از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

کریمان جان فدای دوست کردند

Related image

Related image

Related image

 

کریمان جان فدای دوست کردند

کریم عاشق-ست وُ از نهایت بخشندگی برخوردار ... او همه چیز را «مجنون-وار» از نگاه لیلی می-بیند ...

کریمان جان فدای دوست کردند 

همچو پروانه طواف شمع کردند تا در آتش دوست فنا شود ... هرگز از «مـــن» سخن نگوید ...

کریمان جان فدای دوست کردند

این کمترین بضاعت عاشق-ست ...

کریمان جان فدای دوست کردند

دوست والاترین گهر عاشق-ست در دو عالم ...

آن کس که به معشوق غضب کند ، یا صدمه زند ، به هیچ وجه عاشق او نیست ، بلکه دچار خودخواهی وُ خود-پرستی شده ... 

 مصرع اول شعر از «مولانا»

 متن از : عـبـــد عـا صـی 

 

کشت وُ کار «خسروی» هر چی بکاری میدروَی (درومیکنی) ...

کشت وُ کار

Related image

 

 

 

کشت وُ کار «خسروی» هر چی بکاری میدروَی (درومیکنی) ...


   عماد برخلاف خیلی از جوونهای امروزی که بیشتر وقت-بیکاری شونو پای فیلمهای پُر هیجان ( اکشن ) یا بازیهای تلفن همراه صرف میکنن ، بیشر اهل گپ وُ گفت وَ چار کلام حرف حساب بود. میگفت داره چهل سال-مون میشه ، بهتره بقیه عُمر-مونو حروم نکنیم ، یا چیزی یاد بگیریم یا یک چیزی به بقیه یاد بدیم ؛ به همین خاطر مثلا وقتیکه تو خونه بود ، ترجیح میداد گپ وُ گفتی با حیدر بیک داشته باشه ، آدمی که بیشتر فکر میکرد وُ کمتر حرفهای صد تا یک غاز میزد ...

   چند روز پیش هم با حیدر بیک گرم اختلاط شده بودن. میگفت : «اگه با کسی تو راهی همراه بودی وُ دیدی که همراهت مثلا سکه-ی دویست تومنی-ای رو تو راه پیدا کرد وُ با خوشحالی گذوشت تو جیبش وُ گفت "اینم امروز قسمت ما بوده!" باور کن اگه دویست هزار تومن هم بود ، همین کار رو میکرد وُ همین حرفها رو میزد» ...   

   عماد پرسید :

_ شما بودین چیکار میکردین؟ 

_ دستش هم نمیزدم! ...

_خب به احتمال زیاد یکی دیگه پیداش میکنه وُ وَرش میداره.

_ کاملا حرومه ، اونوقت شروع ماجرای تخمرغ دزد شتر دزد میشه ، پیش میاد. ما هم ضامن به هدر رفتنش نیستیم ؛ مگه مبلغش کم نباشه یا مثلا چیز باارزشی مثل یک انگشتر طلا باشه ، اونوقت باید یک کاسب معتمد اون محل یا نزدیکترین مسجد محل رو پیدا کرد وَ با زدن یک اعلامیه "شیء گمشده-ای پیدا شده ، صاحب مال با دادن نشانی صحیح، مراجعه کند" ، حق رو به حق-دار رسوند. اگه غیر از این عمل کنیم ، صاحبش ممکنه خیلی نیازمند باشه وُ به دردسر بیفته ...

_ راست میگین آ آ ... راستی ، من درست معنی این ضرب المثل «کشت وُ کار «خسروی» هر چی بکاری میدروَی (درومیکنی)» رو درست ملتفت نشدم. 

_ زیاد هم پیچیده نیست ... یعنی اگه سلطان هم باشی باید حواست رو جمع کنی که هر چی بکاری ، دیر یا زود ، همونی که کاشتی ، درو میکنی ... جوونی که ماجراشو دیدم ، دو تا دغدغه داشت ، اول ادای حق الناس ، یعنی همون چراغ سه ، چهار ملیونی که موقع پارک ماشین برادرش شکسته بود وَ شماره تلفن گذاشت تا با صاحبش صحبت کنه. دوم ، دغدغه-ی اینو داشت که ظرف کمتر از دو ساعت به مصاحبه-ی استخدام حسابداری برسه. صاحب ماشینو که پیدا ، متوجه شد که حق-شو میخواد وُ میگه که من نه یک قرون مال کسی رو خوردم ، نه گذوشتم که کسی یک قرون مال منو بخوره ، یا پول نقد میاری یا یک چک معتبر دو سه روزه.  برادرش هم که مثلا میخواست حق برادری رو ادا کنه ، یک چک بی-اعتبار که مال خودش هم نبود وسط گذوشت ، طلبکار قبول نکرد وُ گفت که کارت ماشین-تو گرو بذار. اونم قبول کرد. این برادر مثلا فداکار که شغلش دلالی خونه وُ املاک بود ، وقتیکه بیرون اومدن گفت : «دیگه جواب تلفن-شونو نده»! برادر جوون وُ بیکار گفت : «داداش! ولی کارت ماشین-تو گرو گذوشتی؟!». «اون کپی کارت بود! همه کس متوجه نمیشه». «هم آبروم رفت ، هم نتونستم به مصاحبه-ی کار حسابداری برسم». «تقصیر خودته! صد بار بهت گفتم که بیا تو بنگاه من چهار تا خونه به مشتری نشون بده ، هم کمسیون-تو میگیری ، هم مشتری بهت انعام میده. به من میگی که من نمی-تونم به مشتری دروغ بگم ، درآمدش حروم میشه». جوون بیکار ، فردای اون روز میره سراغ فرش فروشی که ماشینش خسارت دیده بود. به اون میگه «من اول اومدم که بخاطر اون کارت ماشین داداشم عذر خواهی کنم وُ بگم که بعدا داداشم بهم گفت. بعدشم خدمتتون بگم که فعلا ندارم خسارت چراغ ماشینتونو بدم ، می-تونید تحویل پلیس-م بدین». فرش فروش از نتیجه-ی مصاحبه-ی دیروزش برای شغل حسابداری می-پرسه وُ میفهمه که جوون دیر رسیده وَ همه چیزو از دست داده. با خودش میگه «بالاخره حسابدار درستکار وُ مطمئنی که میخواستم پیدا کردم» ؛ بعدش با پیشنهاد کار به جوون ، وَ بخشش خسارت ماشین ، هم خدا رو خشنود میکنه هم بنده-ی خدا رو ...

 نوشته : عـبـــد عـا صـی  


«هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!


 

   «هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!

 
 برای مرجع متن یا تغییر احتمالی عنوان به لینک بالا اشاره کنید
 












 خبرآنلاین ، رضا دانشمندی 

 

«هرجایی»‌ها و هیچ‌انگاری!

 

سوم خرداد ۱۳۹۸ در نماز جمعۀ مشهد گفته شد: « نشاط جوان با تار و با رقص‌های نامشروع یک مشت دختر «هرجایی» و با اجراهای بی‌بندوبار محقّق نمی‌شود.»

برای این‌که باب گفت‌وگو بسته نشود، تا انتهای این متن فرض کنیم «هرجایی» نه به معنای روسپی و بدکاره، بلکه به معنای «آواره و دوره‌گرد» یا تلوّنِ حال و ‌قرار نداشتن است. اگر رویکرد فردگرایانه را رها کنیم و این افراد را شرور و خبیث‌ ندانیم (که عاملاً و عامداً منکر ارزش‌ها و آرمان‌ها هستند)، می‌توان پرسید که از منظر جامعه‌شناختی، این «آوارگان» از جامعه و «دوره‌گردها» و بی‌ثبات‌هایِ فرهنگی، پیامد کدام شرایط اجتماعی هستند؟ شکاف آرمان و واقعیت و «پوچی»
 شوم‌ترین و کشنده‌ترین بیماری اجتماعی احتمالاً وضعیتی است که در آن، میان «اهداف و آرمان‌ها» و «واقعیت و عینیت» جامعه فاصله بیفتد. به بیان دیگر، هرچه واقعیت از آرمان دور شود، مردمان یک جامعه به بی‌معنایی، یأس و بیهودگی نزدیک‌تر می‌شوند و ارزش‌ها را توخالی و بی‌پایه تلقّی می‌کنند.
پیامد این شرایط، ترکیب فاجعه‌بارِ «آنومی» (پریشانی، بی‌نظمی و هرج‌ومرج) Anomie و «نیهیلیسم» (هیچ‌انگاری) Nihilism است؛ یعنی آدم‌های گسیخته (آواره)، ذرّه‌ای شده و جدا افتاده، از جامعه کناره‌ می‌گیرند، و بی‌اعتنا و بی‌اعتماد به ارزش‌ها و آرمان‌های جمعی، با نقض ارزش‌ها به اعتراض و لجاجت می‌پردازند.
به بیان دیگر، پیامد بدبینیِ ژرف و تردیدِ بنیادین نسبت به ارزش‌ها و آرمان‌ها، ناامیدی، بی‌انگیزگی و تقویتِ انگیزۀ ویران‌گری است.

 «فرهنگ» بدون «اقتصاد» می‌لنگد و بالعکس
 «هرجایی»شدن (آوارگی و سرگشتگی و بی‌ثباتیِ فرهنگی) پیامد ناامیدی و دست‌نیافتنی دیدن آرمان‌ها و ارزش‌هاست، ثمرۀ تناقض و غلبۀ پول و مادیات بر معنویات است، نتیجۀ اقتصادِ بیمار (یعنی رشد اقتصادی منفی، بیکاری و تورم) است، حاصلِ فساد سیستمی، تبعیض، زمین/ کوه/ ساحل/ رانت‌خسال، کاهش سن مصرف الکل، موادّ مخدّر و دخانیات (سیگار و قلیان) و پایین آمدن سن نخستین رابطۀ جنسی درواری، اختلاس و حقوق نجومی است.  افزایش میانگین سن ازدواج بانوان به ۲۶ و آقایان به حدود ۳۰  نوجوانان، رواج فحش‌های جنسی در میان بانوان و به‌ویژه دختران و کتک‌کاری بیرون از خانه، نشانۀ بی‌معنایی، ناامیدی، پوچی، گسیختگی اجتماعی، سُستی و کم‌اثرشدن فرهنگ است.
 اگر حاکمان و متولّیان دین صرفاً از آرمانِ «عدالت» و ارزشِ برابری بگویند، اما کمتر آن‌را در جامعه محقّق کنند، یا اگر دعوت به قناعت و مقاومت کنند اما خود و فرزندان‌شان حتی حاضر نباشند در ایران زندگی کنند، ناخواسته به شیوع ناامیدی، بی‌تفاوتی و هیچ‌انگاری دامن می‌زنند. هیچ‌انگاری هم دیواربه‌دیوار ولنگاری، لاابالی‌گری و ساختارشکنی است.  با کدام عدالت (مثلاً در توزیع ثروت و اخذ مالیات) می‌خواهیم از تقیّد به شرع و عفاف و «حجاب» صحبت کنیم؟      حکومتی که در ایجاد اشتغال، مهار تورم و خلاصی از رکود کامیاب نشود، چگونه می‌خواهد از ازدواج، خانواده و عفاف بگوید؟  مسائل اجتماعی با سطحی/جزئی‌نگری حل نشده می‌مانند و مبتذل می‌شوند. شوربختانه رویکردی در کشور (آگاهانه یا ناآگاهانه) می‌کوشد «فرهنگ» را جدا و بی‌ارتباط با سایر بخش‌های جامعه (اقتصاد و سیاست) بررسی کنند. البته تجربۀ چهار دهۀ گذشته نشان می‌دهد که این تبیین‌ها گره‌گشا نبوده و نیستند.

 
 تهیه و تدوین : عـبـــد عـا صی

 

فـقـط یـــاد گـــرفتی ایـــراد بـگـیـــری وُ بـــری بالا مـنـبـــر! ...

 

 

 

    فـقـط یـــاد گـــرفتی ایـــراد بـگـیـــری وُ بـــری بالا مـنـبـــر! ... 

   اگه مبتلا به تاری دید چشم وُ سردرد شدید بشیم فورا به بهترین پزشکی که دوستان وُ آشنایان توصیه میکنن میریم. از شدت نگرانی ، اگه تشخیص وُ دوای اولین پزشک تاثیر وُ درمانی که انتظار داریم موثر نباشه به هول وُ وَلا میافتیم تا پزشک بهتری رو پیدا کنیم ؛ تا اینکه آدم مطمئن وُ موثقی کس دیگه-ای رو برای مداوا معرفی کنه وَ فی الفور به سراغ اون میریم.

   این پزشک از همون اول یک ردیف باید وُ نبایدها وَ دواهایی رو توصیه میکنه ؛ مثلا از چه غذاهایی وَ کارهایی باید پرهیز کنیم وُ چه چیزهایی رو باید بکنیم وُ چه خوراکیهایی رو باید علاوه بر دواها مصرف کنیم. او با اطمینان خاطر گوشزد میکند که حداقل سه ماه طول میکشه تا این توصیه-ها وَ نسخه-ها به تدریج اثرش رو نشون بده ؛ تاکید دیگرش هم اینه که اعتماد بیمار به همه-ی این بایدها وُ نبایدها مهمترین عامل درمانه.

    اگه به همه-ی حرفهای دکتر عمل کنه ، نتیجه-ی مثبتش رو به تدریج می-بینیه وَ به طبابتش ایمان میاره.

   متوجه میشه که تمام بایدها وُ نبایدهاش از روی حساب وُ حکمتی بوده.

   حالا اگه این آدم به بعضی از توصیه-های اون پزشک عمل نکرد وُ قاعدتا به نتیجه-ای هم نرسید ، دیگه خودش مقصره وَ نمیشه از پزشک ایرادی گرفت.

    بعضیآ پای ِ عمل-شون لنگه ؛ بعدش به زمین وُ آسمون نق میزنن ، وَ ممکنه انقدر افراط کنن که از خدا هم شاکی وُ طلبکار بشن.

    اگه رفیقی هم بهش بگه که کوتاهی از خودت بوده ، دیگه چرا از زمین وُ زمون طلبکاری ؛ سَرش داد میکشه : «تو هم فقط یاد گرفتی هی از آدم ایراد بگیری ، همش یاد گرفتی بری بالا منبر وُ روضه بخونی»! ...

 

  نوشته : عـبـــد عـا صـی