از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

درد بزرگ مرد تاریخ ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 درد بزرگ مرد تاریخ ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8291766442/ALI_FAZ8ELE_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291766626/ALI_FAZ8ELE_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8291767442/ALI_FAZ8ELE_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291767868/ALI_FAZ8ELE_4.jpg

 

 دکتر علی شریعتی : متاسفانه حضرت علی علیه السلام با این عظمت هنوز در بین شیعیانش نیز مجهول و ناشناخته مانده است. هنوز بسیاری از فضایل و ارزشهای انسانی ایشان را نیافته ایم.
اما به راستی ارزش های انسانی علی علیه السلام چیست؟
یکی از مسائلی که درباره ایشان مطرح نشده، مساله تنهایی علی (علیه السلام) است.
 کسی که به یک معبود، به یک معشوق عشق می ورزد، با همه چهره های دیگر بیگانه می شود و جز در آرزوی او نیست، خود به خود وقتی که او نیست ، تنها می ماند و کسی که با افراد و اشیای پیرامونش بیگانه است، متجانس نیست ، تنها می ماند، احساس تنهایی می کند. انسان هر چه به مرحله انسان بودن، نزدیکتر می شود، احساس تنهایی بیشتری می کند. و از جامعه و زمان فاصله می گیرد.
 در شرح حال نوابع می بینیم یکی از صفات شخصی آنان ، تنهائیشان در زمان خود آنها است. در زمان خود مجهول اند، غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند، و آیندگان بهتر می توانند ، آنها، اثرشان ، سخنانشان و سطح اندیشه و هنرشان را بهفمند.
 چه کسی تنها نیست؟ کسی که با همه، یعنی در سطح همه است، کسی که رنگ زمان به خود می گیرد، رنگ همه را به خود می گیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجود است و با وضع موجود، به هر شکلش و هر بُعدش منطبق است.
 احساس تنهایی و خلاء ، مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد ، نمی تواند سیرش کند.
 درد انسان، درد انسان متعالی ، تنهایی وعشق است.
 و می بینیم علی(علیه السلام) ، همان علی (علیه السلام) که می نالد و دائماً فریاد می زند و سکوتش درد آور است. سخنش درد آور است، و همان علی که عمری شمشیر زده ، جنگ ها کرده ، فداکاری ها نموده و جامعه ای را با قدرت و جهادش پی ریخته و به وجود آورده است، حال در جمع یارانش تنهاست و نیز می بینیم که نیمه شبهای خاموش مدینه را ترک می کند وسردر حلقوم چاه، می نالد.
 امام کسی را ندارد که برایش حرف بزند، گوشی نیست که سخنانش را بشنود، و فردی نیست که او را بفهمد.
 رنج بزرگ یک انسان این است که عظمت او و شخصیت او در قالب فکرهای کوتاه و در برابر نگاه های پست و پلید و احساس او در روحهای بسیار آلوده و اندک و تنگ قرار گیرد. و این مرد که روی این زمین خودش را تنها می یابد، با این زمین و آسمان بیگانه است و فقط رسالت و وظیفه اش او را با این جامعه و این شهر پیوند داده است.
 علی در طول تاریخ ، تنها انسانی است که در ابعاد مختلف و حتی متناقضی که در یک انسان جمع نمی شود قهرمان است. مثل یک کارگر ساده با دست و بازویش خاک را می کند و در آن سرزمین سوزان بدون ابزار، قنات می کند ، مانند یک حکیم می اندیشد، همچون یک عاشق بزرگ و یک عارف عظیم عشق می ورزد، به سان یک قهرمان شمشیر می زند و همانند یک سیاستمدار رهبری می کند و مانند یک معلم اخلاق مظهر و سرمشق فضایل انسانی برای یک جامعه است. هم یک پدر است و یک دوست وفادار و هم یک همسر نمونه.
 چنین انسانی است که در دنیا تنهاست.
 علی(علیه السلام) در میان پیروانش هم تنهاست، در اوج ستایش هایی که از او می شود مجهول مانده است. درد علی (علیه السلام) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق مبارکش احساس می کند، و درد دیگر، دردی است که او را تنها در نیمه شب‌های خاموش به دل نخلستان‌های اطراف مدینه کشانده ... و به ناله در آورده است و ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر ابن ملجم در فرقش احساس می کند .
 اما، این درد علی (علیه السلام) نیست،
 دردی که چنان روح بزرگی را به ناله آورده است، تنهایی است ، که ما آن را نمی شناسیم!
باید این درد را بشناسیم، نه آن درد را؛
 که علی(علیه السلام) درد شمشیر را احساس نمی کند، و ... ما
 درد علی را احساس نمی کنیم.
 پروردگارا ! قلبمان را با روح آسمانی اش ، پیوند زن.
 برگرفته از کتاب علی(علیه السلام)،‌دکتر علی شریعتی

