بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
تهیه وُ تدوین عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
_ آخه این طفلکی گناه داره ...
_ چرا!؟ ...
_ آخه انداختینش تو قفس ...
_ تُنگه، تُنگه ماهی! ...
_خیلی ممنون! حصار حصاره، هر حصاری هم یک جور زندان ...
_ به ما چه مربوط! یکی دیگه پرورش-اش داده، مآم خریدیم ...
_ اگه کسی نمی-خرید، از حوضچه-ی پرورشی وُ این حصار هم خبری نبود.
_ پس اینایی که این همه ماهی وُ گوشت ِ قرمز وُ سفید میخورن چی!؟
_ بشر برای ادامه-ی حیاتش همیشه به خوردن اینآ احتیاج داشته وُ داره ؛ اصلا خدا برای بشر خلق-شون کرده، خوردن-شون منعی نداره ولی اذیت وُ آزارشون کاملا منع شده.
_ داری توجیه میکنی آ آ! ... گوشت اون حیوونآ رو برای لذت میخورین، مآ هم برای لذت وُ زیبایی ِ سفره-ی هفت سین، از این ماهی تو تنگ بلور پذیرایی میکنیم.
_ علم پزشکی هم خوردن این گوشتآ رو توصیه کرده، ولی نشنیدم هیچ عالمی، زندانی کردن هیچ حیوونی رو، اونم به این شکل، توصیه کرده باشه.
_ جواب منطق ِ «هدف، وسیله رو توجیه میکنه» رو چی میدی؟! ...
_ در یک کلام «ماکیاولیسم» ...
عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر من بدترین مادر دنیاست.
می دانید آخر او هیچ وقت کارهایی را که مادران فداکار و مهربان انجام
میدهند,انجام نداده است.
مثلا هیچ وقت نشده که باقیمانده ی غذای مرا بخورد یا لقمه ی دهنی مرا به
دهانش بگذارد. اوهیچ وقت به خاطر خراب کردن امتحانم برای من زار زار گریه
نکرده یا مثلا برای اینکه غذایم را تمام کنم بشقاب به دست دنبال من دور
خانه راه نیفتاده است. به نظرم او اصلا من را دوست نداشته باشد چون او هیچ
گاه فقط برای من بستنی نمی خرد او همیشه همراه من بستنی می خورد و بستنی
خوردن من را هم تماشا می کند. یا مثلا وقتی من بازی کرده ام به کناری
نایستاده و برایم کف نزده او همیشه خودش همراه من در بازیها شرکت میکند. به
نظرم مادرم اصلا شبیه مادران مهربان و ایثارگر داستانها نیست, مادران
فداکار قصه ها کمی چاق هستند اما او همیشه مواظب سلامتی و هیکل خودش هم هست
یا مثلا هیچ وقت با موهای ژولیده و لباسهای کثیف و نامرتب به تمیز کردن
خانه و غذا پختن برای من نپرداخته.
گاه گاهی او بسیاراز من زیباتر بوده! او به جای بوی پیاز داغ همیشه بوی خوب
میدهد! هیچ وقت نشده که مادر من به خاطر نبودن من به مهمانی یا گردش نرود
یا بدون من اصلا به او خوش نگذرد. هیچ وقت کارهایی را که دوست دارد کنار
نگذاشته تا فقط به کارهای من و زندگی من برسد اصلا او کارهایی را که
مادربزرگها میگویند انجام نمیدهد.
او هیچ وقت نشده که به من نصیحت کند و ساعتها به من بگوید چه کار کنم و چه
کار نکنم.
او به تنهایی همه ی کارهای خانه را انجام نمی دهد تا من خسته نشوم بلکه
همیشه از من کمک می گیرد و مرا به کار می کشد. او صبح به صبح مهربانانه
اتاق را مرتب نمی کند و انجام کارهای مرا به عهده نمی گیرد. او همیشه دلش
را به بافتن موهای من یا درست کردن غذای مورد علاقه ام خوش نمیکند، گاهی به
علاقه ی خودش و دیگران هم توجه میکند و برای خودش کتاب می خواند. اصلا او
هر کاری را که دلش می خواهد انجام می دهد. شاید یادش رفته که مادر است و
مادران نباید کارهای مورد علاقه شان را انجام دهند! ولی در هر حال مادر من
اینطوری است . ولی یک چیز را می دانید؟ مادر من مادریست که مرا از مادر شدن
نمی ترساند.
حالا خوب می دانم که می شود هم مادر باشم و هم زندگی خودم را از دست ندهم,
مادر بشوم و خودم را به کناری نگذارم. می دانم که لزومی ندارد
برای مادر بودن دچار خود فراموشی شوم و ادامه زندگی خودم را در زندگی
فرزندانم جستجو کنم. حالا می دانم که هم می شود خودم باشم و هم یک مادر حتی
یک مادر خوب! و شاید بشود گفت:
بهترین مادر دنیا ...
«تهمینه میلانی»
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
خبرآنلاین، وبلاگ
زیباکلام :
من
دو گروه مخالفین بسیار جدی و تندرو دارم: گروه نخست مخالفین سرسخت انقلاب و نظام
هستند؛ و گروه دوم موافقین قسمخورده انقلاب و نظام. دوگروهی که اتفاقاً مقابل
یکدیگر هستند، اما در خصوص مخالفت و بغض و کینهشان نسبت به من اتفاقنظر کامل
دارند.
گروه اول (مخالفین انقلاب) نفرتشان از من بهواسطه آن است که اولاً متهمم
میکنند در به وجود آوردن انقلاب؛ ثانیاً، من را شریک و در حقیقت «شریک جرم» همه
رویدادهای تلخ و البته به ندرت شیرین که در این ۳۸ساله در کشور اتفاق افتاده می
شمارند؛ ثالثاً مقصر در وضعیتی که ایران امروزه به آن گرفتار آمده میدانند. جدای
از کیفرخواست تاریخیام پیرامون انقلاب، منظما هم به من یادآور میشوند که «فکر
نکنم خیلی زرنگ هستم و توانستهام آنها را با انتقاداتم از عملکرد نظام و مسئولین
فریب دهم».
آنها دست من را خواندهاند و کاملاً فهمیدهاند که همه آن انتقادات
«جنگ زرگری» است و من در حقیقت دارم نقش بازی میکنم و «سوپاپ اطمینان» رژیم جمهوری
اسلامی هستم و «دستم با رژیم در یک کاسه است.» اما گروه دوم یا طرفداران حاکمیت و
نظام برعکس گروه اول، من را ضدانقلاب، مخالف نظام و معارض حاکمیت آن میدانند و
منظما هم انواع فحاشیها و ناسزاها را بهواسطه موضعگیریها و انتقاداتم از
سیاستها و عملکرد نظام نثارم مینمایند.
همچون گروه اول که موفق به پی بردن به
ماهیت حقیقی من شدهاند، گروه طرفداران نظام هم موفق به کشف ماهیت حقیقی من شدهاند
که عبارت است از مزدوری، سرسپردگی و وابستگی به دشمنان اسلام، انقلاب و نظام.
یقیناً اگر یک مریخی روزی بیاید ایران با این تصور به مریخ بازمیگردد که چه وجه
تشابه اسمی جالبی در مملکتی به اسم ایران به وجود آمده بوده. دو نفر که درست نقطه
مقابل یکدیگر بودهاند و یکیشان طرفداری از نظام میکرده و دومی برعکس نفوذی دشمن
بوده، هردویشان اسمشان صادق زیباکلام بوده. آنچه مریخی متوجه نشده بوده که شماره
شناسنامه و کد ملیشان هم ازقضای روزگار مشابه یکدیگر بوده.
علیرغم موضعگیری
متضادشان، اما هر دو گروه چندین ویژگی مشترک دارند. بسیاری از آنها متولدین دهه
شصت و هفتاد هستند. بسیاری از آنها حاضرند مدتها در فضای مجازی بحث و مجادله
داشته باشند و ساعتها در تلگرام و فضای مجازی سرگرم باشند اما حاضر نیستند دو خط
مطلب و دو صفحه کتاب مطالعه کنند. ویژگی دومشان آن است که منبع داوری، ادراک، فهم،
آگاهی و اطلاعاتشان بیش از آنکه مبتنی بر مطالعه و تحقیق باشد مبتنی بر عواطف و
احساسات فکری و ایدئولوژیکشان است. صدالبته که کسی از کره ماه یا سوئیس عهدهدار
تعلیم و تربیت این نسل نبوده و آنها هرچه هستند، نسل ما عهدهدار بزرگ کردنشان
بودهایم.
آنها محصولات نظام آموزشی هستند که من و نسل من آن را ساختهایم.
نمیخواهم با حوالت دادن موضوع به یک مقوله انتزاعی به نام «نظام آموزشی» از خودم و
نسل خودم سلب مسئولیت نمایم. نمیخواهم با به راه انداختن بازی «کی بود کی بود من
نبودم» که مسئولین در جریان «ساختمان پلاسکو»، یا از بین رفتن دریاچه ارومیه یا
نابودی جنگلها و... معمولاً به راه میاندازند از نقش و مسئولیت دانشگاه فرار کنم.
نه نمیخواهم مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی که بیش از سه ده است که عنان همه
برنامهریزیهای خرد و کلان و کلیه ارکان و نهادهای ریزوُدرشت فرهنگی کشور را در
دست داشته اما امروز که کشتی فرهنگی کشور اینگونه بهگلنشسته و فساد از درودیوار
مملکت سرازیر شده ذرهای احساس مسئولیت ننموده و ماهواره، هالیوود، GEM TV، من وتو،
الگوی توسعه غربی، غرب، لیبرالیسم، اساتید غربزده، آمریکا و صهیونیسم را مقصر
میشمارد، من هم با ریختن کاستیها بر سر موجودی به نام نظام آموزشی از زیر بار
مسئولیت نسل خودم شانه خالی کنم.
آموزشوپرورش که بماند، متأسفانه ما حتی در
سطح آموزش عالی در دانشگاههایمان در حوزه علوم انسانی هم نتوانستهایم
فارغالتحصیلانی فکور، اهل مطالعه، علاقهمند به تاریخ و به مسائل سیاسی و اجتماعی
تربیت نماییم. من بههیچروی نمیخواهم بگویم که قبل از انقلاب اوضاعواحوال آموزش
عالی در ایران بسیار مطلوب بود.
نه واقعیت آن است که قبل از انقلاب هم به قول کرمانیها «شیره-ی گلوسوزی نبود»؛ اما
مشکل و مسئله اصلی محصولات آموزشی فعلیمان هستند.
ناباوری؛
شک و تردید به همهچیز و همهکس؛ امیدی به آینده نداشتن؛ سرخوردگی سیاسی و اجتماعی؛
بدون مطالعه و علم و آگاهی پیرامون تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی اظهارنظر
کردن و نظریهپردازی نمودن؛ و بالاتر و دردناکتر از همه عادت به مطالعه نداشتن و
اساساً اهل مطالعه نبودن ازجمله ویژگیهای محصولات نظام آموزشی ما
میباشد.
ابتداییترین حجتی که در بطلان استدلال شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور
که غرب و سیطره علوم انسانی غربی را مسئول نابسامانی علوم انسانی در ایران اعلام
میدارد (و درنتیجه به دنبال اسلامی کردن علوم انسانی در دانشگاهها میباشند) می
توان آورد آن است که ایکاش اتفاقاً نظام آموزش عالی ما غربی میبود. آیا حجم
مطالعه فارغالتحصیلان علوم انسانی ما هیچ نسبتی به میزان مطالعه دانشجویان غربی
پیدا میکند؟ آیا تحقیقات، مطالعات، نظریهپردازیها، نوآوریها و آثار و مقالات
اساتید علوم انسانی ما هیچ تناسبی با اساتید غربی پیدا میکند؟
یکی دیگر از
محصولات نظام آموزشی ما رواج فرهنگ سیاسی توهم توطئه است. فرهنگ مخربی که بجای تلاش
در فهم اسباب و علل مناسبات پیچیده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پدیدههای سیاسی و
اجتماعی برآید، یکسره به دنبال ریختن فلهای رویدادها در قالب تئوریهای توطئه و
فرضیههای دایی جان ناپلئونی است. صدالبته که این پدیده هم قبل از پیروزی انقلاب
رواج داشته (همانگونه که در مورد شاه دیدیم)؛ اما مصیبت بزرگ آن است که اگر در
سال۵۷ که انقلاب صورت گرفت، شاه و تعداد انگشتشمار دیگری اینگونه
میاندیشیدند، به برکت نظام آموزشی جمهوری
اسلامی ایران امروزه میلیونها تن از ایرانیان از تحصیلکرده گرفته تا عامی، همانند
شاه بجای تلاش در درک اسباب و علل به وجود آمدن تحولات، به دنبال شهرفرنگ و پادشاه
جنها در به وجود آوردن تحولات و رویدادهای سیاسی و اجتماعی هستند. به این مقوله در پست بعدی به
یاری حضرت باریتعالی، خواهم پرداخت.
تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
چه اتهاماتی را که با مکر وُ فریب به خدا، پیغمبر، وَ اولیای الله نسبت نداده-اند! ...
مال دزدی وُ حرام را با دادن خمس آن، حلال وُ مباح اعلام کرده-اند!
حق ِ سؤال وُ اعتراض را بنام ِ بدعت وُ دشمنی با اسلام به خلق الله ِ ساده وُ عوام، قالب کرده-اند! ...
توصیه-ها وَ سفارشات پیامبر خدا را که هدفش «مکارم اخلاق وَ انسان-سازی» بوده وُ هست، وارونه جعل کرده وَ بخورد ِ عوام الناس داده-اند، وَ ده-ها امثال اینها ...
عـبـــد عـا صـی