برای اینکه باب گفتوگو بسته نشود، تا
انتهای این متن فرض کنیم «هرجایی» نه به معنای روسپی و بدکاره، بلکه به معنای
«آواره و دورهگرد» یا تلوّنِ حال و قرار نداشتن است. اگر رویکرد فردگرایانه را
رها کنیم و این افراد را شرور و خبیث ندانیم (که عاملاً و عامداً منکر ارزشها و
آرمانها هستند)، میتوان پرسید که از منظر جامعهشناختی، این «آوارگان» از جامعه و
«دورهگردها» و بیثباتهایِ فرهنگی، پیامد کدام شرایط اجتماعی
هستند؟ شکاف آرمان و واقعیت و
«پوچی»
شومترین و کشندهترین بیماری
اجتماعی احتمالاً وضعیتی است که در آن، میان «اهداف و
آرمانها» و «واقعیت و عینیت» جامعه فاصله بیفتد. به بیان دیگر، هرچه واقعیت از آرمان دور شود، مردمان یک جامعه
به بیمعنایی، یأس و بیهودگی نزدیکتر میشوند و ارزشها را توخالی و بیپایه تلقّی
میکنند.
پیامد این شرایط، ترکیب فاجعهبارِ «آنومی» (پریشانی،
بینظمی و هرجومرج) Anomie و «نیهیلیسم» (هیچانگاری) Nihilism است؛
یعنی آدمهای گسیخته (آواره)، ذرّهای شده و جدا
افتاده، از جامعه کناره میگیرند، و بیاعتنا و بیاعتماد به ارزشها و آرمانهای
جمعی، با نقض ارزشها به اعتراض و لجاجت میپردازند.
به بیان دیگر، پیامد بدبینیِ ژرف و تردیدِ بنیادین
نسبت به ارزشها و آرمانها، ناامیدی، بیانگیزگی و تقویتِ انگیزۀ ویرانگری
است.
«فرهنگ» بدون «اقتصاد»
میلنگد و بالعکس
«هرجایی»شدن (آوارگی و سرگشتگی و بیثباتیِ فرهنگی) پیامد ناامیدی
و دستنیافتنی دیدن آرمانها و ارزشهاست، ثمرۀ تناقض و غلبۀ پول و مادیات بر
معنویات است، نتیجۀ اقتصادِ بیمار (یعنی رشد اقتصادی منفی، بیکاری و تورم) است،
حاصلِ فساد سیستمی، تبعیض، زمین/ کوه/ ساحل/ رانتخسال، کاهش سن مصرف الکل، موادّ مخدّر و
دخانیات (سیگار و قلیان) و پایین آمدن سن نخستین رابطۀ جنسی درواری، اختلاس و حقوق نجومی است.
افزایش
میانگین سن ازدواج بانوان به ۲۶ و آقایان به حدود ۳۰ نوجوانان، رواج فحشهای جنسی
در میان بانوان و بهویژه دختران و کتککاری بیرون از خانه، نشانۀ بیمعنایی، ناامیدی، پوچی،
گسیختگی اجتماعی، سُستی و کماثرشدن فرهنگ است.
اگر حاکمان و متولّیان
دین صرفاً از آرمانِ «عدالت» و ارزشِ برابری بگویند، اما کمتر آنرا در جامعه محقّق
کنند، یا اگر دعوت به قناعت و مقاومت کنند اما خود و فرزندانشان حتی حاضر نباشند
در ایران زندگی کنند، ناخواسته به شیوع ناامیدی، بیتفاوتی و هیچانگاری دامن
میزنند. هیچانگاری هم دیواربهدیوار ولنگاری، لاابالیگری و ساختارشکنی است. با کدام عدالت
(مثلاً در توزیع ثروت و اخذ مالیات) میخواهیم از تقیّد به شرع و عفاف و «حجاب»
صحبت کنیم؟ حکومتی که در ایجاد اشتغال، مهار تورم و خلاصی
از رکود کامیاب نشود، چگونه میخواهد از ازدواج، خانواده و عفاف بگوید؟ مسائل اجتماعی
با سطحی/جزئینگری حل نشده میمانند و مبتذل میشوند. شوربختانه رویکردی در کشور (آگاهانه یا
ناآگاهانه) میکوشد «فرهنگ» را جدا و بیارتباط با سایر بخشهای جامعه (اقتصاد و
سیاست) بررسی کنند. البته تجربۀ چهار دهۀ گذشته نشان میدهد که این تبیینها
گرهگشا نبوده و نیستند.