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

برچسب ها: درد علی، درد تنهایی، تنهایی وعشق، دکتر علی شریعتی،


درس انسانیت وَ تمدن ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  درس انسانیت وَ تمدن ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s9.picofile.com/file/8291712534/DARSE_ENS8NYAT_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8291712750/DARSE_ENS8NYAT_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291712842/DARSE_ENS8NYAT_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291713018/DARSE_ENS8NYAT_2.jpg

 

«پائولو کوئیلو» :  در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی است،سینی غذایش را تحویل می‌گیرد وَ سر میز می‌نشیند. سپس یادش می‌افتد که کارد وُ چنگال برنداشته، وَ بلند می‌شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست آنجا نشسته وَ مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می‌کند. اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد وَ فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی وَ حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند وَ با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند؛ این‌که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود.
به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از کباب را برمی‌دارند، و یکی از آنها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی وَ زن راحت، دلگرم‌کننده وُ با مهربانی لبخند می‌زنند.
آنها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد.
وَ اینجاست که کمی آن وَرتر پشت سر مرد سیاه‌پوست، در کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند! ... وَ ظرف غذایش را که دست‌ نخورده وَ روی آن یکی میز مانده است! ...
توضیح پائولو کوئلیو:
من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می‌کنم که در برابر دیگران با ترس وُ احتیاط رفتار می‌کنند و آنها را افرادی پایین‌مرتبه می‌دانند.
داستان را به همۀ این آدم‌ها تقدیم می‌کنم که با وجود نیت‌های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می‌کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وَگرنه احتمال دارد مثل کوته فکران رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می‌کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش‌ آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد.
: زمین بهشت می شود...
روزیکه مردم بفهمند هیچ چیز عیب نیست جز قضاوت وَ مسخره کردن دیگران! ... هیچ چیز گناه نیست جز حق الناس! ...
هیچ چیز ثواب نیست جز خدمت به دیگران! ...
هیچ کس اسطوره نیست الا در مهربانى وُ انسانیت! ...
هیچ دینى با ارزشتر از انسانیت نیست! ...
هیچ چیز جاودانه نمی ماند جز عشق! ...
هیچ چیز ماندگار نیست جز خوبى ...

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

بلانسبت شمآ ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 بلانسبت شمآ ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

 

http://s8.picofile.com/file/8291520176/SY8SAT_VA_HOKUMAT_4.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291520350/SY8SAT_VA_HOKUMAT_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8291520518/SY8SAT_VA_HOKUMAT_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291520692/SY8SAT_VA_HOKUMAT_2.jpg

 

  بچه ای از پدرش پرسید سیاست یعنی چه؟ پدر میگه یه مثال در مورد خانواده خودمون برات میزنم: «من حکومت هستم ، چون همه چیز رو من تعیین میکنم. مامانت جامعه هست چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه. کلفت مون ملت فقیر وُ بیچاره-ست چون از صبح تا شب کار میکنه وُ هیچی نداره. تو روشنفکری چون داری درس میخونی وُ پسر فهمیده ای هستی. داداش کوچیکت هم که دو سالش هست نسل آینده-ست ...».
پسرک نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب بیدار میشه و می‌بینه که زیرش رو کثیف کرده،
میره تو اطاق پدر وُ مادرش، بعد میبینه پدرش تو تخت نیستش، وَ مادرش به خواب عمیقی فرو رفته، وَ هر کاری میکنه مآدرش از خواب بیدارنمیشه. میره تو اطاق کلفت شون که اونو بیدار کنه، می-بینه پدرش با کلفت شون خوابیده! ...
 فردا صبح باباش ازش می پرسه: پسرم فهمیدی سیاست یعنی چه؟
پسر میگه: بله پدر؛ سیاست یعنی اینکه حکومت خدمت ِ ملت فقیر وُ بیچاره رو میده ، در حالی که جامعه به خواب عمیقی فرو رفته، وَ روشنفکر هر کاری میکنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه، در حالیکه نسل آینده داره تو کثافت دست و پا میزنه! ...

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

دختران فراری چهارساعته جذب باندهای فساد میشوند ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 دختران فراری چهارساعته جذب باندهای فساد میشوند ...  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  



