بسم الله الرحمن الرحیم
با همسری که مدام ایراد میگیرد چه کنیم؟
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
میگنا: زندگی
کردن با همسری که ظاهرا همیشه چیزی برای ایراد گرفتن
پیدا میکند خیلی سخت و دردناک است. شما باید بخاطر
سلامت روحی و هیجانیتان، راه هایی برای غلبه بر چنین
شرایطی پیدا کنید.
چرا همسرتان از شما ایراد میگیرد؟
اگر این را درک کنید که بیشتر انتقادها و عیب جوییهای
همسرتان ارتباط مستقیمی با شما ندارد، خیلی بهتر و
امیدوار کنندهتر خواهد بود، البته وقتی ایراد گیریهای
همسرتان معمولا مستقمیما شما را هدف میگیرند، باور
این موضوع سخت است. اما واقعیت این است که هر کسی که
ایرادها و عیبهای دیگران را پیدا میکند، پیش از آن
از دست خودش و زندگیاش ناراضی و ناراحت است. ممکن است
همسر شما والدینی منتقد داشته و یاد گرفته که به این
صورت ارتباط برقرار کند، یا شاید خشمی نهفته را با خود
حمل میکند یا از سالها پیش افسوس چیزی را در دل دارد.
اگر همسر شما آنقدر بالغ شده که بتواند در آینه به خود
نگاه کند و دلایل واقعی و پنهان خشمش را تائید کند،
زندگی مشترک شما خیلی بهتر تغییر خواهد کرد. اما اگر
چنین نیست، شما باید قبول کنید که نارضایتی و بهانه
جویی او اغلب ربطی به کارها و رفتارهای شما ندارد.
اگر شما هم دوروبرش نبودید، احتمالا یک نفر دیگر هم
همین حرفها را میشنید.
واکنشهایتان را هوشمندانه انتخاب کنید
معمولترین واکنش نسبت به انتقاد و بهانه جویی بین
همسران، جنگ و دعوا و جر و بحث است.
جر و بحث کردن
باعث میشود شرایط ناخوشایند ایراد گیریها تداوم
پیدا کند و وارد حاشیههای بیخود هم بشوید. به هر حال
چنین واکنشهایی فقط باعث تشدید تنش و ادمه پیدا کردن
آن بین شما و همسرتان خواهند شد. بهترین واکنش این است
که هیچ واکنشی نشان ندهید! یعنی ظاهرا به همسرتان گوش
بدهید اما همزمان خونسردی خود را حفظ کنید و نقد و
ایراد جویی او را بررسی نکنید.
البته منظور این نیست که کاملا ساکت بمانید و احتمالا
خشم همسرتان را برانگیخته کنید. مثلا او میگوید:
تو خانه را خوب تمیز و مرتب نمیکنی.
شما بگویید: ممکن است حق با تو باشد.
او میگوید: تو باید یک اتومبیل جدید بخری.
شما بگویید: روی این موضوع فکر میکنم.
او میگوید: آرزو داشتم تو بیشتر شبیه پدرم/ مادرم
بودی.
شما بگویید: من مقایسه کردن را دوست ندارم.
از احساسی که در این لحظه در شما برانگیخته شده، قدمی
به عقب بر دارید
البته کار سختی است که احساسات تند برانگیخته شده را
نادیده بگیرید، مخصوصا اگر منفی هم باشند. اما واکنش
نشان دادن و حرف زدن طبق آزاری که دیدهاید، احتمالا
فقط باعث میشود هر دوی شما درگیر لحظات دردناکی شوید
و نتوانید کمکی به همدیگر بکنید.
در مورد انتقادهای همسرتان، بی طرفانه فکر کنید
در موضع دفاع قرار گرفتن و شروع مبارزههای کلامی،
چالشهای جدیدی ایجاد میکند. اول ببینید نقدی که بر
شما وارد شده اصلا درست است یا نه، با خودتان روراست
باشید و شرایط را ارزیابی کنید. از خودتان بپرسید آیا
ممکن است تعمدا کاری کرده باشید که همسرتان را آزرده
کرده یا این احساس را به او داده که مورد بیاحترامی
شما قرار گرفته؟
برای خودتان حد و حدود تعیین کنید
اگر همه چیز را بررسی کردید و علتی برای رفتار بد
همسرتان پیدا نکردید، باید از جانب خودتان کاری بکنید.
همسر شما وظیفه دارد با شما با احترام و توجه رفتار
کند. تعیین کردن حد و حدودهای فردی که سالم و درست
هستند درست مانند ساختن حصاری محکم در اطراف خانهتان
است که از داشتههای با ارزشتان محافظت میکند. بخشی
از مراقبت فردی این است که به هیچکس اجازه ندهید به
اعتماد بنفس شما لطمه بزند و این درست همان جایی است
که مسئلهی حد و حدودهای فردی مطرح میشود.
حد و حدود مشخص کردن به این معنی نیست که دیگران را از
زندگی خود خارج کنید. بلکه فقط باید مشخص کنید اجازهی
چه رفتارهایی از دیگران را نسبت به خود میدهید تا
آسیب نبینید. اگر نسبت به حصاری که دور خود کشیدهاید
وفادار و جدی باشید، هر دوی شما یاد میگیرید که راه
سالمتری را برای زندگی برگزینید.
حدود شخصیتان را چگونه اعلام کنید؟
تعیین حد و حدود به طور شفاف کار سختی میتواند باشد
اما با تمرین کردن میتوانید آن را به خوبی یاد بگیرید.
جملاتتان با «من» شروع شود تا تمرکز روی خود شما
باقی بماند و اینگونه جلوه نکند که شما طرف مقابل را
متهم میکنید. تُن صدا و لحنتان ملایم باشد، اگر داد و فریاد کنید،
همسرتان فقط صدای هیجان شما را خواهد شنید و به چیزی
که میخواهید نمیرسید.
خوشبین باشید، تعیین حد و حدود فردی ممکن است در
ابتدا حس خوبی نداشته باشد اما چیز خوبی برای هر دوی
شماست.
. ممکن است همسرتان حرفهای شما را درک کند یا اینکه
با عصبانیت واکنش نشان بدهد. این وظیفهی شما نیست که
واکنش او را تعیین کنید، حساس باشید اما جدی و محکم
بمانید.
از مشاور و روانشناس کمک بخواهید
مشاوره میتواند منبع بسیار خوبی از حمایت برای هر کسی
باشد که شرایط سختی دارد.
یک جفت چشم و گوش دیگر میتواند
نگاه جدیدی به شما و همسرتان بدهد. حتی اگر همسرتان هم
موافق مراجعه به مشاور نباشد، شما خودتان میتوانید با
گفتگو و مشورت با کسی که ازدواج و مسائل آن را درک میکند
از راهکارهای او بهره ببرید. حتی اینکه فقط بدانید یک
نفر دیگر هست که مشکل شما را درک میکند و متوجه چالشهای
شماست به شما شجاعت و دلگرمی میدهد.
- ترجمه از هدی بانکی - برترین ها
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین ، محمد رضا زائری : چیزی در باره خطبه های نماز جمعه این هفته تهران نوشته ام و حالا دچار تردید شده ام که آیا باید عذرخواهی کنم؟ آیا شتابزده حکم کرده ام؟ آیا انصاف را فرونهاده ام؟
وقتی دارم کتاب می
خوانم ولی از خودم می
پرسم آیا باید
عذرخواهی کنم؟ وقتی
بر سر سفره می نشینم،
حتى وقتی نماز می
خوانم از خود می پرسم!
من از امامان جمعه به
طور کلی آزرده ام،
اما این چه ربطی به
آقای صدیقی دارد؟ من
از برخی موضعگیری های
آقای صدیقی دلخورم،
خوب این چه ربطی به
این خطبه خاص دارد؟
من از بخش های دیگر
همین خطبه گله مند
هستم، باشد اما این
چه ارتباطی با مضمون
کلی نقد من دارد؟
وقتی برای چندمین بار
می خوانم و می شنوم و
می اندیشم می بینم
وزن توصیف ایشان از
آشوب طلبان و اغتشاش
گران چنان نبود که من
نشان داده ام و هرچند
معتقدم باز هم
استفاده از این عبارت
در شرایط کنونی
حساسیت برانگیز بوده
و خوشایند نیست اما
پس از تماشای فایل
ویدئویی سخنان جناب
آقای صدیقی احساس می
کنم سیاق گفتار طبیعی
است و برداشت من
ناروا و نوشته من بی
انصافی و از این بابت
باید به صراحت از
ایشان عذرخواهی کنم.
گرچه برای جبران
قضاوت یکسویه خود بخش
های دیگر سخنان ایشان
را منتشر کردم اما
بسیاری از دوستان
مؤمن و انقلابی ام
این را کافی ندانسته
و از من خواسته اند
به صراحت عذرخواهی
کنم. راستش حتى اگر
حق با من بود باز هم
جانب همراهی این
دوستان را فرونمی
گذاشتم و در مقام
انتخاب بی تردید میان
جبهه ایمان و انقلاب
و حفظ شأن نفس خود
نظر این دوستان را
برمی گزیدم.
امروز دوستان منتقد
من از موضع دینداری و
شور انقلابی بر من می
تازند و من -گرچه از
برخی رفتارها و
گفتارها و بعضا توهین
هایشان آزرده ام- یک
تار موی ایشان را به
همه عالم نمی دهم.
به صراحت این
عذرخواهی را تکرار می
کنم تا خدای من نیز
بداند که در برابر
بندگان صالح او از
موری کمترم و برای
همراهی و همدلی با
باورهای انقلابی شان
از برداشتهای شخصی ام
می گذرم.
اگر انتقادی دارم که
همچنان خواهم داشت،
اگر تند و تیز می
نویسم، که همچنان
خواهم نوشت، اگر
اعتراض می کنم، که
همچنان خواهم کرد...
همه از موضع حرص بر
این ارزشها و برای
صیانت از این انقلاب
است.
آزردگی و آشفتگی من
از ظلم ها و دروغ ها
و نامردمی ها و
فسادها و ویژه خواری
هایی است که به نام
دین و به اسم انقلاب
روی می دهد و هر روز
هزار هزار از جوانان
مان را از اسلام و
نظام انقلابی مان
بیزار می کند.
برافروختن من از بی
دین شدن جماعتی است
که دیر یا زود پدران
و مادران همین جامعه
اند و اینک با رفتار
ما نه بی تفاوت و بی
دین، که ضد دین و
انقلاب هستند و قرار
است نسل آینده را
پرورش دهند.
برآشفتن من نه از دین
گریزی این نسل بلکه
از دین ستیزی شان است،
آن هم وقتی که امامان
جمعه امروز تهران
هیچکدام نخواهند بود
تا نتایج رویکرد
امروز خود را در
رفتار و کردار آنان
ببینند.
من از عملکرد مسؤولان
در برابر مردم شکایت
دارم، از کارنامه قوه
قضاییه شرمسارم، از
ادبیات حاکمیت در
برابر مردم معترض
دلگیرم، از خبر مرگ
مشکوک چندجوان در
بازداشتگاهها و بی
اعتنایی همین جبهه
انقلاب و ایمان به
چنین خبری حیرت زده
ام، از رویدادهای
ماهها و سالهای آینده
که نتیجه طبیعی غفلت
های امروز ماست وحشت
دارم، اما همه اینها
لحن آن یادداشت مرا
توجیه نمی کند.
این است که فکر می
کنم باید از آقای
صدیقی عذرخواهی کنم و
می دانم ایشان با
سینه ای گشاده و رویی
گشوده چون گذشته این
اعتذار را خواهند
پذیرفت.
نامه م.ر. زائری به آقای صدیقی؛ میشود فقط روضه بخوانید؟
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
حجت الاسلام محمدرضا زائری نوشت: نمی دانم روزگار چه رسمی دارد برای ناکام کردن پیاپی ما که هر روز چیزی از دلبستگیها و دلخوشی هایمان میستاند؟ یک روز اعتمادمان به این دانشمند نکته سنج و فرزانه با سخنان نسنجیده و بی حسابش به باد میرود و روزی دیگر باورمان به صداقت آن استاد دنیاگریز با افشای زدوبندهای پشت پرده اش با اصحاب قدرت رنگ میبازد! حالا هم نوبت حاج آقای صدیقی است که با ادبیات تلخ و تأسف انگیز "آشغال" در وصف برخی معترضان ناآرامیهای اخیر کشور باعث نگرانی و تأسف ما بشوند و ناکاممان سازند. نمی دانم چه دلیلی دارد موضوعی را که ظاهرا پایان یافته و رهبر انقلاب هم حرف آخر را در باره آن زدهاند دوباره درتریبون نماز جمعه مطرح کنند و جایی که قرار است بلندگوی وحدت و آرامش یا محراب امیدبخشی و معنویت باشد به چالشهای اختلاف برانگیز سیاسی بیالایند؟
نمی دانم چه دلیلی دارد حاج آقای صدیقی که با روضه خوانیها و گریههای خویش در شیرینترین لحظات توسل و توجه معنوی بسیاری از شهروندان تهرانی سهیم بودهاند به چنین موضوعی وارد شوند و با عبارتها و کلماتی عجیب خاطره "خس و خاشاک" را زنده کنند؟ نمی دانم حالا که بزرگان مصلحت نمیدانند ائمه و خطبای مهمترین نماز جمعه کشور را تغییر دهند و چهرههای جوان و آگاه و دقیق و جوان پسند و مناسب وشایسته را منصوب نمایند، چرا خود همین آقایان جنتی و موحدی کرمانی و صدیقی و خاتمی قدری حواسشان را جمع نمیکنند تا آبروی روحانیت و حوزه و مرجعیت و نظام و انقلاب و رهبری باشند؟
چرا آقایان متوجه نیستند که بیرون از اتاقهای دربسته و پشت دیوارهای محافظان شان هم مردمی هستند؟ چرا آقایان نمیدانند که جز تحلیلهای بولتن سیاسی رسمی و محدودشان چیزهایی در متن جامعه جاری است؟ چرا آقایان نمیفهمند که کلمه به کلمه و جمله به جمله شان در این روزگار توسط رسانههای جدید و شبکههای اجتماعی در فضای مجازی میگردد و شنیده یا خوانده میشود؟ آیا تحریک کردن عواطف بخشی از جامعه با عباراتی مثل "یک مشت آشغال" صواب است؟ آیا انگشت کردن در زخمی که همه -حتى رهبر انقلاب در سخنان اخیرشان- برای التیام آن میکوشند رواست؟
آیا لگد زدن بر پیکر زخم دیده مردمی که سراسر اعتراض و دلخوری و آزردگی و درد هستند انصاف است؟ اگر مردم امروز سخنی نمیگویند و حرفی نمیزنند و به میدان نمیریزند و فریاد نمیکشند فقط از آن روست که نمیخواهند آبی به آسیاب دشمن بریزند و به خاطر آن است که راضی نیستند آتش بیار معرکهترامپ و نتانیاهو باشند! آقایان، تو را به خدا به هوش بیایید و تو را به خدا گوش کنید! این مردم درد دارند و عقدههای بسیار در گلو نگه داشته اند! چرا نباید عالمان دین اینجا هم چون همه جای جغرافیای این سامان در کنار مردم باشند و اکنون هم چون همیشهی تاریخ این قوم با درد و داغشان هم ناله گردند؟
چرا نباید روحانیان به سنت تاریخی مراجع تقلید و بزرگان حوزه در کنار مردم باشند و برای دردهایشان فریاد و بانگ و پرچم و بارو شوند؟ چرا نباید عمامه به سرها و آخوندها پیش و بیش از هر کسی از ظلم و تبعیض و فساد و رانتخواری فریاد بزنند و برای مبارزه با سودجویانی که نام دین و انقلاب را به لجن کشیدهاند سینه سپر کنند؟ چرا نباید برای حفظ آرمانهای انقلاب و برای صیانت از حیثیت رهبری همچنان روحانیت اصیل ما انقلابی بمانند و انقلابی رفتار کنند؟ آقای صدیقی عزیز! چرا خاطرههای شیرین ما را خراب میکنید؟ حاج آقای صدیقی عزیز! تو را به خدا فقط روضه بخوانید! آقایان، باور کنید دلمان برای نماز جمعه تنگ شده، ما هم حق داریم به نماز جمعه بیاییم! خواهش میکنم نماز جمعه را از ما نگیرید!
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
برخی
اوقات شما کلماتی را به زبان می آورید که دل عشق
زندگی-تان را می شکند. اگر دوست دارید بدانید که چه
حرف ها و رفتارهایی بیش از همه موجب آزار مردها می شود،
در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
میگنا:
در اوایل رابطه همه چیز زیبا و جذاب است، به این دلیل
که هر دو طرف رابطه تلاش می کنند تا تاثیر مثبتی روی
یکدیگر بگذارند، اما این شرایط معمولا دوام زیادی
ندارد و با گذشت زمان شما رفتارهایی از خود نشان می
دهید که موجب آزار طرف مقابل تان می شود و این در هر
رابطه ای اجتناب ناپذیر است. به عنوان مثال
برخی اوقات شما کلماتی را به زبان می آورید که دل عشق
زندگی تان را می شکند. اگر دوست دارید بدانید که چه
حرف ها و رفتارهایی بیش از همه موجب آزار مردها می شود،
در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
پرسیدن مدام این سوال: «آیا این لباس چاقم می کند؟»
اکثر آقایان از شنیدن این جمله که «آیا در این لباس چاق به نظر می رسم؟» گیج
و عصبی می شوند. به راستی شما با مطرح کردن این سوال
انتظار چه جوابی را از آنها دارید.
مطمئنا او به شما نمی گوید که در این لباس چاق به نظر
می رسید، زیرا می داند که عاقبت خوبی در انتظارش نیست.
بنابراین جز این پاسخ که «نه! اصلا اینطور نیست. تو
بسیار هم خوش هیکلی» چیز دیگری نخواهید شنید. بنابراین
وقت خود و شریک زندگی تان را با این سوال ها که آیا
فلان لباس به شما می آید یا نه، تلف نکنید. یا بهتر
است که به جای سوال کردن، نظر خودتان را در مورد لباسی
که به تن کرده اید، بیان کنید تا او هم در مورد عقیده
شما نظر دهد.
او با دوستانش است و شما مدام به او پیغام می
دهید
نه
تنها شما بلکه مرد مورد علاقه تان نیز به زمان هایی که
تنها با دوستانش بگذراند، احتیاج دارد. اما اگر در این
شرایط شما مدام به او پیغام دهید، در واقع شب او را
خراب کرده اید. چیزی که او احتیاج دارد فضای تنهایی
است. شما باید به او این فرصت را بدهید تا هر از چند
گاهی هر کاری که خودش دوست دارد را انجام دهد. اگر نمی
توانید در این مواقع خودتان را نگه دارید و تا بازگشت
او صبر کنید، بهتر است که شما نیز سر خودتان را به
گونه ای گرم کنید.
می گویید: «خوبم» اما در حقیقت نیستید
زمانی که مرد زندگی تان از شما احساس واقعی تان را می پرسد اما شما با وجود
ناراحتی و عصبانیت در پاسخ می گویید: «خوبم، چیزی نیست»
در واقع او را از خود رنجانده اید. شاید دلایل
گوناگونی را برای عدم بیان ناراحتی تان داشته باشید،
به عنوان مثال دوست دارید ببینید که آیا خود او علت
این ناراحتی را می فهمد، یا این که می خواهید تلاش او
را برای خوب کردن حال خود بدانید ... اما در هر صورت
چیزی که او در این شرایط از شما می خواهد، صداقت و
روراستی است.
بنابراین به جای این که از او بخواهید خودش علت
ناراحتی شما را حدس بزند، هر چه سریع تر راز دلتان را
فاش کنید تا او بتواند آن را برطرف و شما را بار دیگر
شاد کند.
از
پسرهای دیگر حرف می زنید
صحبت کردن از
آدمهای زندگی تان مانند دوستان، همکاران یا خانواده،
امری عادی است اما زمانی که شما پای پسرهای دیگر را
وسط می کشید، همه چیز تغییر می کند.
به عنوان
مثال شما با بیان جمله ای چون «آن مرد به من گفت که
چقدر زیبایم» او را می آزارید. طرف مقابل تان شاید حتی
به روی خودش نیاورد اما با شنیدن این جمله احساس
ناامنی پیدا خواهد کرد. در حقیقت، او می داند که شما
زیبایید اما نباید این گونه جملات را مدام پیش او به
زبان آورید.
دیر سر قرار حاضر می شوید
بیایید صادق باشم. خانم ها وقت زیادی برای حاضر شدن می خواهند، آقایان نیز به
این حقیقت واقفند اما اگر شما هر بار که با طرف مقابل
تان قرار دارید، دیر کنید، در حقیقت به او ثابت کرده
اید که احترام زیادی برایش قائل نیستید. زمان او نیز
مانند زمان شما ارزشمند است
بنابراین اگر یک ساعت برای حاضر شدن زمان می خواهید،
بهتر است که برنامه ریزی تان به گونه ای باشد که در
زمان مقرر بر سر قرار حاضر شوید.
حرف او را قطع می کنید
میگنا:
هیچکسی دوست ندارد که حرف-اش توسط دیگری قطع شود. در
واقع زمانی که شما وسط حرف طرف مقابل تان می پرید،
بدین معنی است که برای حرف های او ارزشی قائل نیستید.
شاید دلیل این رفتار شما این باشد که قبلا حرف هایش را
شنیده اید اما حتی این هم بهانه خوبی برای گسستن حرف
های مرد زندگی تان نیست.
در نهایت دلیل تان هر چه باشد، این رفتار به دلیل این
که نشاندهنده بی احترامی به طرف مقابل است، بسیار آزار
دهنده می باشد.
قدرت تصمیم گیری ندارید
برای هر آدمی سخت است تا با فردی برخورد کند که قدرت تصمیم گیری ندارد. زمانی
که شما طرف مقابل تان را در انتظار گرفتن یک تصمیم نگه
می دارید، در واقع همه چیز را در حالت تعلیق در آورده
اید. به عنوان مثال زمانی که او از شما می پرسد «کدام
فیلم را دوست دارید تماشا کنید» و شما در جواب می
گویید که «نمی دانم» یا «فرقی نمی کند» در واقع او را
ناراحت کرده اید زیرا که
او با
پرسیدن این سوال خواسته تا طبق علاقه شما پیش رود اما
شما با چنین جوابی بی تفاوتی خود را نسبت به او نشان
داده اید. بنابراین سعی کنید که تا جای ممکن تصمیم
گیری هایتان را به تاخیر نیاندازید.
می پرسید: «آیا هنوز هم مرا دوست داری؟»
حتما برای شما هم پیش آمده که از شریک زندگی تان بپرسید «آیا هنوز مرا دوست
داری؟». با بیان این سوال انتظار چه جوابی دارید؟ حتی
اگر طرف مقابل تان مانند قبل به شما احساس نداشته باشد،
باز هم نمی گوید که «نه! کمتر از قبل دوستت دارم.».
مطمئنا در جواب خواهید شنید: «معلوم که هنوز هم دوستت
دارم»
بنابراین
پاسخی که برای این سوال خواهید شنید، ممکن است که پاسخ
صادقانه ای نباشد. شما با این کارتان تنها نشان می
دهید که در این رابطه احساس ناامنی دارید و همین امر
ممکن است موجب دور شدن او از شما شود.
بنابراین خودتان را با پرسش این سوال خسته نکنید و به
دنبال راههای دیگری برای ثابت کردن عشق او نسبت به
خودتان باشید.
از رابطه تان در شبکه-های اجتماعی صحبت می کنید
آقایان
دوست ندارند که شما از رابطه عاطفی تان مدام در شبکه
های اجتماعی صحبت کنید. مسائل خصوصی شما به هیچ کسی جز
خودتان ربطی ندارد، به علاوه آنچه برای شما جذاب است،
ممکن است که برای دیگران هیچ جذابیتی نداشته باشد،
بنابراین از انتشار آنچه میان شما و شریک زندگی تان می
گذرد، خودداری کنید.
زمانی که شما مدام عکس عشق زندگی تان را منتشر می کنید
یا هر روز درباره رابطه عاطفی تان می نویسید، در واقع
حس ناامنی را به طرف مقابل تان انتقال داده اید.
بنابراین از صحبت کردن در مورد رابطه عاطفی تان با
دوستان مجازی، که امری بسیار شخصی است، پرهیز کنید.
زمانی
که گوشی از دست شما نمی افتد
قبول داریم که شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام، توییتر، تلگرام یا فیسبوک
اعتیاد آورند اما زمانی که پیش شریک زندگی تان هستید
باید
عادت گوشی تلفن به دست گرفتن را ترک کنید. شما مدام
سرتان داخل گوشی تان است زیرا نمی خواهید هیچ پستی را
از دست بدهید اما طرف مقابل تان چه می شود؟ او هم
احتیاج به توجه شما دارد.
به عنوان مثال زمانی که او با شما صحبت می کند اما شما
در پاسخ می گویید: «چه گفتی؟» در واقع او را از خود
رانده اید و در حقیقت این حس را به او منتقل کرده اید
که هیچ اهمیتی برای شما ندارد. بنابراین اگر شریک
زندگی تان برایتان مهم است، این عادت خود را ترک کنید.
ترجمه
از پردیس بختیاری
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
چه کسانی پول مُفت گرفته وَ هنوز هم
دو قورت وُ نیم-شان باقی-ست!؟ ...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین
، اقتصاد سیاسی ، سه شنبه 19 دی 1396 ،
روزنامه شهروند نوشت: نایبرئیس مجلس در یک برنامه
تلویزیونی خبر عجیبی را اعلام کرد که ارزش آن را دارد
که در اعتراض به آن به خیابان بیاییم. البته با احتیاط
تمام و شعارهایمان هم محدود به همین خواسته باشد! و
هیچ نیازی به سردادن شعارهای تند هم نداریم.
قضیه
از این قرار است که تعدادی موسسات پولی و اعتباری که
مدیران آن معمولا از کارکنان دونپایه بانکها بودند و
سواد و تحصیلات درست و درمانی نداشتند، در دوره دولت
مهرورز مشمول مهر آن دولت شدند. به پا خاستند! و فارغ
از مقررات بانکی چندین نه بلکه صدها موسسه پولی و مالی
غیرمجاز راهاندازی کردند که هیچیک از مسئولیتهای
بانکهای عادی را انجام نمیدادند و هرکاری خواستند
کردند. از پولشویی گرفته تا معاملات غیربانکی و ...
در نهایت هم توانستند با انواع ترفندها سودهای کلان به
مشتریان خود بدهند و البته مبالغ بیشتری از آن را به
جیب خود بزنند و کسی هم نپرسید اقتصادی که در رکود است
و رشدی را تجربه نمیکند، چطور میتواند ٤٠درصد و
بیشتر به سپردهها سود دهد؟!!
آنها هزاران
میلیارد تومان نقدینگی مردم را جمع کردند و مطلقا هم
زیر نظارت بانک مرکزی نبودند و نرفتند، چون زور داشتند
و گمان میکردند که بانک مرکزی جرأت انحلال آنها را
ندارد، چون کشور با یک بحران امنیتی مواجه خواهد شد.
آنها بهطور متوسط تا ٣٥ و ٤٠درصد سود به مشتریان خوشخوراک
خود میدادند. البته برخی از افراد تا ٨٩درصد هم سود
میگرفتند. احتمالا از همانهایی که سود را شرعی هم
نمیدانند!
از سوی دیگر
اصلاح نظام بانکی با وجود این موسسات غیرقانونی ناممکن
بود، زیرا هرگونه کاهش در سود بانکی موجب خروج پول از
بانکها و رفتن به سوی این موسسات میشد.
لذا بانک مرکزی و دولت چارهای نداشتند جز اینکه آنان
را تعطیل کنند و باید هم تعطیل میکردند، چون آنها با
پولهای دریافتی سود سپردهها را میدادند و این
خطرناک بود. لذا از حدود دوسال پیش بانک مرکزی کارهای
آنان را متوقف کرد و دستگاه قضائی هم همراهی کرد.
خب!
در این میان باید هزاران میلیارد پول سپرده مردم تسویه
میشد.
این کار مدتی طول کشید.
تظاهرات پشت
تظاهرات انجام دادند و از بانک مرکزی طلبکار شدند! در
نهایت به کلیه کسانی که از رقم ٢٠٠میلیون تومان کمتر
داشتند، پولهایشان پرداخت شد.
توجه کنید کسانی که تا ٢٠٠میلیون تومان پسانداز داشتهاند،
اینها جزو ٢٠درصد بالای جامعه هستند و نمیتوانند
فقرا باشند. افرادی هم که بیشتر از این رقم داشتند تا
همین مبلغ را گرفتهاند و مابقی آن مانده که پس از
فروش املاک موسسات پرداخت شود. تا اینجای کار ظاهرا
مشکلی نیست،
ولی مسأله
اصلی این است که بانک مرکزی برای انجام این کار طبق
گفته نایبرئیس مجلس، ١١هزار میلیارد تومان از پول من
و شما به کسانی پرداخته که پول خود را در این موسسات
غیرمعتبر و ربوی و با سود بالا گذاشتهاند.
توجه کنید
به ازای هرنفر حدود ١٤٠هزار تومان از جیب ملت برداشتهاند
و به کسانی دادهاند که در مقام دریافت سودهای ٣٠ و ٤٠درصدی،
بالاتر بودهاند. بانک مرکزی باید در برابر این پرداخت
پاسخگو باشد. مشکل مهم دیگر این است که آن افراد نهتنها
به این وضع راضی نیستند، بلکه خواهان سود پولهای خود
از سال ١٣٩٤ هم هستند!!
گویی که ملت مسئول پرداخت سود آنان هم است؟ طبیعی است
که کسی از دریافت سود بالا بدش نیاید ولی چرا مردم
عادی که پولهای خود را در بانکهای رسمی و با سودهای
متعارف پسانداز کردند،
باید هزینه
ریسک افرادی را بپردازند که بر اثر زیادهخواهی پول
خود را در این موسسات غیرقانونی گذاشته بودند؟ آیا
دیگران نمیتوانستند پول خود را در موسسات مزبور
بگذارند و سود بیشتر بگیرند؟
چه فرقی باید میان این دو گروه باشد؟ چرا مردمی که
قانون را رعایت کردند و دچار زیادهخواهی نشدند، باید
هزینه زیادهخواهی برخی از مردم را بدهند؟
مالباخته واقعی مردم عادی هستند که بهطور متوسط هر
خانوار حدود ٥٠٠هزار تومان از جیبش برداشته شده و به
افرادی پرداخت شده که از روی طمع، پول خود را در این
موسسات گذاشتهاند.
متأسفانه بانک مرکزی هنوز اطلاعات دقیقی را از پشت
باجه این موسسات غیرقانونی که چه کسانی پولهای کلان
در آنجا داشتند، ارایه نکرده است. امیدواریم با
انتشار این اطلاعات گام موثرتری در مبارزه با این
تخلفات برداشته شود. همچنین هرچه زودتر مبلغ پرداختشده
به آنان را با همان سود از اموال باقیمانده این موسسات
گرفته و به خزانه بانک و ملت برگردانند.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است. سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود. سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. سقراط گفت: همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی