بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
کودکی در گوشه ای کز کرده بود / آتشی روشن ز کاغذ
کرده بود
سوز سرما بود وُ کودک بی لباس / صورتش سرخ وُ نگاهش آس و پاس
صد تَرَک در دستهای کوچکش / خط پیری بر جبینِ کودکش
ضَجّه میزد ناله را در خویشتن / دردِ یک صد ساله را در خویشتن
ابر می بارید وُ سرما بس عجیب / باد هم شلاق میزد نانجیب
رهگذرها جملگی در کارِ خویش / یک به یک گمگشته در افکار خویش
زین میان یک تَن به کودک خیره بود / غصهٔ کودک به جانش چیره بود
اشک در چشمان مستش حلقه بست / بر سر کودک کشید از مهر دست
مثل یک مجنون لباسش را درید / اشک ریزان بر تن کودک کشید
کودک بی چاره با یک آه سرد / با صدایی زخمی از چنگال درد
دیده بالا برد وُ با آن مرد گفت / از خدا کُت خواستم او هم شنفت
با خدا فامیل نزدیکید نیست؟ / از کنار او مرا دیدید نیست؟
گفت آری بندهٔ اویم رفیق / گر چه طاعت را از او کردم دریغ
خنده بر لبهای کودک نقش بست / داد بر آن مرد اشک آلود دست
گفت می دانستم از انجام کار / نسبتی دارید با پروردگار
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
برچسب ها: فامیل، رفیق خدا،