http://s9.picofile.com/file/8291353592/DOXTAR8NE_FAR8RY_1.jpg

http://s8.picofile.com/file/8291353234/DOXTAR8NE_FAR8RY_11.jpg

http://s9.picofile.com/file/8291353442/DOXTAR8NE_FAR8RY_12.jpg

http://s8.picofile.com/file/8291353192/DOXTAR8NE_FAR8RY_2.jpg

http://s9.picofile.com/file/8291353384/DOXTAR8NE_FAR8RY_3.jpg

http://s9.picofile.com/file/8291353342/DOXTAR8NE_FAR8RY_4.jpg

http://s8.picofile.com/file/8291353334/DOXTAR8NE_FAR8RY_5.jpg

http://s8.picofile.com/file/8291353300/DOXTAR8NE_FAR8RY_6.jpg

http://s9.picofile.com/file/8291353400/DOXTAR8NE_FAR8RY_7.jpg

http://s9.picofile.com/file/8291353076/DOXTAR8NE_FAR8RY_8.jpg

http://s8.picofile.com/file/8291353534/DOXTAR8NE_FAR8RY_9.jpg



  به گزارش ایلنا، در نخستین همایش طرح «مادرانه»، که برای طرح معضل مادران آسیب‌دیده باردار، معتاد و حاشیه‌نشین، به همت اعضای جمعیت امداد دانشجویی- مردمی امام علی (ع)، برگزار شد. زهرا رحیمی مدیر عامل جمعیت امام علی در توضیح عوامل موثر در افزایش ازدواج دختران در سنین پایین و بارداری‌های زود هنگام در مناطق حاشیه‌ای گفت: مشکلات نگرشی و فرهنگی و همچنین مشکلات اقتصادی و حقوقی از جمله دلایل این ازدواج‌ها است.
 وی ازدواج در سنین پایین را بر میزان فرار دختران از خانه تاثیر گذار دانست و افزود: بسیاری از زنان کارتن خواب به دلیل همین نوع ازدواج‌ها از خانه فرار کرده‌اند و چون آموزشی ندیده‌اند، کمترین آگاهی از وضعیت جامعه ندارند.
 مدیرعامل جمعیت امام علی گفت: بر اساس نظر کار‌شناسان از زمان فرار یک دختر از خانه تا زمانی که به دست باند‌های فساد بیفتند در تهران تنها ۴ ساعت طول می‌کشد.
 رحیمی گفت: زنان اولین کسانی هستند که از چرخه تحصیل حذف می‌شوند بنا بر این توانمندی اقتصادی و توانمندی برای تصمیم گیری صحیح برای زنان محروم از تحصیل دور از دسترس قرار می‌گیرد و سبب می‌شود که بیش از دیگران در معرض آسیب‌های اجتماعی قرار بگیرند.
 وی با اشاره به اینکه زنان باردار کارتن خواب و زنان مناطق محروم در وضعیت بحرانی قرار دارند گفت: این افراد به دور از امکانات بهداشتی و پزشکی دوران بارداری و زایمان خود را طی می‌کنند و بسیاری آنان فرزندان معلولی به دنیا می‌آورند.
 مدیر عامل جمعیت امام علی ادامه داد: محدودیت‌های ایجاد شده برای جلو گیری از بارداری سبب شده است که این تعداد نوزادانی که به بهزیستی داده می‌شوند وبه باندهای خلاف فروخته می‌شوند افزایش پیدا کند.
 وی هشدار داد: مادران معتاد نوزادان معتاد و بیمار به دنیا می‌اورند و نکته قابل تامل این است که زنان معتاد به شیشه تمایل زیادی به فرزند آوری دارند به طوری که ممکن است هر سال یک بچه به دنیا بیاورند.
 در ادامه طراوت مظفریان، از اعضای جمعیت امام علی با اشاره به آماری که اعضای این گروه از وضعیت زنان در روستاهای سه منطقه شهرری، ورامین و اسلامشهر بدست آورده‌اند، اعلام کرد: ۵۶ درصد زنان زیر ۱۸سال ازدواج کرده‌اند و باردار شده‌اند که بیشتر آن‌ها درسین ۲۴، ۲۵ سالگی پنج یا شش فرزند دارند.
 وی افزود: ۶۱ درصد این مادران نیز بی‌سوادند که دلیل عمده این بی‌سوادی، عدم دسترسی به آموزش و نداشتن شناسنامه است.
 او تصریح کرد: رابطه مستقیمی بین افزایش سن و افزایش تعداد موالید در میان این زنان وجود دارد. هرچه سن مادر بیش ترشود، تعداد فرزندان بیش تری خواهد داشت.
 مظفریان گفت: طبق آماری که درباره اطلاعات مادران از روش‌های جلوگیری از بارداری به دست آمده است، اکثر آن‌ها به این روش‌ها دسترسی ندارند و راه حل پیش روی آن‌ها، فروختن یا اجاره دادن بچه‌های‌شان است.
 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

برچسب ها: مادران آسیب‌دیده، بارداری‌های سنین پایین، فرار دختران، مادران معتاد، نوزادان معتاد، بی‌سواد، فروختن بچه‌ها،

برو کشک تو بساب ....


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  برو کشک تو بساب ....

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s9.picofile.com/file/8291219450/KASHKS8B_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291219768/SERWATMAND_SHODAN_ELME_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8291220242/KET8BX8NY_OFTE_ARZESHE_1.JPEG

 

  می گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد. چون شنیده بود کسی اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند بعد به او گفت :
 اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد وَ ریاضت لازم دارد وَ برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می دهد وَ می گوید آن را پخته وَ بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مردک رفته پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می کند وَ چون کار وُ بارش رواج می گیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد وَ کار پختن را به او می سپارد.
 بعد از مدتی شاگرد رفته بالا دستش دکانی باز کرده مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کارش کساد میگردد. کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود با ناله و زاری طلب اسم اعظم می کند. شیخ چون از چند وُ چون کارش خبردار میشود به او میگوید :
تو راز یک فرنی پزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی ؛ برو همون کشک تو بساب ...

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی