود:
دانشمندان ثابت کردهاند مردان به گشت و گذار شبانه با
دوستان خود نیاز دارند!
از علل مشاجرات معمول میان همسران، همین گلایه از صرف
وقت با دوستان و به اصطلاح «رفیقباز» بودن مردها است.
بسیاری از زنان از همسر خود انتظار دارند وقت آزاد خود
را بیشتر با خانواده گذرانده و از جمعهای دوستی دوران
مجردیشان فاصله بگیرند. این خواسته که در موارد
بسیاری انتظار به حق و به جای یک همسرِ نگران کانون
خانواده است، میتواند سبب سوءتفاهم و کدورت شود.
بعضا علاقه مردان به همنشینی با دوستان خود، به فرار
از جمع خانواده، بیمسئولیتی و بیقیدی آنها نسبت
داده میشود. این نوع نگاه ممکن است به بروز شک،
اضطراب و بدبینی منجر شده و مردان را با اتهام بیوفایی
و خیانت مواجه کند. ممکن است بسیاری از مردان نیز از
دلیل علاقه خود به معاشرت با دوستان همجنس و احیانا
مجرد بیخبر باشند یا خود را به دلیل چنین خواستهای
سرزنش کنند.
بنا به یک تحقیق جدید، احتمال کاهش استرس مردان هنگام
همنشینی با همجنسهای خود، بیشتر از زمان بیرون رفتن
با جنس مخالف یا صرف وقت با خانواده است. بر اساس این
پژوهش، که لابد از این پس به عنوان بهانه مورد اشارهی
مردان بسیاری قرارخواهد گرفت، حضور در یک گروه باعث میشود
عوارض اضطراب مردها را کمتر آزار دهد.
دانشمندان دانشگاه گوتینگن آلمان با مطالعه نوعی از
میمونها موسوم به باربِری مِکاک (Barbary macaque) که
رفتارهای اجتماعیشان بسیار به انسان شبیه است،
دریافتند سطح هورمون استرس مردانه در میمونهای نَر،
هنگام معاشرت با شریک زندگی یا دیگر اعضای خانواده به
سرعت افزایش مییابد. اما همین میمونها میان گروهی از
نرهای دیگر بسیار آرامتر بودند.
محققان همچنین کشف کردند که بیماریهای مرتبط با استرس،
تنها میان میمونهای ماده یا زوجها شایع است. این
تحقیق که در مجله PNAS منتشر شده است به این نکته نیز
توجه کرده که نَرها چگونه از یکدیگر مراقبت میکنند.
میان انسانها این مراقبت به شکل «هوای هم را داشتن» و
رفتارهایی موسوم به «مرام و معرفت» دیده میشود، و در
میمونها به صورت جدا کردن حشرات و کَکها از موی بدن
یکدیگر.
به گفته کریستوفر یانگ از گروه تکامل اجتماعی نخستیسانان
در همین دانشگاه، اگر نخستیسانان نَر در گروههایی با
چند حیوان نرِ دیگر زندگی کنند، معمولا بین آنها
درگیری شدیدی بر سر دسترسی به مادهها در میگیرد، اما
نرهای گروه میتوانند با چند همگروهیِ نر دیگر روابط
دوستانهای برقرار کنند. میمونهای نَر دوستیهای
اجتماعی مشابه انسان برقرار میکنند که استرسهای
زندگی روزمره را در آنان کاهش میدهد.
به نظر میرسد دانستن این نکته علمی ساده میتواند درک
زنان از رفتار همسران خود، و همچنین آگاهی مردان از
نیازهای روحیشان را ارتقا بخشد. مردان میتوانند
گهگاه با معاشرت با دوستان و همکاران، برای ساعاتی
دغدغه وظائف خانوادگی را فراموش کرده و از طریق کاهش
سطح استرس، کیفیت زندگی خود را بالا ببرند. البته جلب
اعتماد همسر محترم، پیشنیاز مهم چنین امری است.
عکس این قضیه دنیا شکل دیگری است. مردان از همسران خود
می خواهند برای عوض شدن روحیه و سرگرمی شان هم که شده
در ماه یک بار با دوستانشان در خانه یا در بیرون از
خانه جمع شوند. گرچه ممکن است این دور هم جمع شدن زنان
نه تنها در سلامت شان تاثیر مثبت نداشته باشد، بلکه
گاهی حرف های خاله زنکانه و چشم و هم چشمی های نا به
جا روحیه شان را از سوی دیگر دچار تغییر کند.
اما مزیتهای داشتن دوست خوب بر هیچ کسی پوشیده نیست
اما جایگاه همین دوستی و رفاقت باید در زندگی مشترک
زوجین تعریف شود بهگونهای که مسلط بر زندگی نشده و
زندگی را تحتالشعاع خویش قرار ندهد، برخی از مردها به
جهت آزادی ای که دارند، رفیقباز هستند. هر کسی را به
منزل میآورند و براساس غفلتی که دارند یک زمان به
خودشان میآیند که در دام فساد گرفتار شدهاند. به
قماربازی یا استعمال مواد مخدر یا میگساری عادت کرده و
به شبنشینهای خانمانبرانداز قدم میگذارند و همین
امر باعث سردی در زندگی شده و مقدمات پاشیده شدن آن را
فراهم میآورد. باید بر این نکته تاکید کرد در خانوادهای
که مرد آن رفیقباز باشد همه چیز زندگی را فدای رفیقش
میکند و همسرش را آزار میدهد و فرزندان از پدر بیزار
میشوند و در نهایت کانون گرم خانواده از هم میپاشد.
اصلاح رفتاری زنان
افراط و تفریط در همه حوزه های زندگی و ارتباطی
مشکلاتی را به همراه می آورد. تعبیر همان اصطلاح ” نه
شوری شور، نه به این بی نمکی”و زوج هایی که دایره
ارتباطی و دوستانی ندارند و یا زوج هایی که آنقدر
تعداد رفیق بازی هایشان زیاد است که فرصت باهم بودن
برایشان به ندرت اتفاق می افتد. هم در حوزه افراط و هم
در حوزه تفریط هر دو فرد دچار مشکل هستند.
زوجی که نتوانند برای فارغ شدن از مسائل زندگی چند
ساعتی را با دوستان خود بگذارنند و یا زوجی که فرصتی
برای پرداختن به امور زندگی خود ندارد، هر دو علت
العلل این مشکل خواهند بود. فردی که در زندگی مشترک در
انجام وظایف زناشویی و همسرداری کوتاهی میکند خواسته
یا ناخواسته باعث میشود که همسرش بیشتر از گذشته
اوقات فراغت خود را با دوستانش سپری کند. در این حالت
ممکن است مرد یا زن رشد یافته باشند اما چون همسرشان
در ایفای نقش همسری ضعفهایی دارد، فرد با بودن بین
دوستانش احساس میکند آرامش بیش تری دارد. در واقع
وقتی یک مرد یا زن نتواند نقش آفرینی صحیحی در خانه
داشته باشند، کانون خانواده سرد میشود و یکی از زوجین
ترجیح میدهد نیاز عاطفیاش را در جمع دوستانش وگاه
متاسفانه با نشاطهای کاذب تامین کند. البته کوتاهی
همسر تنها یکی از دلایل رفیق بازی است به عبارت دیگر
این رفتار نادرست میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد.
همسری که تلاش میکند عادت ناپسند رفیق بازی را از سر
همسرش بیندازد ولی موفق نمیشود، به این دلیل است که
ارتباط بین آنها کمرنگ شده است. در این مواقع ممکن
است زن یا شوهر به دلیل دلسوزیهای زیادی که به هم
دارند با شریک زندگیشان، با جملات امری یا دستوری
برخورد کنند. این نوع صحبت کردن به طور خاص با روحیات
جنس مذکر به هیچ وجه سازگار نیست. خانمها باید بدانند
در صورتی که به خاطر عمل اشتباه شوهرشان، مرتب به او
دستور بدهند، نه تنها مشکل حل نمیشود بلکه فاصله
عاطفی آنها از هم زیاد میشود. زنان باید درک کنند
مردان لحظاتی نیاز دارند با دوستان خود خلوت داشته
باشند، به قول خودشان حرف های مردانه بزنند و ثانیه
هایی را به قسط و وام زندگی و مسائل آن فکر نکنند.
*راهکارهایی برای مردان
دوران مجردی پایان یافته است
بهتر است بدانید بعد از ازدواج دوران مجردی پایان
یافته است و خیلی چیزها در زندگی شما با ازدواج تغییر
میکند. روابط دوستانه یکی از مواردی است که با این
دوران تغییر میکند و همان طور که گفته شد وقت آزاد
و اولویت بندی افراد با این تغییر شرایط عوض خواهد شد،
اما یک راهکار دیگر هم وجود دارد؛ شما دیگر مثل گذشته
زمان آزاد زیادی نخواهید داشت اما حذف کلی و قطع رابطه
با دوستان هم درست نیست.
به همین دلیل یکی از راهکارها این است که در مورد
روابط خود خوب فکر کنید. آنهایی که برایتان مهمتر است
را در ذهن مشخص و برای تمدید روابط با آنها برنامه
ریزی کنید. شما میتوانید دوستان جدیدی هم پیدا کنید.
دوستانی که زوج باشند و شما بتوانید همراه با همسرتان
در کنار آنها وقت بگذرانید، اما تمام این شرایط زمانی
امکان پذیر است که زوجین با یکدیگر به نتیجه و تفاهم
رسیده باشند و قبل از هر تصمیم گیری با یکدیگر گفتگو
کنند.
اولین قدم: اصلاح رابطه خود
همسری که تلاش میکند عادت ناپسند رفیق بازی را از سر
همسرش بیندازد ولی موفق نمیشود، به این دلیل است که
ارتباط بین آنها کمرنگ شده است. در این مواقع ممکن
است زن یا شوهر به دلیل دلسوزیهای زیادی که به هم
دارند با شریک زندگیشان، با جملات امری یا دستوری
برخورد کنند. این نوع صحبت کردن به طور خاص با روحیات
جنس مذکر به هیچ وجه سازگار نیست. خانمها باید بدانند
در صورتی که به خاطر عمل اشتباه شوهرشان، مرتب به او
دستور بدهند، نه تنها مشکل حل نمیشود بلکه فاصله
عاطفی آنها از هم زیاد میشود.
استفاده از جملات محبت آمیز را فراموش نکنید
فرض کنید مردی به خانه دیر میآید. همسرش هم نگران شده
و به خاطر دلسوزی میگوید «باز که دیر آمدی و خبر
ندادی؟» یا «تو همیشه دیر میآیی». این گونه جملهها
با اینکه توهین نیست ولی به مرد شوک وارد میکند و
ممکن است مرد هم در جواب بگوید «اصلا خوب کاری کردم،
که دیر آمدم» یا «از این به بعد دیرتر هم خواهم آمد!»
همین طور که میبینید استفاده از جملاتی نظیر این جملهها،
ممکن است باعث قطع ارتباط عاطفی زوجین شود. حالا اگر
خانم به همسرش بگوید «نگرانت بودم» یا «دلتنگت شده
بودم». این جملات برای مردها یک بار عاطفی دارد و
باعث میشود آنها درباره این عملشان بیشتر فکر کنند و
درباره آن تصمیم جدیدی بگیرند. استفاده از جملات مثبت،
یکی از مهارتهای ارتباط مطلوب است. این را هم بدانید
که اگر این مشکل برطرف شد، باید خاطرات آن را در زبالهدان
تاریخ زندگیتان بیندازید و هیچ وقت نه به آنها فکر و
نه آن روزها را یادآوری کنید.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
معلم شهید دکتر شریعتی :
نهج
البلاغه بعد از قرآن ، بزرگترین کتاب ما است که آن را
نمی خوانیم و نمی شناسیم، چنانکه قرآن را نیز نمی
شناسیم و آن را فقط ستایش می کنیم، می بوسیم و تبرک می
دانیم. قرآن ونهج البلاغه را تجلیل و ستایش می کنیم،
اما چه فایده و چه تاثیری می تواند داشته باشد، وقتی
که در آن تدبّر نمی کنیم. این گونه مدح ها و محبت ها
در میان همه ملت ها نسبت به معبودشان، پیغمبرشان و
قهرمانانشان هست ، اما این معرفت است که با ارزش است.
محبت
یا معرفت؟
ما بیش از هر چیز به تعلیم نیازمندیم، و حتی پیش از
تبلیغ، به معرفت و آشنایی علمی نیاز داریم.
یکی از بزرگترین مسائلی که در تاریخ وجامعه ما مطرح
است اسلام و تشیع می باشد که بسیاری از ما بدان
معتقدیم، اما آن را به درستی نمی شناسیم. به مذهبی
ایمان داریم که آشنایی درست و منطقی از آن نداریم.
مثلاً به علی (علیهالسلام) به عنوان یک امام، یک مرد
بزرگ، یک ابرمرد حقیقی و به عنوان کسی که همه احساس ها
و تقدیس های ما را به خود اختصاص داده، اعتقاد داریم و
همیشه در طول تاریخ، بعد ازاسلام، ملت ما افتخار ستایش
او را داشته است، اما متاسفانه آنچنان که باید و شاید
او را نشناخته است؛ زیرا بیشتر به ستایش ایشان پرداخته
شده نه شناختن او.
این گونه مدح
ها و محبت ها در میان همه ملت ها نسبت به معبودشان،
پیغمبرشان و قهرمانانشان هست ، اما این معرفت است که
با ارزش است.
امکان ندارد جامعه ای و ملتی علی(علیه السلام) را
بشناسد و درست بفهمد، و ازشکنجه آمیزترین وسخت ترین
محرومیت هایی که جوامع دچار آن هستند ، رنج ببرد.
ما در زمان خود موظف به شناختن امام هستیم ، نه محبت بدون معرفت به امام.
البته نسبت به محبت ورزیدن انتقادی نداریم. چگونه ممکن
است کسی علی را بشناسد و به او عشق نورزد و او را
نستاید؟ اما این محبت نتیجه شناختن علی و آشنا شدن با
زیبائی های عظیم یک روح با شکوه ، و عظمت و پاکی یک
انسان بزرگ است. محبتی که معلول این معرفت است ، نجات
بخش می باشد و روح زندگی یک جامعه است.
غربت
نهج البلاغه
نهج البلاغه بعد از قرآن ، بزرگترین کتاب ما است که آن
را نمی خوانیم و نمی شناسیم، چنانکه قرآن را نیز نمی
شناسیم و آن را فقط ستایش می کنیم، می بوسیم و تبرک می
دانیم.
قرآن ونهج البلاغه را تجلیل و ستایش می کنیم، اما چه فایده و چه تاثیری می
تواند داشته باشد، وقتی که در آن تدبّر نمی کنیم.
نهج البلاغه به اقرار اغلب دانشمندان و نویسندگان و
ادبای معاصر، حتی عرب، بعد از قرآن، زیباترین متن عربی
است. مجموعه ای در بردارنده سخنانی عمیق در کمال فصاحت
و بلاغت و کتابی حاوی دستورات ارزشمند اخلاقی است.
شاید ، 25 سال سکوت علی(علیه السلام) از همه سخنانی که
آن حضرت در دوران عمر خویش فرموده است؛ رساتر، بلیغ تر،
زیباتر، اثر بخش تر و آموزنده تر باشد.
سکوتی که خطاب به همه انسان هاست، انسان هایی که علی
را می شناسند. بیست و پنج سال سکوت در نهایت سختی و
سنگینی برای یک انسان، آن هم نه یک انسان گوشه گیر و
راهب، بلکه یک انسان فعال اجتماعی.
امام گاه با سخنانش حرف می زند و گاه با سکوتش، گاه با
پیروزیش درس می دهد و گاه با شکستش.
مخاطب امام ما هستیم و رسالت ما نیز معلوم است:
شناختن این درس ها ، خواندن این سخنان و شنیدن این سکوت ها ...
درد
بزرگ مرد تاریخ
متاسفانه حضرت علی علیه السلام با این عظمت هنوز در
بین شیعیانش نیز مجهول و ناشناخته مانده است. هنوز
بسیاری از فضایل و ارزشهای انسانی ایشان را نیافته ایم.
اما به راستی ارزش های انسانی علی علیه السلام چیست؟
یکی از مسائلی که درباره ایشان مطرح نشده، مساله تنهایی علی (علیه السلام)
است.
کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق می ورزد، با همه چهره های دیگر بیگانه
می شود و جز در آرزوی او نیست، خود به خود وقتی که او
نیست ، تنها می ماند و کسی که با افراد و اشیای
پیرامونش بیگانه است، متجانس نیست ، تنها می ماند،
احساس تنهایی می کند. انسان هر چه به مرحله انسان بودن،
نزدیکتر می شود، احساس تنهایی بیشتری می کند. و از
جامعه و زمان فاصله می گیرد.
در شرح حال نوابع می بینیم یکی از صفات شخصی آنان ،
تنهائیشان در زمان خود آنها است. در زمان خود مجهول
اند، غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند، و آیندگان
بهتر می توانند ، آنها، اثرشان ، سخنانشان و سطح
اندیشه و هنرشان را بهفمند.
چه کسی تنها نیست؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است،
کسی که رنگ زمان به خود می گیرد، رنگ همه را به خود می
گیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجود است و با
وضع موجود، به هر شکلش و هر بُعدش منطبق است.
احساس تنهایی
و خلاء ، مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و
زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد ، نمی تواند
سیرش کند.
درد
انسان، درد انسان متعالی ، تنهایی وعشق است.
و
می بینیم علی(علیه السلام) ، همان علی (علیه السلام)
که می نالد و دائماً فریاد می زند و سکوتش درد آور است.
سخنش درد آور است، و همان علی که عمری شمشیر زده ، جنگ
ها کرده ، فداکاری ها نموده و جامعه ای را با قدرت و
جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع
یارانش تنهاست و نیز می بینیم که نیمه شبهای خاموش
مدینه را ترک می کند وسردر حلقوم چاه، می نالد.
امام کسی را ندارد که برایش حرف بزند، گوشی نیست که
سخنانش را بشنود، و فردی نیست که او را بفهمد.
رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در
قالب فکرهای کوتاه و در برابر نگاه های پست و پلید و
احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار
گیرد. و این مرد که روی این زمین خودش را تنها می یابد،
با این زمین و آسمان بیگانه است و فقط رسالت و وظیفه
اش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده است.
علی در طول تاریخ ، تنها انسانی است که در ابعاد مختلف
و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمی شود قهرمان است.
مثل یک کارگر ساده با دست و بازویش خاک را می کند و در
آن سرزمین سوزان بدون ابزار، قنات می کند ، مانند یک
حکیم می اندیشد، همچون یک عاشق بزرگ و یک عارف عظیم
عشق می ورزد، به سان یک قهرمان شمشیر می زند و همانند
یک سیاستمدار رهبری می کند و مانند یک معلم اخلاق مظهر
و سرمشق فضایل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر
است و یک دوست وفادار و هم یک همسر نمونه.
چنین
انسانی است که در دنیا تنهاست.
علی(علیه السلام) در میان پیروانش هم تنهاست، در اوج
ستایش هایی که از او می شود مجهول مانده است. درد علی
(علیه السلام) دو گونه است: یک درد، دردی است که از
زخم شمشیر ابن ملجم در فرق مبارکش احساس می کند، و درد
دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به
دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله در
آورده است و ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن
ملجم در فرقش احساس می کند .
اما، این درد علی (علیه السلام) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله
آورده است، تنهایی است ، که ما آن را نمی شناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛ که علی(علیه
السلام) درد شمشیر را احساس نمی کند، و ... ما
درد علی را احساس نمی کنیم.
پروردگارا ! قلبمان را با روح آسمانی اش ، پیوند زن.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن،
یا عنوان اصلی، به پیوند فوق
اشاره کنید
عصر ایران؛ مصطفی داننده : گویا در تکرار سریال « رهایم نکن» که از شبکه
سه تلویزیون پخش میشود، سکانس تجاوز به بازیگر زن این سریال حذف شده است. حذفی که
به شدت صدای کارگردان این مجموعه را درآورده و عسگرپور کار تلویزیون را تجاوز به
سریالش دانسته و اعلام کرده است که اگر این روند ادامه پیدا کند دیگر در تلویزیون
سریال نخواهد ساخت.
در حالی که این روزها در حال شنیدن خبرهای تکاندهنده از
تجاوز و سوءاستفادههای جنسی هستیم، اهالی تلویزیون گویا خود را به آن کوچه زدهاند
و دوست ندارند مشکلات جامعه را نشان دهند.خدایا ما را از دست مسئولان تلویزیون نجات
بده!
