بسم الله الرحمن الرحیم
مرد مقابل گل فروشی
ایستاد ... میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش
پست شود. به گاه خروج از گل فروشی، دختری را دید که در کنار در نشسته است وَ گریه
میکند، به دختر نزدیک شد : چرا گریه میکنی؟ دختر گفت: میخواستم برای مادرم یک
شاخه گل بگیرم ... گل گرون شده ... نمی تونم بخرم ... مرد لبخندی زد : با من بیا یک
دسته گل خیلی قشنگ میخرم به مادرت بدهی ... دختر هراسان گفت : من گدا نیستم ...
جواب شنید : معلومه که نیستی ! گدایی را نمی شناسم که به مادرش گل هدیه بدهد ...
بیا!
وقتی از گل فروشی خارج میشدند دختر دسته گل را به سینه می فشرد وَ لبخند
می زد ... مردگفت: میخواهی با ماشین برسانمت؟ دختر گفت: ممنون ... قبرش تو همین
قبرستون پشت میدونه ...
مرد ایستاد ... برای چند لحظه به دختر که به سمت دیگر
میدان می دوید چشم دوخت ... به گل فروشی برگشت٬ دسته گل سفارش داده-اش را پس گرفت و
۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد ... مادرش از دیدن پسر بیشتر خوشحال شد تا دسته گل ... اما
گفت : زیباترین دسته گلیه که تو عمرم هدیه گرفتم! ...
«شکسپیر میگوید: به جای
تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم میآوری، شاخه ای از آن را همین امروز
بیاور» ...
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
عصر ایران؛ مصطفی داننده- سال 95 به آخرین روزهای خود رسیده است. صداوسیما
اما همچون سالهای اخیر همچنان مورد انتقاد جامعه ایرانی است. در اصل یک
صدو پنجاهم قانون اساسی آمده است« در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران،
آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید
تأمین گردد.» بر اساس همین اصل بسیاری از افرادی حقیقی و حقوقی اعتقاد
دارند که رسانه ملی به هیچکدام یک از این شرایط عمل نمیکند و تبدیل به
رسانه گروه خاصی شده است.
با توجه به جایگاه فراجناحی صداوسیما در ساختار قانون اساسی ایران، این
نهاد باید به گونهای رفتار کند که تمام مردم از عملکرد و رفتار آن احساس
رضایت کنند و به این فکر نکنند رسانهای که باید نظرات آنها را منعکس کند
تبدیل به تریبون عدهای یا یک جریان خاص شده است.
رفتار و عملکرد صداوسیما اما در سالهای اخیر به ویژه بعد از انتخابات سال
88، انتقادهای بسیاری را به همراه داشت و کار به جایی رسید که حتی برخی از
مردم اعلام کردند که به صداوسیما اعتماد ندارند و آن را رسانه ملی نمیدانند
و سیاسیون نیز به بهانه از بین رفتن منافع سیاسی خود، صداوسیما را یک رسانه
جناحی میدانند.
بسیاری از رفتارهای سیاسی صداوسیما در این سالها فقط به سمت یک جریان خاص
بوده است. جریانی که این روزها شبکهای به نام افق دارد که در آن بنا بر
استدلالهای شخصی و جناحی همه را نقد میکنند بدون اینکه تلاش کنند واقعیت
جامعه را نشان دهند.
صداوسیمای 95 مردود مانند سالهای قبل
صداوسیما در حالی که سالها هاشمی رفسنجانی را بایکوت خبری و تصویری کرده
بود. بعد از درگذشت او اکثر زمان خود را به هاشمی و تلاشهای او برای
انقلاب اختصاص داد. رفتاری که باعث شد مردم بگویند در صداوسیما فقط پهلوان
مرده را عشق است.
صداوسیما در ماجرای توافق هستهای نتوانست رضایت مردم را جلب کند. صداوسیما
بدون کم ترین توجه به دستاوردهای ایران، از امتیازهایی که ایران به طرف
مقابل داده بود سخن گفت و همین استراتژی باعث شد تا صدای دولت و طرفداران
آن از نحوه رفتار صداوسیما به آسمان برود.
صداوسیما در حالی که در زمان دولت قبل در برابر بسیاری از کاستیها سکوت
کرده بود. این روزها تمام تلاش خود را انجام میدهد تا نشان دهد اوضاع
اقتصادی کشور خوب نیست. مردم از خود میپرسند صداوسیما در آن 8 سال کجا بود
و چه میکرد؟
رسانه ملی نه تنها در زمینه سیاسی بلکه در زمینه فرهنگی نیز با علاقهها و
سلیقههای غالب مردم فاصلههای زیادی دارد. در زمانهای نه چندان دور، شبکه
های ماهوارهای برای عقب نماندن از صداوسیما سعی میکردند با ارائه برنامههای
جذاب، گوی سبقت را از صداوسیما بربایند. شبکههای ماهوارهای با هزینه و
تولید برنامههای متنوع توانستند به راحتی صداوسیما را جای بگذارند و به
خانههای مردم نفوذ کنند تا جایی که امروزه بسیاری از زنان خانهدار، ساعت
برنامههای شبکههای ماهوارهای را بهتر از ساعت برنامههای صداوسیما بلد
هستند!
ضعف صداوسیما به حدی است که شبکههای ماهوارهای نیز دیگر دست از تلاش
بیشتر کشیدهاند و با پخش سریالهای کم کیفیت کرهای و ترکیهای با دوبلههای
مبتدی و ضعیف، صداوسیما را از سکه انداختهاند.
صداوسیما نه تنها قافیه را به رقیب واگذار کرده بلکه خود به کپی کننده
برنامههای ماهوارهای تبدیل شده است. چرا که این روزها میشود در صداوسیما
تقلید از تبلیغات، سریالها، مسابقات و حتی پوشش برنامههای سیاسی از شبکههای
ماهوارهای را مشاهده کرد. آیا جام جم نشینان برای جبران اشتباهات خود
تصمیم گرفته اند که خود را شبیه شبکههای آن سوی آب کنند؟ اگر چنین باشد
بزرگ ترین اشتباه تاریخی را مرتکب می شوند.
مردم از خود می پرسند چرا باید هزار و چهار صد میلیون تومان از بودجه عمومی
که بخشی از آن از مالیات تامین می شود صرف ناکارآمدی و تورم نیروی سازمانی
شود که همه افکار و عقاید ایرانیان را باز نمی تاباند.
این واقعیت قابل انکار نیست که بسیاری از مردم از عملکرد صداوسیما راضی
نیستند اما این ناخرسندی انگار تاثیری بر رفتار مدیران این سازمان نداشته
است و آنان همچنان رفتاری برخلاف نظر غالب مردم دارند. رفتاری که بیانگر
مدیران یک رسانه «ملی» نیست و بیشتر به رفتار مدیر مسئول یک رسانه حزبی
شبیه است
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
پدری
پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعهای فرستاد. پس از چند سال که پسر به
روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات
مذهبی، آیا میتوانی بگویی چگونه میتوان درک کرد که خدا در همه چیز وجود
دارد؟»
پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «اینهایی که میگویی
خیلی پیچیده است، راه سادهتری نمیدانی؟»
پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی هستم و برای توضیح هر چیزی باید از آموختههایم
استفاده کنم.»
پدر آهی کشید و گفت: «من تو را به صومعه فرستادم و فقط پولم را هدر دادم.»
پدر دست پسر را گرفت و او را به آشپزخانه برد. ظرفی را پر از آب کرد و در
آن مقداری نمک ریخت. از پسر پرسید که آیا نمک را در آب می بیند؟ پسر هم گفت
که بله، نمکها ته ظرف جمع شده است. سپس پدر قاشقی برداشت و آب را هم زد تا
نمکها در آب حل شدند. از پسر پرسید: «نمکها را میبینی؟»
پسر گفت: «نه، دیگر دیده نمیشوند!»
پدر گفت: «کمی از آب بچش.»
پسر گفت: «شور است.»
پدر گفت: «سالها درس خواندی و نمیتوانی خیلی ساده توضیح بدهی خدا در همه
چیز وجود دارد. من ظرف آبی برداشتم و اسم خدا را گذاشتم نمک، و به راحتی
این را توضیح دادم که خدا چگونه در همه چیز وجود دارد طوری که یک بیسواد
هم بفهمد. پسرم دانشی که تو را از مردم دور میکند کنار بگذار و به دنبال
دانشی برو که تو را به مردم نزدیک کند.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خبرآنلاین:
وبلاگ پورمحبی، فرزین
:
از ملانصرالدین پرسیدند: شبها موقع خواب ریشتو زیر لحاف می ذاری یا روش؟
بنده خدا از اون شب به بعد دیگه نتونست بخوابه چون می خواست ببینه موقع
خواب دقیقا ریشش رو کجا می ذاره!
حالا شده حکایت تعیین تکلیف واسه حقوق های نجومی ... تا حالا این مدیران
دلسوز یا بهتر بگیم «دوگانه سوز» داشتند بدون دردسر حقوق های نجومی شون رو
می گرفتند و می خوردند و یه لیوان آب هم روش؛ ما هم انگار نه انگار که خانی
اومده وُ رفته، شبها با خیال راحت سرمون رو می ذاشتیم زمین وُ خواب هفت
پادشاه و کلی مدیر ساده زیست متعهد رو می دیدیم. اما حالا که بساط نجومی
بودن حقوق ها باز شده عالم و آدم شدن منجم و کار خودشون رو ول کردند و شب
تا صبح به جای «دُب اکبر و دُب اصغر» دارند با حرص وُ جوش فیش «دکتر اکبر و
مهندس اصغر» رو رصد می کنند. یعنی دیگه خواب بی خواب. اینجاست که می گن: بی
خبری ... خوش خبری. بخدا داشتیم زندگی-مون رو می کردیم و راضی هم بودیم.
حالا حقوق های نجومی تو سرشون بخوره؛ الان هم باید دلواپس میزان حکم حقوق
غیر نجومی-شون باشیم که مثلا چقدر باشه تا اموراتشون بگذره و بهشون هم سخت
نگذره؛ چون ترک عادت موجب مرض است! قبول بفرمایید مسئولین، خیلی حساس
پیچیده هستند و به همین خاطر باید باهاشون سنجیده وُ ظریف برخورد کرد.
بعبارتی مثل گنجشک-اند نه باید خیلی سفت نگهشون داشت که له بشند وَ نه خیلی
شُل گرفتشون که بپرند! اگه دو تابعیتی هم که باشند وقتی می پرند دیگه پریدند!
با این حساب از چاله دراومدیم و افتادیم ته چاه و ته چاه هم باید به ساز
این و اون برقصیم.
یکی می گه با ده میلیون کارشون راه می افته و اون یکی می گه زیر بیست و
چهار میلیون براشون صرف نداره! یکی هم می گه نگران نباشید اگه به یه مدیر
کار بلد 3 میلیون بدید خودش می دونه چطوری با صد تا تبصره، صد جور مزایا
واسه خودش بتراشه!
خلاصه هر کی یه چی می-گه وُ آروم قرار رو از ما گرفتن. حالا خودتون قضاوت
کنید بهتر نبود می ذاشتیم این حضرات همچنان حقوق های نجومی-شون رو می
گرفتند و ما هم سر فرصت به زار وُ زندگی مون می-رسیدیم؟ اصلا اینطور فضولی
ها و سرک کشیدن ها به ما نیومده، مثلا وقتی لیست تک تک آقازاده ها افشا شد(!)
ما چه گلی به سرمون زدیم و چی به ما رسید؟
نکنه نسل آقازاده ها منقرض شد و ما خبر نداریم؟ خواهشا همون حقوق های نجومی
رو بهشون بدید و دست از سر کچل ما بردارید. ما به همین یه قرون دو زاری که
هر ماه می ذارند تو سبد خانوارمون قانعیم و کاری هم به کار کسی نداریم. همین که جیب ما رو نزنند؛ از سرمون هم زیادیه، مبارزه با فساد و اصلاح
ساختار اداری هم پیش کش! ...
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
قاتلی فراری وُ ژنده-پوش، از شدت گشنگی وقتیکه به میوه-فروشی-ای رسید،
پاهاش سُست شد وُ همینطور زُل زد به میوه-ها ... دو-دل بود که چطور میوه-ای
بگیره، با التماس وُ گدایی، یا با زور ... دست تو جیب، داشت چاقو رو
تو مُشتش فشار میداد که مَرد فروشنده سیبی رو با لبخند بطرف او گرفت. او هم
سیب رو با لبخندی گرفت وَ تشکر کرد ، فروشنده هم گفت: «بخور، نوش ِ جونت»
... پول هم نمیخواد بدی.
بعد از اون، قاتل فراری هر روزی جلوی میوه-فروشی پیداش میشد وُ ساکت
وُ صامت به میوه-ها زل میزد؛ مغازه-دار هم با خوشرویی چند تا سیب به او
انفاق میکرد. شبی آخر وقت که داشت بساط میوه-فروشی را جمع وُ جور میکرد،
چشمش به صفحه-ی اول روزنامه-ای افتاد که عکس آن مرد را چاپ کرده وَ زیرش
نوشته بود: «قاتل فراری را معرفی کنید وَ جایزه بگیرید»! ...
وقتیکه پلیس داشت به قاتل
فراری دستبند میزد، او به مغازه-دار گفت: «دیگه بریده بودم وُ میخواستم
خودمو خلاص کنم. یک دَفه یاد ِ خوبی وُ محبت شما افتادم، تصمیم گرفتم اون
روزنامه رو طوری جلوی دیدتون بذارم تا پلیس رو خبر کنین وُ اون جایزه هم به
شما برسه».
«گابریل گارسیا مارکز»
ویرایش وُ بازنویسی : عـبـــد عـا صـی