بازیگر زن
سریال رهایم نکن
شاید همین یک صحنه میتوانست از بروز فاجعههای این چنین
جلوگیری کند. شاید همین یک صحنه میتوانست آموزشی باشد برای دختران که تنها به جایی
که نمیشناسند و به اعضای آن اطمینان ندارند نروند. برای آموزش حتما نباید دانشگاهی
راه انداخت. کلاسی دست و پا کرد و استادی به خدمت گرفت. گاهی یک اشاره میتواند جای
یک ترم دانشگاه باشد.
به نظر میرسد مسئولان تلویزیون در این جامعه زندگی
نمیکنند، نمیبینند و نمیشنوند. تلویزیون ایران همچنان در عصر سانسور زندگی
میکند و فکر میکند با ندیدن مردم همه چیز حل میشود. فکر میکنند هنوز دهه 60 است
که مردم را از داشتن ویدیو و دیدن فیلمهای خارجی نهی کنیم.
آنها هنوز فکر
میکنند با سانسور کردن یک بخش میتوان همچون کبک سر در برف فرو برد و تصور کرد که
نه خانی آمده است و نه خانی رفته است.
آنها نمیدانند همین قسمت سانسور شده
بارها و بارها در فضای مجازی دست به دست شد و مردم آن را دیدند حتی آنها که
تلویزیون را نگاه نمیکنند.
مسئولان صداوسیما به جای اینکه تلاش کنند آگاهی را
در بین مردم افزایش دهند سعی میکنند به راههای مختلف برای سانسور برسند. مثلا
چگونه با یک چراغ خواب، زنی را سانسور کنند.
تلویزیون به این نکته توجه نمیکند
وقتی در مسابقات والیبال بیش تر از تصاویر زنده، صحنه آهسته پخش میکنند، مردم به
دنبال یافتن شبکهای ورزشی در ماهواره هستند تا والیبال بدون سانسور را در آن
مشاهده کنند.
در زمانی که کودکانی که تازه به حرف افتادهاند میتوانند با
موبایل بازی کنند و بچههای مدرسهای به غلط تلفن همراه هوشمند دارند و به راحتی
اینترنت گردی میکنند و داغ شدن بازار فیلتر شکنها به همه چی دست رسی دارند،
دیگر سانسور جواب نمیدهد.
سانسور به مثابه سفر کردن با شتر در زمانی است که
ماشینهای فوق مدرن و هواپیما مسافران را با کمترین زمان ممکن به مقصد
میرسانند.
کاش مسئولان تلویزیون سری به سایتهای دانلود سریالهای خارجی و یا
دستفروشهای خیابانها بزند تا ببیند بخشی از مردم برای سریالهای آمریکایی و
اروپایی و حتی آسیایی چه سر و دستی میشکنند.
امیدوارم مسئولان تلویزیون در
رفتار و تصمیمات خود تجدید نظر کنند و به شتر سواری خود ادامه
ندهند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
به گزارش
اعتدال، «جام جم» نوشته :
پشت دیوارهای بلند زندان، پشت آن درهای آهنی بزرگ که
نفوذناپذیر به نظر میرسد، پشت این ساختمانها که خفهاند
و دلگیر و پُر یاس، یک عده دارند زندگی میکنند، به
معنی واقعی، با تلفظ درستش، حتی بریز و بپاش میکنند،
خوب میخورند، عالی میپوشند، خوب انعام میدهند، حتی
خوب با پول، آدم میخرند.
زندانیانِ سه زندان با فاصلههای چند ده کیلومتری از هم به ما اطلاعاتی دادند
که سرجمع، نامش را میشود گذاشت سبک زندگی زندان، یک
جور طبقهبندی خاص میان همه سبکهای زندگی، یک سبک
تجملی و لاکچری که عقل مات میماند از آن.
بهزاد توی اتاق ۵۲ نفرهشان شهردار است، جارو میکند، سفره پهن میکند، سفره
جمع میکند و ظرف و لباس میشوید برای هفتهای ۸۰ هزار
تومان. بعضی شهردارها اما اختصاصیاند و ویآیپی به
برخی زندانیان خدمات میدهند.
رحمان میگوید در بند ۲، مردی که پمپبنزیندار است یک گماشته خصوصی دارد که
مثل یک لَـله همه کار برایش میکند، هفتهای۲۰۰ هزار
تومان هم میگیرد و سه وعده غذای روز را مهمان اوست.
محمود هم نمیداند آن سیاهپوستهای درشتهیکلی که رختچرکهای زندانیان را میشویند
کیاند و اهل کجایند، ولی خوب میداند سه طلافروشی که
کارشان جعل سکه و دلار بوده و یک رئیس بانک متخلف، دو
خدمتکار دارند که حتی برایشان آشپزی میکنند. روزنامههای
روز میرسد دست این چهار نفر، مجلههای باطله اما سهم
بقیه زندانیان میشود.
زندانها تنگ است، یعنی آنقدر آدم تویشان جمع شده که جمعیت در آنها لول میزند.
رئیس سازمان زندانها می گوید سرانه فیزیکی هر زندانی
که باید ۱۳ متر باشد حالا پنج متر کمتر است. داستان کفخوابی
از همین جا شروع میشود که او هیچگاه منکر این نیز
نبوده است. ماجرای کف خوابی و تخت خوابی در زندانها
روایتی شنیدنی دارد که زندانیانی که به ما اطلاعات
دادند با آب و تاب تعریفش میکنند.
این گونه است که تختها فروشی می شود. تخت اجارهای هم هست. هرزندانی دو سال
بعد از ورودش به زندان صاحب تخت میشود، یعنی نوبت
تختخوابیاش بعد از دوسال و حتی بیشتر میرسد، ولی در
زندانها هستند کسانی که از راه نرسیده، هنوز عرق خشک
نکرده و رحل اقامت نیفکنده، صاحب تخت میشوند، معمولا
نیز تختهای طبقه پایین نه طبقه دو و سه.
بهزاد میگوید در سالن ۵، مرد کارخانهداری هست که تخت را خرید پنج میلیون
تومان؛ فروشنده یک زندانی دست به دهان بود که این پول
را زد به زخمش.
زندانیانی که فعلا پول قلنبه نمیخواهند و دنبال درآمد مستمرند، ولی تخت را
اجاره میدهند. بهزاد میگوید یک نفر در بندشان تخت
طبقه سوم را هفتهای ۵۰۰ هزار تومان اجاره داده و کسی
دیگر۳۵۰ هزار تومان بابت روزی سه ساعت کرایه میگیرد.
داستان کسانی که این تختها را اجاره میکنند یا میخرند همان حکایت لاکچریبازی
در زندانهاست، جماعتی که همانند روزگار آزادیشان
مثل ریگ پول خرج میکنند و نمایش قدرت میدهند، همانها
که اگر خدمتکار مخصوص نداشته باشند برای شستوشوی هر
تکه لباسشان به زندانیان داوطلب دستمزد میدهند،
هرکیلو برنج هندی را به قیمت برنج ایرانی میخرند،
میوه فصل میخورند، روزی سه بار غذا سفارش میدهند و
هزینه تلفنشان در هفته میرود بالای۱۵۰هزار تومان.
بند
اعیانی مواد مخدر
به تلفن همراهش زنگ زدهام، به یک ۹۰۱، به سیمکارتی که بیشتر زندانیان حسرتش
را میکشند ولی می گویند در زندان موادمخدر توی دست و
بال خیلیها هست. فرزاد خوشصحبت است حتی پرحرف، یک
فروشنده کهنهکار کوکائین که میگوید این گوشی و
سیمکارت برایش۲۰ میلیون تومان آب خورده. مجرمان گردنکلفت
موادمخدر دست و دلبازانه پول خرج میکنند، به قول
فرزاد برای نمایش قدرت مالیشان.
تختهای طبقه اول برای آنهاست، به این تختها میگویند زاغه. اینها یک جفت
دمپایی را میخرند ۴۰۰ هزار تومان، دربعضی بندهای خاص
حتی تا یک و نیم میلیون. فرزاد روی درستی عددهایش
اصرار دارد و میگوید او که حبس ابد خورده نیازی به
دروغ ندارد. بهزاد هم از زندانی دیگر، صحه میگذارد بر
این عددها و خبر میدهد در بند آنها یک صندل خوب ۲۵۰
هزار تومان است و یک تیشرت معمولی صد هزار تومان.
اینها چیزهایی است که برخی خانوادههای زندانیان هنگام
ملاقات میآورند ولی زندانی دل از آنها میکند و به
قیمت گزاف میفروشد تا پولی جمع کند؛ این رسم زندان
است.
فرزاد دوباره از گردنکلفتها حرف میزند و از
تیپهایی که در زندان میزنند. اینها لباس مخصوص
هواخوری دارند، صبح یک دست و عصر یک دست، غذای سفارشی
میخورند و نان شیرمال و بربری داغ و شیرینی میآید سر
سفرهشان. اما شگرفتر اینکه عطر میخرند و گران هم
میخرند، بعضیها را یک میلیون و بعضیهای دیگر را تا
دو میلیون تومان.
فرزاد از تعجب ما تعجب میکند و میگوید کسی که حبس
ابد خورده و باید تا آخر عمر اینجا باشد چرا عطر نزند
و خوب زندگی نکند؟
اما حکایت پول خرج کردنهای
زندانیانی که
به قول فرزاد چراغ تریاکشان همیشه روشن است شنیدنی است.
درندامتگاه زندانیان موادمخدر، آنهایی که اهل نشئگیاند
این روزها برای یک گرم شیشه ۴۰۰ هزار تومان پول میدهند
و برای یک گرم هروئین۷۰ هزارتومان.
این قیمتها تقریبا پنج شش برابر قیمتهای شوش و مولوی و پاتوقهای بدنام
تهران است. ولی زندانیانی که ثروتهای آنچنانی دارند
از این قیمتها باکشان نیست،
به گفته فرزاد با خرج موادشان هرماه تا ۱۵ میلیون
تومان هزینه میکنند. در کنار این لاکچریبازها اما
جماعتی از زندانیان که تعدادشان کم هم نیست، گِرد میخوابند،
کم میخورند و بد میپوشند چون آه در بساط ندارند و
نمیخواهند بار مخارجشان روی دوش خانواده بیفتد مثل
بهزاد که یک خدنگ است یا مثل رحمان که جوراب و شال میبافد
و با هستههای خرما تسبیح میسازد و میفروشد.
تائید
نظام طبقاتی
اسمش را فقط میشود گذاشت نظام طبقاتی، محمدکاظمی عضو کمیسیون حقوقی و قضایی
مجلس نیز با این تعبیر موافق است.
او میگوید این ظاهرا طبیعی شده که عدهای لوکس زندگی کنند و عدهای آه در
بساط نداشته باشند.
کاظمی تائید
میکند در زندانها اینچنین است و آن بازتابی است از
آنچه در جامعه رخ میدهد. او میگوید اما میشود با
نظارتهای دقیقتر و بازرسیهای بیشتر جلوی اختلافات
طبقاتی در زندانها را گرفت، حتی میگوید باید ورود
پول به زندانها را محدود کرد.
اما این فقط یک روی ماجراست چرا که اگر عدهای
در زندانها با پول حکومت میکنند
و عدهای از روی تنگدستی به هرچیزی در زندان تن میدهند،
از یک سو به فرهنگ نانوشته زندان و ارج و قرب پولدارها
در ندامتگاهها برمیگردد و از سوی دیگر به وضعیت مالی
وخیم زندانهای کشور.
سازمان زندانها سال به سال فقیرتر میشود، حتی بودجه ۹۷ آن نسبت به سال قبل
۱۳ درصد کمتر شده و به قول رئیسش به بیمارستانها و
شرکتهای آب و برق و گاز حسابی بدهکارند و مجبورند
تغذیه زندانیان را در سه وعده روزانه با ۵۴۰۰ تومان
جمع و جور کنند.
همین
است که آدمهای پولدار و دست به جیب در زندانها برو
بیا دارند چون میتوانند هم چاله چوله های زندان را
پر کنند، هم به خودشان و دیگران برسند. بهزاد میگوید
فلان زندانی هر از گاهی همه بچههای بند را به چلوکباب
مهمان میکند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی