از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

باید سیاست-مان دینی شود نه این که دین مان سیاسی!


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

   باید سیاست-مان دینی شود نه این که دین مان سیاسی!  

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 

سخنرانی حجت الاسلام محمد رضا زائری در سنگر اجتماعی، با موضوع نسبت انقلاب اسلامی و فعالیت فرهنگی.

1ـ نباید دچار توهم شویم.  فعالیت های مذهبی و دینی ما حتی همین مجلس عزاداری اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) در قبل از انقلاب متفاوت بود. حداقل تفاوت در این بود که؛ متأسفانه در حال حاضر ما به دلایل مختلف دچار نوعی توهمِ غالب بودن و در اکثریت بودن را داریم همین باعث میشود که نوع فعالیت مان فرق کند و همین باعث می شود که در این کشور متأسفانه وهابی ها، بهایی ها، مسیحیت تبشیری، عرفان حلقه و... بهتر از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) مشغول به کار هستند. به دلیل این که ما فکر می کنیم کارها دست ما انقلابی هاست، دچار غفلت شده ایم. شاید اگر این توهم را نداشتیم و احساس می کردیم که باید از جان مایه بگذاریم و کار کنیم خیلی قضیه فرق می کرد. شاید اگر احساس می کردیم در اقلیت هستیم و در معرض خطر و آسیب هستیم خیلی وضع متفاوت می شد.
2ـ ورود نهادهای دولتی به امور اجرایی
 مسأله دیگر نهادهای حاکمیتی-ای هستند که مشغول کار فرهنگی هستند. این یک معضل است، وقتی وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات و سپاه و نهادهای مختلف دیگر متولی این امر هستند، ما احساس می کنیم که این ها مشغولند و دیگر کافی است.
 این کارها معادله ها را به هم میزند.
وقتی یک نهادی برای یک جلسه سخنرانی به من یک میلیون تومان پرداخت می کند من دیگر با چه انگیزه ای باید به روستا بروم، از جیب خودم هم هزینه کنم، پول کرایه هم بدهم، با سختی خودم را به آن جا برسانم و امثال این ها.
 وقتی فعالیت های موازی در نهادهای مختلف انجام می شود و این که احساس می کنند با ابزارهایی مثل فشارهای قانونی و ایجاد محدودیت و ابزارهای دیگر حاکمیتی می شود، یک هدف فرهنگی را تأمین کرد، چرا دیگر ما باید کار تبلیغاتی بکنیم؟ چرا فعالیت رسانه ای داشته باشیم؟!
3ـ چگونگی تعامل نهادهای فرهنگی با انقلاب اسلامی
 بحث دیگر درباره-ی مدل تعاملی که ما به عنوان فعال فرهنگی یا نهادهای فرهنگی با نهادهای حاکمیتی و انقلاب داریم، می-باشد. این هم از آن چیزهایی است که محل چالش جدی است.
 وفاداری ما به عنوان نهادهای فرهنگی و فعالان فرهنگی، به اساس انقلاب و ارزش ها و آرمان های انقلاب است، اما قرار نیست ما ابزار فلان امام جمعه باشیم که اشتباه کرده و ما اشتباهش را تصحیح کنیم. قرار نیست که آلت دست و بازیچه ی فلان استاندار یا فرماندار شویم، چرا؟ به خاطر این که به ما به عنوان یک مؤسسه فرهنگی کمک کرده است و الآن بخواهد از ما سوء استفاده کند.
ـ وفاداریم به اساس انقلاب ،فقط و فقط!
 آن چیزی که قرار است از آن دفاع کنیم اساس انقلاب و مبنای اصیل آن است. از مهمترین مشکلاتی که باعث می شود بعضی نهادها مشروعیت و مقبولیت خود را از دست بدهند همین امر است. به طور مثال؛ وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی فکر کند که می تواند با حذف یک خبر و یک موضوع، فلان مشکل را حل کند، به طور طبیعی مردم رو به شبکه ی خبری خارجی می آورند. نهادهای رسمی ما فکر می کنند، که دفاع از ولایت فقیه این است که نماینده ولی فقیه در فلان جا خرابکاری کرده است، باید خرابکاری او را درست کنند.  ما وفاداری مان به اصل انقلاب است نه به اشخاص.
ـ انقلاب اسلامی؛ انقلاب در روح و جان
 فعالیت های فرهنگی ما آرمان های اصیل انقلاب را دنبال می کند، چون انقلاب ما، اتفاقی بوده است که در روح و جان مردم رخ داده است. البته همیشه بعضی ظواهر وجود دارد، طبیعتاً ما پرچم آمریکا را آتش می زنیم، مرگ بر آمریکا می گوییم. این ها که سرجایش هست. مثل نماز و روزه که سرجایش است، نماز ظهری می خوانیم، چهار رکعت. هیچ گاه چهار رکعت را نمی توانیم دو رکعت بخوانیم. روزه را می گیریم از اذان صبح تا اذان مغرب، آن را هم نمی توانیم تغییر بدهیم. ولی
همه-ی ما می دانیم که این نماز و روزه همه چیز نیست، می دانیم که این یک پوسته و ظاهر است. ما دور کعبه می گردیم و می دانیم که؛ کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود حاجی احرام دگر بند و ببین یار کجاست ...
 انقلاب اسلامی آن کیسه ی شنی و آن اسلحه نبوده است؛ بلکه اتفاقی بوده که در ارزش های مردم رخ داده است.
 به تعبیر شهید بهشتی (ره): انقلاب ما انقلاب ارزش ها بود. یعنی تا دیروز پول داشتن ارزش بوده امروز ارزش ها تغییر کرده است. اگر در انقلاب ما تحول و دگرگونی-ای بوده، همین جا بوده است.
ـ حق،معیاراست نه شخص!
 اتفاقاً با همین معیار می توانیم بفهمیم که با انقلاب و آرمان هایش امروز فاصله داریم یا نه؟ اگر امروز هم بعد از 25، 30 سال چشم مان را باز کردیم و دیدیم که دوباره پول ارزش شده است، این یک زنگ خطر است. چون معیار آن بوده است. اگر امروز بعد از 35 سال احساس کردیم «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» دیگر نیست این یک زنگ خطر است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم انقلاب کرد در جامعه ی خاصی که در آن معیارها و آرمان ها چیزهای دیگر بود: دختر را زنده به گور می کردند. پیامبر دست دختر را می بوسید، انقلاب ارزشی این جا بود. پس انقلاب این نیست که قیافه و ظاهر تغییر کند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ان الحق و الباطل لا یُعرفانِ بِاَغدار الرجال اِعرف الحق تَعرِفَ أهلَه اِعرف الباطِلَ تعرفِ الاَهلَه. حق را بشناس و اهلش را با آن بشناس و بقیه را با آن مقایسه کن، باطل را بشناس و بقیه را با آن مقایسه کن. پس دیگر برای من ملاک نیست که امام جمعه فلان جا اشتباه کرده است، خب اشتباه کرده باشد. این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: اگر دختر من قید امانت در دفتر بیت المال نکرده بود اولین هاشمی ای بود که دستش را قطع می کردم.
 چون معیار داریم و کاری به اشخاص نداریم. چون معیار داریم می بینیم که انقلاب قرار بوده تحولی در ارزش ها و ملاک ها باشد؛ «انَّ اکرمکم عندالله اتقیکم» بشود.
این بود که یک بسیجی از روستا آمده ممکن بود یک فرمانده لشکر شود و پسر آیت الله فلان و دکتر فلان و رئیس جمهور فلان و وزیر و وکیل زیردست او بروندـ به عنوان یک سرباز و یک بسیجی و یک نیروی رزمی عادی در جبهه فعالیت کند.  آن معیار، حاکم بوده است. رفتاری که آدم ها از خودشان نشان می دادند، انقلاب بود.
 تجربه موفق صدور انقلاب ما؛ لبنان!
 کما این که امروز هم آثار انقلاب را وقتی به جایی مثل لبنان مراجعه می کنید و بررسی می کنید. به عنوان موفق ترین تجربه صدور انقلاب ما که در لبنان بوده است، اصلاً ظاهر قصه ملاک نیست. کسی که برای عملیات استشهادی می رود،
ممکن است لباس و ظاهری که دارد را ما ببینیم و او را به چشم یک بچه حزب الهی و متدین به حساب نیاوریم، اما آن روحیه و باوری که طرف پیدا می کند، ملاک واقعی است. البته اگر بحث مان، بحث سبک زندگی باشد این موضوع هم قابل مطالعه است.
 البته جاهایی در همین لبنان هست، که حتی این ظواهر هم منتقل شده است.
یکی از رسانه های غربی چند روز قبل از آغاز جنگ 33 روزه، در سال2006 گزارشی منتشر کرد، با این مضمون که: شما وقتی در کوچه های ضاحیه لبنان قدم می زنید احساس می کنید در کوچه های قم ایران مشغول راه رفتن هستید!
 ماباید دیدگاهی کیفی نگر داشته باشیم
 طبیعتاً اگر در بحث سبک زندگی وارد شویم در پوشش، موسیقی، خوراک و... این مشابهت ها وارد می شود، اما چیزی که ملاک است این نیست.
اتفاقاً تفاوت دیدگاه عاقلانه و عالمانه با دیدگاه جاهلانه در این است که دیدگاه جاهلانه کاملا کمّی و مصداقی و ظاهری است. اما دیدگاه عالمانه به ظاهر و مصادیق بیرونی و کمیاب کاری ندارد.
 این یک دیدگاه جاهلانه است که مثلاً صدقه دویست هزار تومان از پنج هزار تومان صدقه برایش بهتر و بیشتر است! اما در دیدگاه عالمانه دویست هزار تومان و پنج هزار تومان فرقی ندارد، حتی گاهی پنج هزار تومان ارزش بیشتری داشته باشد! چون نگاه خدا، نگاه کمّی به این معنا نیست. در نگاه کمّی و ظاهری پرچم آمریکا، نماد کفر می شود اما در نگاه عالمانه فقط آن نیست، ممکن است دروغ گفتنِ من سبب آمریکایی بودن من بشود. ممکن است کسی در جامعه-ی اسلامی بیشترین ضربه را بزند و آمریکایی تر از همه بشود و دعای ما این بشود که «اللهم اَصلحِ کلّ فاسدٍ من امورِ مُسلمین»
در این دعا بحث بر سر استکبار جهانی نیست، اتفاقاً درباره-ی کسی است که در جامعه ی اسلامی فساد می کند. دیگر در این جا ملاک ظاهر و قیافه نیست. ممکن است به طور مثال جریانی مثل مهدی هاشمی، معمم هم باشد و نزدیک ترین ارتباط را با بیت قائم مقام رهبری هم داشته باشد اما بیشترین ضربه را به انقلاب بزند. یک نفر دیگر هم باشد که اصلاً ظاهرش به انقلاب نخورد اما بیشترین خدمت را به انقلاب اسلامی بکند.
4ـ موضع تربیتی ؛ موضعی غیراز مدیریت سیاسی
 و نکته ی آخر در مقدمه بحث امروز این است که موضع تربیتی که هدفش آن انسان سازی است کاملاً موضعش با مدیریت سیاسی جامعه فرق می کند.
انقلاب اسلامی که رهبران آن روحانی هستند. یعنی معلم-اند، نسبتی باید داشته باشد با خود اسلام، که پیامبرِ آن را به عنوان یک معلم می شناسیم و در کل ادیان الهی که پیامبرانش معلم هستند و برای تعلیم آمده اند.
 ما با همه فرق می کنیم
 وقتی با خیلی از بچه های متدین و انقلابی مان صحبت می کنیم و می گوییم که چرا فلان خبر دروغ بود؟ چرا رئیس جمهور کشور دروغ گفت؟ می گویند: همه جای دنیا این هست. ما جواب-مان این است که ما با همه-ی جای دنیا مگر برابریم؟ مگر انقلاب اسلامی مثلاً یک انقلاب کارگری در فرانسه بوده است!؟ یا یک انقلاب اقتصادی بوده است در جایی دیگر؟ فرق انقلاب اسلامی و بقیه در این جاست، فرق اسلام و امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دیگرمکاتب در این جاست.
 راز ماندگاری؛ پایبندی به اصول
 وقتی مسلم بن عقیل در پشت پرده-ی خانه هانی بن عروه مخفی شده است و عبیدالله بن زیاد به عیادت هانی آمده، با چه منطقی سیاسی می توان توجیه کرد، که شمشیر به دست، به عبیدالله حمله نکند!؟ که بعد هانی به او گفت: اگر می آمدی این ملعون را می کشتی، کار تمام بود.
 ما اگر بعد از 1400 سال، اگر با منطق خودمان بخواهیم قضاوت کنیم می گوییم کار او اشتباه محض بوده است، اگر این کار را کرده بود دیگر عاشورایی رخ نمی داد، حتی با کمی تندروی می توانستیم بگوییم او می توانست جلوی ریختن خون امام حسین (علیه السلام) را بگیرد! ولی این کار را نکرد. ولی مسلم بن عقیل می گوید: ما شبیخون به دشمن نمی زنیم، ما به دشمنان هم خیانت نمی کنیم. این است که بعد از 1400 سال نهضت امام حسین (علیه السلام) مانده است.
 در جنگ بدر دو نفر به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسیدند و گفتند: یا رسول الله ما در مسیر که می آمدیم، مشرکین ما را گرفتند و گفتند که شما می خواهید به یاری مسلمان ها بروید. ما گفتیم نه. از ما عهد گرفتند که پیش شما نیاییم و ما این عهد را بستیم ولی خودمان را به شما رساندیم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: برگردید و بر سر عهدتان باشید و حتی اگر با مشرک عهد بستید بر سر عهدتان بمانید، خدا این قدرت را دارد که ما را یاری کند.
 لذا حضرت فرمودند: کسی که جدم امام حسین (علیه السلام) را با شمشیرش کشته آن شمشیر را به امانت پیش من بگذارد دوباره بخواهد بگیرد به او پس می دهم.
 وقتی من موضع انسان سازی و تربیتی دارم کاملاً با موضع حاکمیت سیاسی عادی فرق می کند. این که دین ما از سیاست جدا نیست یعنی همین؛ یعنی در سیاست ورزی و حاکمیت هم با معیارهای دینی باید عمل کنیم. اتفاقاً همین باعث می شود که بعد از 1400 سال یک اتفاقی بیفتد. این باعث می شود که ارزشی، مکتبی و تفکری پایدار بشود، چون پای چیزی ایستاده است والّا خیلی مکاتب و نظام در طول تاریخ بوده اند که هیچ چیزی از آن ها باقی نمانده است. آن چیزی که باقی می ماند شیوه و منش امیرالمؤمنین (علیه السلام) است.
 اتفاقاً اگر کسی بخواهد منش امیرالمومنین (علیه السلام) را با همان ملاک های ظاهری مقایسه کند، هیچ توجیهی برای آن نمی تواند پیدا کند. در حاکمیت سیاسی هدف این است که کسی در خیابان شعار علیه منِ مسؤول ندهد. همین برای من بس است، من می خواهم جامعه را اداره کنم که کسی شلوغ نکند، ولی در موضع تربیت و انسان سازی مسأله ام این است،که انسان ها را رشد دهم. مسأله باید این باشد که احساسی به انسان ها بدهم که وقتی شب می خواهند بخوابند، رضایت خاطر از بندگی برای خدا داشته باشند. قلباً از این که مشغول عبادت هستند، شاد باشند. من قرار است با کار تربیتی ام انسان ها رابه کمال برسانم.
 به تعبیر قرآن کریم ، پیغمبر آمده است تا غل وزنجیرها را باز کند. امام حسین(علیه السلام) آمده است خودش را فدا کند و زن و فرزندش را به اسیری بروند برای این که زن و فرزند مردم از اسارت نفس آزاد شوند. خودش تشنگی کشیده تا مردم تشنه ی معرفت نشوند. «وبذل مهجة فیک لیستنقذ عبادک جهالة وحیره الضلاله».
 این مبنای ماست؛ حالا من با این مبنا مشغول کار فرهنگی هستم. اگر قرار باشد دروغ بگویم که بمانم این ماندن هیچ فایده ای ندارد. اگر قرار شود به مردم ظلم کنم، باز هم این ماندن بی فایده است.
 حاکمیت به چه قیمتی؟!
 مبنای ما حاکمیت به هر قیمتی نیست. امیرالمومنین(علیه السلام) این کار می کردند، ایشان اگر می خواستند شمشیر بکشند همه عالم را می توانستند از بین ببرند.
 امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا اگر می خواست به هر قیمتی بماند، می توانست خیلی کارهای دیگر بکند. ایشان می فرمودند: عزت و دین مبنای من است. اصلاً این جا هدف وسیله را توجیه نمی کند.
 در اول انقلاب معروف است که می گوید -کسی که این را نقل کرده خودش الآن در قید حیات است- مهدی هاشمی، وی را صدا زده و با هم به جایی رفتند. در آن مکان بوی مشروبات الکلی می آمده است، در حد زیاد. یکی از ژنرال های ارتش عراق با صدام اختلاف پیدا کرده و به سمت ایرانی ها آمده بوده، مشغول مذاکره با ایرانی ها بود، برای این که از اطلاعات او برای جنگ استفاده کنند.
این شخص می گوید که من با مهدی هاشمی دعوایم شد، آمدم بیرون و با خودم گفتم که به هر قیمتی نمی شود به جنگ کمک کرد. ما باید با دست خودمان برای این طرف مشروب تهیه می کردیم و جلوی ما این را مصرف می کرد، برای این که در جنگ به ما کمک کند؟!؟!.
 این شخص به قم خدمت آیت الله منتظری می رود. نقل می کند: به ایشان مسأله را گفتم، ایشان جواب مرا نداد. بعد به خدمت امام رسیدم، تا خبر به امام رسید، امام دستور دادند که پرونده را رسیدگی کنید ودر اولین فرصت این ژنرال را از کشور اخراج کنید.
 ما معیار ومبنا داریم، قرار نیست من برای کار تربیتی از هر وسیله ای استفاده کنم، در تبلیغاتم به سمت غرب بروم، در مدل رفتار با مردم، مدل غربی بشوم، در شیوه حاکمیتی غربی شوم.
 اگر ایراد به بعضی امور هست ایراد به مسائل فوق هم هست. چطور من در روش تبلیغاتم در مجلس مانند غربی ها رفتار کنم، از فلان کارخانه دار، پور سانت بگیرم که بعد موافقت اصولی برایش جور کنم، بعد هم بگویم این اشکالی ندارد، ولی اگر جوانی شلوار جین بپوشد، اشکال دارد!
 چطور غربی بودن یک دختر خانم دوتار مویش بیرون است اشکال دارد، ولی زد و بندهای اقتصادی بزرگ در کشور اشکال ندارد. این ها غربی نیست ولی آن ها غربی است.
 از هرکجاشروع کردیم از همان جا ادامه دهیم ...
 انقلاب ما، یک انقلاب اسلامی بوده است. معیار ما اسلام بوده است. ما با نهج البلاغه انقلاب کردیم؛ نمی شود که با رساله توضیح المسائل ادامه راه انقلاب را برویم، باید ادامه راه را هم با نهج البلاغه پیش برویم. اگر انقلاب ما با شعارهای اصیل وآرمان های بزرگ ومعیارهای اساسی قرآنی و وحیانی بوده است، ادامه حرکتش باید همین گونه باشد. قرار نیست ما با تبلیغات غربی اسلام را حفظ کنیم. این جمله با این مفهوم از آیت الله بهجت معروف است، که ایشان می فرمودند: من اگر اراده کنم می توانم تمام عالم را اصلاح کنم، ولی به قیمت جهنم خودم، من چنین کاری را نمی کنم.
 من قبل از هر چیزی وظیفه شرعی دارم و آن بندگی واطاعت خداست. حالا احساس می کنم که بندگی خدا در مسائل اجتماعی هدایت مردم وتبلیغ دینی و فعالیت فرهنگی وامثال این ها است.
 وظیفه ما مطالبه است
 انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است. کتاب ها در انقلاب ما نقش داشتند، اما اکنون حس می شود که حاکمیت فرهنگ ستیز در معنای عام آن داریم؟ این مسأله را در موضع ساختار دولتی بیان می کنم؛ هرجا که عیب و نقصی دراین رابطه می بینیم از بدنه مردمی نیست، عموماً از حرکات ناقص و دستوری دولتی است ودرنگاه کلان هم برای دولت اولویت اول فرهنگ نیست.
اگر انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی است پس باید اولویت هم، همین مورد باشد. چه شده است که بعد از این همه مدت به این نقطه رسیده ایم؟ اگر قرار است جایی بودجه ای قطع شود بودجه فرهنگی است. برای عرصه فرهنگ هیچ استراتژی خاصی وجود ندارد.
 من این را قبول دارم که امروز در دستگاه های دولتی ما، فرهنگ اولویت نیست. این که دلایلش چیست؟ یک بحث دیگر است که نیاز به آسیب شناسی و مطالعه دارد، که نه وقت ما اجازه می دهد، نه موضوع بحث ماست. ولی به هر دلیل ما به این جا رسیدیم. دو نکته را در این رابطه عرض می کنم:
 نکته اول این که؛ ریشه بحث کجاست؟
اگر موضع ما تربیت و انسان سازی باشد، اتفاقاً به فرهنگ، کتاب آموزش وپرورش و... احتیاج داریم. اما اگر موضع ما تربیت انسان نبود ومسأله من مسؤول این باشد که طرف ساکت باشد واعتراض نکند، آن موقع نیروی انتظامی هم می تواند این کار را بکند و نیازی به فرهنگ نداریم و ریشه این مسأله دقیقاً همین جاست. ما وقتی می خواهیم انسان سازی بکنیم،کار سخت می شود.
 نکته دوم این است که؛ حالا باید چه کار کرد؟ امروز آن چه که وظیفه ماست همین مطالبه است. اتفاقاً جریان های فرهنگی غیر دولتی و مردمی، دانشجوها و طلبه-های فعال، اگر این مطالبه را داشته باشند، اوضاع خیلی فرق می کند.
 دلخوشی ما این است که رهبر انقلاب این دغدغه را دارند. رهبری، هر دولتی که سر کار آمده است وخدمت ایشان رفته اند، به شکل جدی این مسأله که فرهنگ باید اولویت باشد را مطالبه کرده اند. شاید به جرأت بتوان گفت که تنها کسی که در این سال ها در بحث شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی تا بحث جنگ نرم و سبک زندگی و امثال این بحث ها، به طور جدی پای این قصه ایستاده اند، مقام معظم رهبری هستند. منتهی زمانی ایشان می توانند به طور قطع این مسأله را پیگیری کنند که از پایین هم این مطالبه باشد.
 ما هم مسأله مان این شود که چرا فرهنگ، در اولویت نیست. اولاً همه ما باور داشته باشیم که مثلاً سبک زندگی –به تعبیر رهبری– با بخش نامه و همایش گذاشتن حل نمی شود. وقتی بازی های کامپیوتری وسریال تلویزیونی فرهنگ غلطی را منتقل کند، با سخنرانی من چیزی عوض نمی شود.
وقتی سخنرانی با موضوع بی اهمیت بودن دنیا از آیت الله فلان پخش می کنند و بعد از آن بلافاصله تبلیغی پخش می شود و از فلان بانک که با قدرت می خواهد به من القا کند که همه چیز بی ارزش است غیر از دنیا! یا این که یک ساعت من با موضوع قناعت سخنرانی کنم اما بعد از آن برنامه ای پخش شود که می توان در اول زندگی، یک زوج جوان، امکانات در سطح بالای زندگی را داشته باشند، این جا می توان توقع داشت که چه اتفاقی برای فرهنگ بیفتد؟!
 این مطالبه را ما باید ایجاد کنیم
 تا حالا یکی از شما به یاد دارد که جایی مردم تظاهرات کنند؛ به طور مثال از آموزش و پرورش مطالبه داشته باشند که چرا در محتوای درسی، ارزش های انقلاب ترویج نمی شود؟! یا این که چرا صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مورد این همه موضوع روی زمین مانده که جامعه به آن نیاز دارد سریال نمی سازد؟ نهایت کاری که کرده است، صدا وسیما هر جا که نیاز داشته است، با 4 تا نماینده لابی کرده است و یک بیانیه را 100یا200 نماینده آن را امضا کرده اند و در صحن علنی از صدا وسیما تشکر کرده اند. هیچ موقع مطالبه ای از حاکمیت نبوده است که چرا در مورد فلان موضوع کار فرهنگی نمی شود.
 مجله کمان در این کشور –در شرایطی که رهبر تأکید زیادی بر پایدار کردن ارزش های دفاع مقدس دارند- تعطیل می شود، چه کسی اعتراض کرد؟! مجله نیستان و پنجره تعطیل شد، اصلاً کسی فهمید و عکس العملی نشان داد؟!
 الآن پس از 35 سال از انقلاب ارزش ها، در کیوسک روزنامه فروشی این کشور چه می بینید؟ سر در سینما ها را ببینید!
 ما از مرحله انقلاب اسلامی عبورکرده ایم، در مرحله استقرار جمهوری اسلامی هستیم و بعضی می گویند در استقرار جمهوری اسلامی در اولویت کارها نیاز به فرهنگ نداریم، نظر شما چیست؟
 اعتراض ما عین وفاداری به انقلاب است!
 می خواهم از این صحبت کنم که می دانید چرا این مطالبه وجودندارد؟ به نظر من دلیلش این است که اگر ما به خیابان بیاییم و شعار بدهیم و یا اگر اعتراضی بکنیم جمهوری اسلامی تضعیف می شود. ما نا خودآگاه این احساس را داریم. البته گاهی اوقات این را افرادی به ما القا می کنند.
به طور مثال مدیر کل ارشاد به دلیل این که نمی خواهد تضعیف بشود این را به ما القا می کند که تضعیف من، تضعیف جمهوری اسلامی است. خب، نتیجه اش می شود همین که هیچ کس اعتراض نمی کند و هیچ چیز هم تغییر نمی کند. در حالی که ما وفاداری به ارزش های اصیل انقلاب را داریم و این اعتراض ربطی به جمهوری اسلامی ندارد. اتفاقاً ما از موضع وفاداری و دلسوزی است که نقد می کنیم و اعتراض می کنیم.
 وقتی ما کسی را دوست داریم و می بینیم بیمار شده است و از دست ما می رود این جاست که باید به آن بیماری اعتراض کنیم. اگرجمهوری اسلامی را دوست داریم، وقتی می بینیم خطری آن را تهدید می کند باید به آن اعتراض کنیم. این باید در ذهن متدینین و وفاداران به انقلاب تصحیح شود که این اعتراض عین وفاداری به انقلاب است.
 قرار بود سیاست مان دینی شود نه این که دین مان سیاسی!
 انقلاب ها و نظام های سیاسی یک کنش سیاسی مشخص هستند، نسبت این ها با فرهنگ چیست؟ انقلاب اسلامی چگونه توانسته است این نسبت ها را تغییر دهد؟
 اتفاقی که بعد از انقلاب افتاد و تعبیر این که سیاست ما عین دیانت ماست، این بود که سیاست ما دینی شود، نه این که دین ما سیاسی شود. قرار بود سیاست ما از آلودگی های دنیایی وسیاسی رایج فاصله بگیرد. یعنی یک تفکر رایج وجود داشت که سیاست یعنی دروغگویی و دغل بازی و سوء استفاده از فرصت ها. هزار البته هنوز، همه جای دنیا همین است. رهبری می فرمایند: من دیپلمات نیستم، من انقلابی-ام. این حرف رهبری به این معناست که وقتی فقیه و مجتهد عالم تر از اول حوزه، رهبرجامعه شود، اقتضایش همین امر است و نباید مانند حاکمیت در جاهای در جاهای دیگردنیا باشد.
 اتفاقی که گاهی افتاده و باید به آن اعتراف کرد، این است که هر جایی نتوانستیم به هر دلیل این مسایل را حل کنیم، این طرف درست قضیه را خراب کرده ایم.
 قرار بود سیاست مان دینی شود نه این که دین مان، سیاستی شود.
من در یاداشتی در کتاب" باید رفت" آورده ام که: سیاست ما عین دیانت ما هست، اما نه این قدر که من با این عنوان هرکاری را انجام دهم. این همان زیاده روی است که الآن آفات اش را می بینیم.
 فرهنگ سیاسی یا سیاست فرهنگی ؟!
 در حوزه فرهنگ هم دقیقاً قصه همین است. در یکی از جلسات اول این بحث شد؛ که در اروپا بعد از این که دین را کنار گذاشتند، به جای دین باید یک عنصر اجتماعی می بود که روابط مختلف اجتماعی را سازمان بدهد، نام این را فرهنگ گذاشتند.
ما فرهنگ مان قرار نیست که سیاسی شود، بلکه قراراست که سیاست مان فرهنگی شود، ما به عنوان نهادهای فرهنگی قرارنیست، سیاسی بازی کنیم. ما قراراست سیاست را بفهمیم و پای معیارهای اصلی نظام هم بایستیم. مثلاً اگر یک حق مسلمی به نام انرژی اتمی وجود دارد، ما باید با کار فرهنگی این را برای مردم جا بیندازیم. لذا اگر کسی کارهای گرافیکی می کند و پوسترهای زیبایی درباره انرژی هسته ای طراحی می کند، این در واقع روی همان خط کار می کند.
 ما نباید خودمان را خرج اشخاص کنیم که این دو روز هستند اما فرداهای دیگر نیستند. ما باید خودمان را خرج ارزش ها ومعیارهای اساسی وکلان نظام بکنیم. پس نسبت سیاست و فرهنگ، همان نسبت دین و سیاست است.
 بخش دوم
 پرسش وپاسخ

آیا اساساً کار فرهنگی و غیر انقلابی هم داریم؟
 هم فعالیت فرهنگی غیر انقلابی داریم و هم فعالیت فرهنگی غیر انقلابیِ دینی داریم و این طبیعی است.
 برخی این گونه فکر می کنند که برای این که آسیب های سیاست وارد فرهنگ نشود، کارفرهنگی صرف کنیم وکاری به سیاست نداشته باشیم. نظر شما چیست؟
 من نظرم این است که اتفاقاً افراط هاست که انسان ها را به تفریط می کشاند. مثلاً اگر در مجلس عزاداری از شب اول تا شب دهم، فقط صحبت از مسایل سیاسی است یا این که در شب های ماه مبارک رمضان که باید مردم را به معنویت دعوت کنیم، همه اش از مسایل سیاسی روز صحبت کنیم، از آن طرف انسان به تفریط کشیده می شود. اما اگر شکل اعتدال موجود باشد تضمین شده تر است.
 جهت مطالبه باید چه سازو کاری داشت؟ مطالبات مردمی به دلیل یک سری از محدودیت ها شاید به گوش مسؤولین نرسد، مطالبات از طریق منبر و رسانه بهتر و تاثیر گذارتر نیست!؟
 خیلی از کتب روایی و بزرگ شیعه زمانی به نگارش در آمده است، که از آن ها خواسته شده است. من می خواهم بگویم که شما روی منِ منبری مؤثرید و مطالبه شماست که تأثیر گذاراست.
 اگرگروه های مرجع مثل حوزه علمیه، مدارس و معلمین و... این مطالبه را ایجاد کند، اتفاقات خوبی می افتد. اما اگر این ها این کار را نکردند، چه اتفاقی می افتاد؟ این جاست که مطالبه عمومی باید در شعار مردم، در نماز جمعه، یادداشت من در شبکه های اجتماعی، تلفن، خوانندگان روزنامه به روزنامه، تماس بینندگان صدا وسیما به صدا وسیما باید نمودار شود.
 عموماً فعالیت های فرهنگی دولتی و مردمی تعارضاتی را با هم پیدا می کنند، راه برون رفت از این مساله چیست؟
 این مشکل فقط در حوزه فرهنگ نیست، در حوزه اقتصاد هم وجود دارد. هر زمانی که دستگاه حاکمیت در هر جای دنیا، در اجرا دخالت می کند، مشکل به وجود می آید (در همه حوزه ها) و
خیلی دولت های بزرگ دنیا فقط در سه حوزه درگیر می شوند: امنیت، بهداشت ودرمان و آموزش. مثلاً در حوزه رسانه در تمام دنیا ببینید شبکه های دولتی چقدرند؟ اما در ایران بر عکس است، قانون به ما اجازه ی تأسیس تلویزیون خصوصی نمی دهد. عقل مان هم به این نمی رسد که این قانون را که تا 100سال دیگر نمی توانیم اجرا کنیم، حداقل بیاییم به نیروهای انقلابی ومتعهدمان این اجازه را بدهیم،که شبکه خصوصی ایجاد کنند.
 راه برون رفت این است که دولت و نهادهای شبه دولتی در حوزه اجرا دخالت نکنند. حوزه ی نهادهای دولتی و شبه دولتی باید سیاست گذاری، نظارت، حمایت و ارزشیابی باشد.
 چرا شما در تیترمقاله تان به عنوان یک روحانی انقلابی زده اید: نه شرقی، نه غربی، نه جمهوری اسلامی؟
 عبارتی که در قرآن آمده است با این مضمون که حضرت ابراهیم (عیله السلام) در کنار خورشید پرستان می نشیند و می گوید من هم خورشید می پرستم را دیده اید؟ این یک زبان تبلیغی برای جذب مخاطب است که بعد از آن بتوانی حرف حق-ات را بزنی.
 ما در ادبیات یا رسانه، زبانی داریم که برای جلب توجه مخاطب باید از بعضی ظرفیت ها استفاده کند.
در سیره خیلی از علما داریم که گاهی کاری کرده اند، که اگر فقط آن را در نظر بگیریم عالم بودن ایشان را زیر سؤال می بریم، ولی می بینیم که این مسیری بوده است که در آن می خواسته اند دست کسی را بگیرند.
 بنده اتفاقاً به عنوان یک فعال فرهنگی باید همین موارد را یاد بگیرم، که آیا در این فعالیت فرهنگی می توان به زبان متفاوتی رسید که حتی اولش هم خیلی قابل هضم نباشد؟!
 گفته می شود که امام موسی صدر وارد محفلی شدند که خیلی از شیعیان مشغول شرب خمر بودند. تا ایشان را دیدند، ترسیدند وخواستند شراب ها را پنهان کنند. ایشان می دانست که این ها الآن آن را پنهان می کنند، اما فردا دوباره شراب می خورند. ایشان نشست وگفت دست نزنید. خودش هم نشست وگفت: برای من هم بیاور! جلوی ایشان گذاشتند! بعد گفتند که جگر هم برای من بیاورید. آن را هم آوردند. ایشان یک تکه از جگر را داخل لیوان شراب انداخت و مشغول صحبت شد. بعد از نیم ساعت... سه ربع که همه حواس شان به صحبت ایشان بود، گفت: این جگری که من در لیوان شراب انداختم الآن کجاست؟ جگر از بین رفته بود.گفت این شراب با دل شما و با وجود شما همین کار را می کند. خدا سلامت شما را می خواهد که گفته است شراب حرام است. این را گفت و بلند شد و رفت!
 نقل می کنند: شیخ راعب-که دومین شهید حزب الله است – وارد یک خانه ای در یکی از روستاها شد. دید زن خانه که مسیحی هم بود، به خاطر ایشان روسری سرش کرده است. گفت: اگر به خاطرمن حجاب سرت کرده ای در بیاور، تو باید به خاطر خدا حجاب به سرت بیندازی، نه به خاطر من!
اگر همین قسمت را ببینید می گویید که یک روحانی، زنی را امر به منکر کرده است! می گویند بعد از شهادت ایشان اولین کسی که در روستا محجبه شد، همین زن بوده است. در این جلسات باید روی همین مسایل بحث کنیم که من به عنوان فعال فرهنگ و افسر جنگ نرم، آیا قرار است من همان رفتاری را داشته باشم که یک پیرمرد سنتی 50 ساله هیأتی با یک جوان دارد؟ یا این که یک کار دیگری باید بکنم؟
 شما گفتید که شخص برای ما ملاک نیست ،وارزش هاومعیارهاهستند که اصل هستند.ولایت فقیه اصل است.ولی شخص ولی فقیه که اصل نیست؟!
 من در این مورد یک مطلبی نوشته ام باعنوان "ولی فقیه با زن مردم چکار دارد؟" می توانید به آن مراجعه کنید. ما در مسیرهایی مثل مسیر همراهی باولایت فقیه، مثل همراهی یک زن با شوهرش، مثل همراهی یک شاگرد با معلم اش، از کلیت مسیر اطمینان باید حاصل کرد و بعد دنبالش به راه می افتیم. مثل این که شما می خواهید از کوهی بالا بروید، برای یافتن بهترین راهنما، پرس وجو می کنید. بعد از تحقیق در مورد آن راهنما و مطمئن شدن از او، دیگر هیچ بحثی با او نمی کنید. زن اگر قرار باشد در هر مسأله کوچکی با شوهرش بحث کند –چون کلیت مدیریت زن با شوهر است و زن به آن اعتماد دارد – زندگی سامان نمی گیرد. در مورد رابطه ی ولایت فقیه از طریق ساز و کار مجلس خبرگان به کلیت ولایت فقیه اعتماد می کنیم.
 چرا بعد از سی و اندی سال که از انقلاب گذشته-انقلابی که براساس مطالبات عموم رخ داده است- دوباره باید به دنبال مطالبه مردم باشیم برای تغییر درحاکمیت؟ آیا این یک انقلاب جدید نیست؟! آیا مشکل در مهندسی نظام بوده است؟ و یا هنگامی که انقلاب کردیم اهداف مشخصی نداشتیم؟
در بیان مطالبات فرهنگی مجبوریم که در لوای نهادهای دولتی کار کنیم ،مگر نه در نهایت ما هستیم که به عنوان کسی که مطالبه فرهنگی داریم از جامعه حذف می شویم. در این باره چه باید کرد؟
 بحث ما یک انقلاب مجدد نیست. این جا نیاز به یک جریان مستمر هست. مثلاً نگرانی مادر نسبت به فرزند یک جریان مستمر است، حتی اگر این فرزند 50 یا 60 ساله هم باشد. نسبت ما در این مراقبت ها و کنترل ها برای انقلاب مان مثل یک کارخانه ای است که خط تولید دارد اگر مراقبت روی تولید نداشته باشد بعد از یک مدت یک جنس نامرغوب تحویل می دهد، ولو این که روز اول تمام سیاست گزاری هایش درست باشد. اگر مهندس ناظر بالای سر خط تولید نباشد معلوم نیست چه اتفاقی می افتد؟ این نظارت، یک نظارت مستمر است ولی در دوره هایی ضعیف تر شده باید تقویت بشود. نباید یادمان برود،
انقلاب ما از روز اول ماهیت فرهنگی داشت و سردمداران انقلاب از حوزه ها و دانشگاه و ازمحیط های علمی برخاستند. برخلاف خیلی از انقلاب های دنیا که یا نظامی یا امنیتی است یا کلاً صبغه ی اقتصادی و مالی دارد. اما یک جریان مستمر باید بر آن نظارت داشته باشد.
 از طرف دیگر لزومی ندارد همه ی کارها دولتی باشد. مثال همین عاشوراییان، یکی از حرکت های درخشانی است که بعد از انقلاب اتفاق افتاده و الگو شده است و خیلی جاها از آن بهره برداری کرده اند و مشابه سازی کرده-اند. هنوز با قوت دور دوم کارش را شروع کرده است هیچ هم نمی توانید بگویید که دولتی است. اتفاقاً امثال این نمونه ها را زیاد داریم. همین نمونه ها می تواند عناصر فعال و خلاق تربیت کند. می تواند به دستگاه های دولتی هم خط بدهد.

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

مبارزه با خوی اشرافی-گری تا چه حد فراموش شده؟ ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 مبارزه با خوی اشرافی-گری تا چه حد فراموش شده؟ ...

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s8.picofile.com/file/8309787618/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309788250/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309788892/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_4.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309789576/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8309790126/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_5.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309790400/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_6.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8309790650/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_7.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8309790834/ASHR8F3GARY_MOS3BAT_H8YE_XUYE_8.jpg

 

 متن گفت و گوی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری، مدیرعامل مجتمع فرهنگی سرچشمه و پژوهشگر و کارشناس دین را می خوانید:  *با توجه به تاکیدها و سفارش های بزرگان به ساده زیستی متولیان دینی و مبلغان و روحانیون، بی توجهی به این توصیه ها چه عواقبی ممکن است برای این قشر و جامعه ای داشته باشد که در امور خود از این قشر الگوبرداری می کند؟
 زائری: اولا با توجه به جایگاهی که روحانیت به عنوان الگوی مردم در عمل به دستورات دینی، جدی گرفتن انذارها و توجه به ارزش های معنوی و دوری از دنیا دارند
اگر روزی همین روحانیت در هر موضوعی از جمله پرهیز از توجه به دنیا و اقبال به آن کوتاهی کنند اولین خطری که به وجود می آید این است که تمامی این بحث ها و مبانی تضعیف می شود. چرا که مخاطبان این امر فکر می کنند که این مسایل خیلی هم حیاتی نیستند. مانند اینکه پزشکی به مردم در خصوص خطر دخانیات هشدار دهد درحالی که مردم ببینند خود او سیگار می کشد که در این صورت اولین چیزی که به ذهن مردم می رسد این است که خطر دخانیات خیلی هم جدی نیست چراکه اگر جدی بود پزشک خودش مراعات می کرد. این نکته اول است که با این کار پیام های دینی و ارزش های معنوی و اخلاقی دچار آسیب جدی می شود.  نکته دوم این است که جایگاه روحانیت در جامعه با دنیا طلبی از بین می رود؛ زیرا ویژگی برجسته ای که روحانیت در بین طبقات اجتماعی مختلف دارند این است که همواره در طول تاریخ رابطه بسیار نزدیک و صمیمی با عموم مردم داشته اند و ساده زیست بوده اند. در بین صنوف مختلف اجتماعی هیچ قشری را نمی-بینیم و پیدا نمی-کنیم که به اندازه روحانیت به مردم نزدیک و در متن مردم باشد. روحانیت صنفی است که از آغاز زندگی مردم و در سختی ها با آنها همنفس و همنشین بود و مردم همواره روحانیت را در کنار خود می دیدند؛ بنابراین اگر روحانیت با متوسط زندگی مردم و قشر ضعیف و مخاطب عام فاصله پیدا کند طبیعتا آن جایگاه را از دست می دهد و روحانیت که قرار است مروج دینی و دعوت کننده به سوی ارزش ها باشد دیگر آن قدرت و موقعیت را پیدا نمی کند.
 *این حساسیت درباره روحانیت به عنوان مسوولان اجرایی بیشتر می‌شود؟
 زائری: بله! بحث دیگر این است که در حال حاضر و در این مقطع زمانی روحانیت به نوعی جنبه حاکمیت هم پیدا کرده است. بعد از انقلاب اسلامی جلوه ای از روحانیت را شاهد هستیم که اداره عموم جامعه را در دست دارد که حساسیت و مسوولیت او را به مراتب بیشتر می کند؛
حتی یک روحانی که هیچ مسوولیتی در جامعه ندارد ناخودآگاه در ذهن مردم منتسب به این جریان و طبقه حاکم تلقی می شود. شاید نگرانی امام علی (ع) که فرمود «ان اللَّه تعالی فرض علی ائمّه الحق ان لا یقدّروا انفسهم الاّ بضعفه من النّاس» « آن کسانی که مسوولیت و ریاست را در جامعه اسلامی بر عهده می گیرند خداوند واجب کرده است که مثل محروم ترین طبقه مردم و عادی ترین طبقه زندگی کنند» برای همین مساله بوده است. اینکه وقتی انسان های فقیر، این اشخاص و زندگی آنها را می بینند می توانند تنگ دستی و محرومیت خود را تحمل کنند؛ برای مثال فردی که برای خرید جهیزیه دچار مشکل است با مشاهده استاندار، امام جمعه شهر و شهردار هم که در آنجا زندگی می کنند و برای تهیه جهیزیه دچار مشکل هستند این مشکلات را تحمل می کند اما اگر کسی را ببیند که مسوولیتی داشته و از بهترین امکانات برخوردار است اما او امکانات اولیه را هم ندارد و در کنار آن هم با مشکلات بسیاری در زندگی از جمله بیماری فرزندش رو به روست طبیعی است که این تبعیض و تفاوت را نمی تواند تحمل کند. از این جهت الآن مسؤولیت حوزه های علمیه طبیعتا نسبت به گذشته خیلی سنگین تر و حساس تر شده است.
 *گاهی برخی از روحانیون که در سمت هایی عهده دار مسوولیت می شوند به دلیل برخی ملاحظات، تا حدی ساده زیستی را به فراموشی می سپارند و در مواردی مشاهده می شود که خوی اشرافی گری و تجمل گرایی به تدریج در برخی تقویت می شود؛ چرا این گرایش ایجاد می شود؟ چنین رویکردی چه تبعاتی دارد و چه آسیب هایی را متوجه جامعه می کند؟
 زائری: واقعیت این است علی رغم اینکه شخصا به طور جدی منتقد برخی ایرادها و مشکلات هستم و شاید بیشتر از هر شخص دیگر هم در این زمینه و به طور خاص در مورد بی توجهی های روحانیت، خطر دنیا طلبی و اشرافی گری در میان حوزه های علمیه صحبت کردم ولی می خواهم به صراحت بگویم که هنوز هم علی رغم تمام انتقادهایی که به این حوزه وارد می شود یکی از سالم ترین، وارسته ترین و پاک ترین طبقات اجتماعی، طبقه روحانیت است.
یعنی علی رغم همه این انتقادها باز هم اگر آمار بگیریم طلبه و روحانیون ما از جهت سلامت مالی و ساده زیستی شاید جزو بهترین طبقات اجتماعی باشند اما دو عامل باعث شده است که بعضی از ایرادها و مشکلات، بیشتر به چشم آید. عامل اول این است که به هر حال زندگی اجتماعی ما به طور کلی تغییر کرده است یعنی پنجاه سال پیش عموم مردم در طول هفته ممکن بود یکی دوبار بیشتر گوشت و برنج استفاده نکنند، طبیعتا روحانیت هم به عنوان بخشی از جامعه در همین فضا زندگی می کردند. اما امروز زندگی ها تغییر کرده است امکانات و بهره مندی ها به شکل عمومی برای همه مردم ایجاد شده است و روحانیت هم بخشی از همین جامعه هستند و در همین جامعه زندگی می کند به طور طبیعی از مجموع این تغییرات متاثر شده است؛ بنابراین امروزه بسیاری از امکانات برای عموم مردم فراهم شده است که این باعث شده بعضی از مسایل به چشم آید اما به طور ناخودآگاه این انتظاری که داریم که این روحانیون مانند ۵۰ سال پیش زندگی کنند، این انتظار را از بقیه مردم نداریم.
 نکته دوم این است که حساسیت مردم به دلیل مسوولیت روحانیت که در معرض حاکمیت هستند و در دسترسی رسانه ای و شبکه های اجتماعی و ظرفیت های اطلاع رسانی قرار می گیرند باعث شده است که کوچکترین مسایل هم خیلی به چشم آید. یعنی
اگر یک روحانی یک اشتباه کوچکی هم انجام دهد به سرعت دیده می شود، اگر یک مطلب ناروایی را در سخنرانی های خود مطرح کند به سرعت بازتاب پیدا می کند و دیده می شود در حالی که ممکن بود بیست سال پیش همین حرف را بزند اما کسی مطلع نشود و حتی شخصی حساسیتی نسبت به آن مساله نشان ندهد.
 *آیا همین حد نایدده گرفتن اصول، خلاف آن چیزی نیست که روحانیت داعیه آن را دارند؟
 زائری: قطعاً این کار ایراد بسیار جدی هم دارد چراکه قرار بود روحانیت مردم را به سوی آخرت دعوت کنند. مهمترین و اساسی ترین پیام روحانیت ترک دنیاست، مهمترین دعوت روحانیت به سمت توحید و توجه به آخرت و معنویت است، اساس کار روحانیت پرهیز دادن مردم از دنیا طلبی است؛
روحانیت این لباس را پوشیده تا سختی ها و مشکلات را برای ادای بهتر آن وظیفه و ابلاغ آن دعوت تحمل کند. بنابراین مردم انتظار ندارند حتی تعداد کمی از روحانیت دچار این آسیب شوند.
 *گاهی تصوراتی هر چند غلط در اذهان عمومی شکل می گیرد مبنی بر اینکه برخی طلاب با هدف رسیدن به جاه و مقام این مسیر را انتخاب کرده اند و هدف آنها خدمت در مسیر دین نبوده است که البته ممکن است چنین افرادی در همه اقشار وجود داشته باشند، حوزه های علمیه باید چه تدابیری اتخاذ کنند که به دلیل حساسیت لباس روحانیت، چنین تصوراتی شکل نگیرد؟
 زائری: این حساسیت در گذشته وجود داشت. وقتی به ادبیات فارسی نگاه کنید فراوان این تعابیر وجود دارد که “واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند”. اما به نظر من چون این حساسیت بیشتر شده است روحانیت باید بیشتر رعایت کنند. اتفاقا الگوهای بسیار موفق و درخشانی هم در این زمینه داریم. به عنوان مثال بسیاری از مراجع تقلید، بزرگان و علما در این زمینه الگو هستند امثال مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی یا خود رهبر انقلاب که در راس همه بود مراقبت جدی به این قضیه دارند تا جایی که شاید این سبک زندگی برای عده ای زیاده روی هم تلقی شود.
مرحوم مجتبی تهرانی حتی در مصرف روزانه میوه هم وسواس عجیبی داشت که از یک مقدار بیشتر تهیه نشود یا از آیت الله بهجت نقل شده است که وقتی دکتر سفارش کرده بود آبمیوه بخورند حساس بود که شاید همه مردم به آن دسترسی نداشته باشند. این رفتاری است که در زندگی علما می بینیم. خانه بسیاری از علمای ما نمونه هایی از زندگی ساده است که شاید آن خانه ها را به من که یک طلبه ساده هستم بدهند حاضر نباشم در آنجا زندگی کنم اینها متاسفانه بخش هایی است که دیده نمی شود. تعداد زیادی روحانی داریم که همین الان در زندگی های بسیار ساده و فقیرانه به سر می برند اما هیچ وقت بازتاب رسانه ای پیدا نمی کند.
 *این قشر، مرجعی برای ساده زیستی در جامعه هستند. چه کارهایی می توان انجام داد که آن زی طلبگی جنبه مثبت دینی خود را حفظ کند و ارزش های آن مورد توجه باشد؟
 زائری:
در مواردی لازم است شیوه نامه و آیین نامه ای تدوین شود. به عنوان مثال دقیقا قید شود که اگر یک روحانی بخواهد سمتی بالاتری داشته باشد حتما باید محل زندگی او در یک محدوده خاصی باشد. یا زیر بار این الزامات بروند یا ملبس به لباس روحانیت نباشند کما اینکه ممکن است افرادی باشند که به دلیل اینکه حاضر به تحمل این سختی ها نیستند لباس روحانیت را به تن نمی کنند. در همه حوزه های علمیه طلبه هایی را می بینیم که لباس روحانیت نمی پوشند درس حوزه را خواندند اما لباس روحانیت را به تن نکردند. یا افرادی بودند که بعد از مدتی لباس روحانیت را در آوردند و صراحتا اعلام کردند که تحمل این شرایط برایشان سخت است.
 ممکن است شیوه نامه هایی داشته باشیم و پوشیدن لباس شیوه نامه یا آیین نامه هایی داشته باشد تا کسی آن را می پوشد تعهداتی به شکل رسمی غیر از آن تعهدات شخصی و احساسی را رعایت کند و ما هم روی این قضیه پافشاری جدی تر و قاطع تری داشته باشیم تا این تصویر آسیب نبیند چون تمام قداست و ارزشی که مردم برای روحانیت قایل هستند و در سختی ها و مشکلات ناکامی های روحی و معنوی خودشان به روحانیت مراجعه می کنند به خاطر این است که این جایگاه معنوی و روحانی حفظ شده باشد که
اگر این جایگاه آسیب ببیند در واقع دین آسیب خواهد دید و به مرور تمام بنیان های دینی ما دچار تزلزل خواهد شد.
 *به نظر شما با این کار که قانون و تدابیری نسبت به روحانیت اتخاذ شود آیا قداست و جایگاه روحانیت در ذهن مردم تخریب نمی شود؟
 زائری: مساله این است که استقلال و شخصیت غیر وابسته نهاد روحانیت باید حفظ شود. یکی از امتیازات برجسته و ویژه روحانیت و حوزه های علمیه این است که وابسته به حاکمیت نیستند و در طول تاریخ هم این افتخار را حفظ کردند که بر خلاف روحانیت در برخی از کشورها که وابسته به حکومت هستند روحانیت ایران هیچ وقت این وابستگی را نداشته اند . همین امر باعث شده زیر بار بسیاری از مسایل نروند و مردم در بسیاری از موارد احساس کنند که روحانیت در کنار آنها هستند.
آن چیزی که مهم است این است که این استقلال حفظ شود و شاید لازم باشد تدابیری در کنار احساس مسوولیت فردی و تعهد اندیشیده شود.
 *آیا ضابطه‌ای مثل سازمان نظام پزشکی یا نظام مهندسی برای روحانیت هست؟
 زائری:
متأسفانه باید من صادقانه اعتراف کنم که پوشیدن لباس روحانیت در جامعه ما ضابطه ای ندارد یعنی حتی اگر یک نفر بخواهد به شکل کاملا شخصی، بدون سواد، معلومات حوزوی و تعهد، لباس روحانیت را به تن کند هیچ ضابطه ای وجود ندارد در حالی که اگر بخواهیم مثلا لباس نظامی تهیه کنیم به راحتی این لباس را در اختیار ما قرار نمی دهند بلکه نظام نامه و شیوه نامه ای دارد. متاسفانه در طبقه روحانیت این نظام نامه وجود ندارد که این یک مشکل بسیار جدی است. یعنی علی رغم اینکه من معتقد هستم استقلال و هویت مستقل روحانیت و حوزهای های علمیه به هیچ وجه نباید مخدوش شود در عین حال به نظر من خود حوزه های علمیه باید نظامی برای روحانیت و لباس روحانیت داشته باشند و اینطور نباشد هر کسی به هر شکلی که خواست بتواند این لباس را به تن کند. ممکن است فرد هیچ سواد و آگاهی نداشته باشد اما بتواند لباس روحانیت را بپوشد که در اینصورت رفتار و کردارش به نام همه روحانیت نوشته می شود. مردم هم آگاهی ندارند که این فردی که بالای منبر رفته است از کجا آمده و ییشینه و سابقه او چقدر است، چقدر به موضوعات دینی تسلط دارد و می تواند به اسم حوزه های علمیه و روحانیت هر حرفی بزند و مردم هم هر رفتاری که از او ببینند به اسم تمام روحانیت نوشته می شود و ممکن است خطا و ایرادهای او فاجعه و مشکلات بسیار جدی به وجود آورد.
 *نقش چهره های مشهور روحانی و مراجع و محققان علوم دینی در تشویق طلاب جدید به ساده زیستی و عدم تمرکز بر تجمل گرایی و تقویت رویکرد اشرافی گری چیست؟ جامعه و دولت در این زمینه چه نقشی می توانند ایفا کنند؟
 زائری:
دولت به معنای حاکمیت و نظام اجرایی کشور نباید در این زمینه دخالت مستقیمی داشته باشد. من به طور قاطع معتقد هستم این کاری است که خود نهادهای حوزوی، و روحانیت و مراجع تقلید باید نسبت به آن تدبیری اتخاذ کنند. تنها کاری که لازم است حاکمیت انجام دهد این است که از جنبه رسانه ای و عمومی آگاهی های مردم را بالا ببرد یعنی مردم را متوجه کند که مثلا حقایقی که در نظام زندگی طلبگی و روحانیت وجود دارد چیست. مردم را آگاه کند به اینکه در کنار تمام ایرادهایی که ممکن است وجود داشته باشد چقدر نقاط قوت و درخشان وجود دارد؛ رسانه های ما از داخل زندگی روحانیت و حوزهای های علمیه به مردم اطلاع رسانی کنند. لازم است فیلم مستند از زندگی طلبه ها و روحانیت داشته باشیم و به این بعد از زندگی روحانیت در فیلم های تلویزیون توجه کنیم. این موارد بخش هایی است که ممکن است رسانه ملی و برخی از نهادهای دیگر به آن توجه کنند ولی طرف دیگر ماجرا به معنای ایجاد انسجام و ضابطه برای رفتار و کردار و منش روحانیت چیزی است که خود حوزه های علمیه باید به آن بپردازند. بنابراین مساله پوشیدن لباس روحانیت و ورود به این زی روحانی بسیار جدی است و باید حتما قاعده و ضابطه ای داشته باشد.
 *در پایان آیا کارنامه امروز روحانیت در مبارزه با اشرافی گری و دنیا طلبی را موفق ارزیابی می‌کنید؟
 زائری: حقیقت این است که در مجموع روحانیت همان طور که عرض کردم سالم ترین و منزّه ترین قشر اجتماعی است از این جهت ولیکن نباید فراموش کنیم که مأموریت اصلی ما در انقلاب اسلامی همین مبارزه با استکبار و اشرافیت بوده و حمایت از مستضعفین و پابرهنگان.
راستش باید اعتراف کنیم که بسیاری از ما متأسفانه آن شعارها و آرمانها و آن رویکرد حضرت امام رضوان الله علیه را فراموش کرده‌ایم. اگر بخواهیم وضعیت امروز جامعه و عملکرد روحانیت را با صحیفه امام و حتی فقط با منشور روحانیت مقایسه کنیم کارنامه قابل دفاعی نخواهیم داشت. باید اعتراف کنیم که ما خیلی از آن شعارهای پر حرارت و اساسی در مبارزه با مرفّهین بی درد و خوی اشرافی گری و استکبار را فراموش کردیم. باید اعتراف کنیم که گاهی چندان در حمایت از پابرهنگان و کوخ نشینان و محرومین و مستضعفان موفق عمل نکردیم. باید اعتراف کنیم که گاهی امروز از آن آرمانها فاصله زیاد و جدی داریم و تا دیر نشده باید مجداداً به همان رویکردها و همان مسیر برگردیم.

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 


برچسب ها: اشرافی گری، ساده زیستی، جایگاه روحانیت، تبعیض، تجمل گرایی، مسوولیت روحانیت، لباس روحانیت،

یکی از مفیدترین سبزیجات ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

   یکی از مفیدترین سبزیجات ...

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s9.picofile.com/file/8309662168/Z3B8EEYE_PUST_1.jpeg

 

http://s8.picofile.com/file/8309662326/TAQWEEYATE_OSTEX8NHAA_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309662550/TAQWEEYATE_QALB_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309662718/OFUNAT_HAA_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8309662918/SARM8XORDEGY_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309663134/CHESHMHAA_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8309663384/SARAT8N_1.jpeg


 بر اساس تحقیقات یک سبزی خانگی ضدسرطان در درمان طبیعی سرماخوردگی، زیبایی پوست، تقویت استخوان‌ها،حفظ سلامت قلب، برطرف کردن عفونت‌ها،حفظ سلامت چشم‌ها موثر است.
اتاق خبر 24:  
پیازچه که گاهی به آن پیاز بهاری هم می‌گویند معمولا به‌عنوان تزئین غذاها استفاده می‌شود. اگر جزء آن‌هایی هستید که پیازچه دوست دارید پس آماده بشوید که بیشتر دوستش داشته باشید چون فواید بسیار زیادی برای سلامتی دارد.
زیبایی پوست: پوست شما برای جوان و زیبا ماندن به کلاژن نیاز دارد. پیازچه به‌طور طبیعی تولید کلاژن بدنتان را تداوم داده و شادابی پوستتان را حفظ خواهد کرد.
تقویت استخوان‌ها: پیازچه به‌دلیل داشتن ویتامین C و ویتامین K، برای تقویت استخوان‌ها عالی است. ویتامین C کلاژن تولید می‌کند که مسئول قدرت استخوان‌هاست و ویتامین K هم تراکم استخوان‌های شما را حفظ می‌کند.
حفظ سلامت قلب: پیازچه سرشار از آنتی‌اکسیدان‌هایی است که با رادیکال‌های آزاد که می‌توانند به بافت‌های سلولتان آسیب بزنند مبارزه می‌کند. پیازچه حاوی ویتامین C است که کلسترول و فشارخون شما را کنترل می‌کند و در نتیجه از ریسک بیماری‌های قلبی می‌کاهد.
برطرف کردن عفونت‌ها: پیازچه به‌دلیل داشتن سولفور و ویتامین K، به جریان خونتان کمک کرده در نتیجه ویتامین B1 بهتر جذب بدنتان می‌شود. بنابراین میزان استرستان کم می شودو شما انرژی بیشتری دارید و کمتر احساس ضعف و خستگی خواهید کرد. ویتامین C موجود در پیازچه، از بافت‌های بدنتان در برابر آسیب‌های ناشی از میکروب‌ها محافظت می کند و در نتیجه کمتر بیمار خواهید شد. افزودن پیازچه به وعده‌ غذایی، بدون شک فواید بی‌شماری برای سلامت و زیبایی‌تان دارد.
درمان طبیعی سرماخوردگی: پیازچه عاملی آنتی باکتریال و ضدویروس است که برای مبارزه با آنفلوآنزا، عفونت‌های ویروسی و درمان سرماخوردگی‌ بسیار عالی است. دلیلش هم این است که به‌طور طبیعی، سیستم تنفسی را وادار می‌کند تا ترشحات را دفع کند.
حفظ سلامت چشم‌ها: پیازچه غنی از کاروتنوئیدهایی چون لوتئین است که باعث می‌شود برای حفظ سلامت چشم‌هایتان بسیار مفید باشد. همچنین پیازچه حاوی ویتامین A است که بینایی‌تان را در سطح نرمالی نگه داشته و ضمنا از چشم‌هایتان در برابر التهاب و تباهی لکه زرد محافظت می‌کند، بنابراین احتمال اینکه بینایی‌تان ضعیف شود کم خواهد شد.
کاهش خطر سرطان:
یکی از ترکیبات سولفور موجود در پیازچه، آلیل سولفید است که مستقیما مسئول کاهش احتمال ابتلا به سرطان کولون است. فلاوونوئیدهای پیازچه، با توقف آسیب‌های رادیکال‌های آزاد به سلول‌ها، سرطان را از شما دور می‌کنند. غذاهای ضد سرطانی چون پیازچه همراه با رژیم غذایی سالم، بهترین راه پیشگیری از این بیماری است.
منبع: باشگاه خبرنگاران
 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 


برچسب ها: پوست، استخوان‌ها، قلب، عفونت‌ها، سرماخوردگی، چشم‌ها، سرطان،

بازگشت به بدتر از قرون وُسطی ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

   بازگشت به بدتر از قرون وُسطی ...
 

 

 

 این دست، غرق ِ بخون ِ کیست؟! ...

 بازگشت به بدتر از قرون وُسطی ...

 

  افزایش طبقات اجتماعی ...


 
 غـــروب عـــدالت اجـتـمـــاعـی ...

 بـــرابـــری وُ بـــرادری با تلاشهای حقوق بشری ...

  زیرنویسی وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 

دین خاکستری ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

 دین خاکستری ...  

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

https://scontent-vie1-1.cdninstagram.com/t51.2885-19/s320x320/20214187_275036759645549_3492494365169811456_a.jpg

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

تصویر مرتبط

نتیجه تصویری برای کاریکاتور دین خاکستری

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

نتیجه تصویری برای کاریکاتور دین خاکستری

 

https://scontent-atl3-1.cdninstagram.com/t51.2885-15/e35/c42.0.635.635/21985127_595715430819093_2534358741357166592_n.jpg

 

 

 گفت‌وگوی محمدرضا زائری با «وقایع اتفاقیه» :
 آیا جوانان در جامعه ما کمی دین‌گریز نشده‌اند و به نوعی استقبال آنها از دین کم نشده است؟ دین در منظر شما چیست و چه معنایی پیدا می‌کند؟  منظور من ظواهر دین است. اعتقادات مذهبی به طور خاص نماز و روزه که برخی جوانان اطلاعی از سود و منفعت آن ندارند.
 واقعیت این است آن چیزی که ما امروزه به‌عنوان دین از آن حرف می‌زنیم یا احساس می‌کنیم، بخش اعظمی از مخاطبان ما از آن فاصله گرفته‌اند.
این دین که شما از آن حرف می‌زنید و تعریف کردید برساخته ماست، یعنی توسط ما تولید شده است زیرا این مخاطب با پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) رو به‌ رو نمی‌شود و ازطریق ما دین را دریافت می‌کند. نمونه و الگوی ترویج دین برای این مخاطب، ما هستیم. حالا دینی که از یک طرف با همه چیز آمیخته است مانند سیاست، زندگی روزمره و حاکمیت اجرائی کشور، از طرف دیگر آن را تقلیل داده‌ایم به مناسک. یعنی صرفا زمانی که ما می‌گوییم «دین»؛ اخلاق، معرفت، عدالت و معنویت به ذهن ما نمی‌آید بلکه همان مناسک ظاهری و آئینی به ذهن ما می‌آید. اتفاقا در طول تاریخ، برای دیگران هم خیلی ساده نبوده و نیست. مگر زمان خود پیغمبر‌‌(ص) و اهل بیت‌(ع) تمام این مناسک به شکل کامل و دقیق اجرا می‌شده که حالا به‌ویژه با شرایط زندگی امروز که سخت است و یک جریان عمومی تن‌آسانی، آسایش‌طلبی، رخوت و به تعبیری بهتر، موج جهانی عافیت‌جویی که در جامعه امروز باب شده است و از‌طرف‌دیگر برای مخاطب نتیجه عملی التزام به دین تعریف نشده است، اجرا شود؟ زمانی ما می‌توانیم بگوییم شما دیندار باشید که بتوانید بهتر زندگی کنید یا بهتر زندگی‌کردن را دیده باشید. در این شرایط است که جوان به این نتیجه می‌رسد که باید دیندار باشد تا آرامش پیدا کند و به سعادت برسد. امروزه یکی از مشکلاتی که داریم این است، درواقع نوع دعوتمان به دینداری با نوع دعوت پیامبر و اهل بیت به دینداری کاملا متفاوت است.
 مگر پیامبر و اهل بیت چه کار می‌کردند؟
 تاریخ را نگاه کنید، کاملا نمایان است. پیغمبر اول که به اسلام دعوت می‌کنند از چه چیزی شروع می‌کنند. می‌گویند نماز بخوانید؟ مسلما خیر. آغاز دعوت پیامبر از چیست؟ این مسئله، فاصله ما را با هم نشان می‌دهد. یعنی زمانی که یک نفر بگوید من می‌خواهم مسلمان شوم، مسلمان‌بودن یعنی چه؟ جوابی که ما امروزه می‌دهیم از نماز، روزه، ولایت‌فقیه شروع می‌شود؛ درحالی‌که این نتیجه دینداری است.
زمان پیامبر وقتی که می‌خواستند مسلمان شوند صحبت از کرامت انسان بود. صحبت از تعالی معنوی، عدالت، انسان‌شدن بود. به طرف می‌گفتند که تو اسیر هستی ما می‌خواهیم تو را آزاد کنیم. چرا مالکوم ایکس از زندان و فضای آلوده و فجیع محله هارلم نیویورک به جایی می‌رسد که رهبر مسلمان‌های سیاه‌پوست آمریکا می‌شود؟ برای اینکه اساسا دعوت او از روز اول، دعوت به تعالی انسانی است نه دعوت به یک حداقل مناسک ظاهری.
 آیا مبلغان ما تاکنون اینها را نمی‌دانستند؟
 گاهی فراموش می‌شود. یک خاطره می‌خواندم از مرحوم علامه شرف‌الدین در لبنان که یک نفر از مسیحیان به ایشان گفته بود می‌خواهم مسلمان شوم، نماز را چه کار کنم؟ ایشان در پاسخ گفته بودند دو رکعت صبح بخوان و سه رکعت مغرب. آن شخص خیلی تعجب کرده بود و گفته بود که مگر مسلمان‌ها 17رکعت نماز ندارند؟ ایشان گفته بودند چرا، آن برای مسلمان‌های قدیمی است، شما که تازه می‌خواهید مسلمان شوید همین مقدار کافی است. آن شخص می‌رود و بعد از چند وقت، ماه رمضان می‌شود و می‌گوید روزه را چه کار کنم که ایشان می‌گویند لازم نیست که روزه بگیرید. همین رفتار ایشان باعث می‌شود که آن شخص نه‌تنها مسلمان شود بلکه در چند سال به جایی برسد که نماز شب را فراموش نکند و جزء یکی از مسلمان‌های جدی و عمیق ‌شود.
 شاید این شائبه به وجود بیاید که منظور تقلیل دین است.
 نه.منظور من تقلیل نیست. به نظر من بخشی از ماجرا مربوط به نوع فهم ما از مسیر دعوت و سرآغاز دعوت و رسالت است و بستگی به انتظاری که باید از مخاطب داشته باشیم دارد. امروزه یکی از نقاط اختلاف من با دوستان دقیقا همین‌جاست، من می‌گویم آن جوانی که امروز ولو در تهران زندگی می‌کند اما پیام دین به درستی به او نرسیده است، با آن کسی که در زمان پیامبر بوده و در دوران بت‌پرستی زندگی می‌کرده، چندان فرقی ندارد. درحالی‌که برخی از دوستان ما می‌گویند این شخص عناد دارد و در مقابل دین ایستاده است و باید مجازات شود. این دو تحلیل متفاوت دارد. نکته دیگر این است که اساسا مسیر دعوت، یک مسیر کاملا انسانی است. من می‌خواهم مخاطب خود را به طرفی دعوت کنم که یک آدابی دارد. چه بخواهم او را به طرف مصرف زیاد پنیر پیتزا دعوت کنم، چه بخواهم او را به مناسک دعوت کنم. هر کدام آداب و رسومی دارد. سنت‌های الهی در نظام خلقت حاکم است، چه شما بخواهید به سمت فحشا دعوت کنید، چه بخواهید به سمت صلاح و خیر دعوت کنید. مثلا فرض کنید که یک مجله غیراخلاقی بخواهد مشتری پیدا کند، بخشی از آداب و اصول این کار دقیقا ثابت است. مثل اینکه یک مجله دینی داشته باشیم و بخواهیم مخاطب را به سمت آن جذب کنیم. این‌جور نیست که شما بگویید به خاطر اینکه من می‌خواهم به سمت نماز دعوت کنم، کاری انجام ندهم و خدا باید این کار را بکند. خداوند چنین سنتی در نظام خلقت نگذاشته است. پیامبر که خداوند، عالم را به خاطر او خلق کرده است، باید شب بیدار بماند دوندگی کند و برای آغاز دعوتش باید40 سال انتظار بکشد و تا40 سالگی باید صبر کند تا مردم به او امین بگویند و پذیرفتن مردم که او امین است و باور عمومی به اینکه او صادق است، زمان می‌برد.
 من در میان صحبت‌های شما متوجه چیزی شدم، شما می‌گویید کسی که دعوت می‌کند مورد قبول مردم باشد. این مورد قبول‌بودن یعنی چه؟
 تا مورد قبول نباشد، هیچ ارتباطی شکل نمی‌گیرد. چرا امیر المؤمنین‌(ع) وقتی که شرایط سیاسی و فضای عمومی جامعه به او اجازه حضور و حاکمیت نمی‌دهد کنار می‌رود؟ به دلیل اینکه مقبولیت و مشروعیت لازمه حاکمیت است. از طرف الهی او حاکم است ولو اینکه هیچ‌کس در عالم متوجه نشود اما تطبیق این حاکمیت الهی در عرصه زندگی انسانی لازمه‌اش ارتباط با مردم است. اگر مردم نباشند به تعبیر امام موسی صدر، اصلا انبیا هم موضوعیتی ندارند، دین برای مردم آمده است. اگر مردم نبودند قرآن برای چه کسی نازل می‌شد؟ اگر مردم نبودند خداوند پیامبرها را برای چه کسی می‌فرستاد؟ پس ارتباط با مخاطب یک ارتباط کاملا جدی است. یکی از نقاط ضعف ما در ارتباطات طلبگی، آخوندی، حوزوی و تبلیغی، دقیقا این نکته است. یعنی اینکه ما چقدر مخاطب را به رسمیت بشناسیم، چقدر مخاطب را جدی بگیریم، چقدر حاضر باشیم برای مخاطب تنازل کنیم و کوتاه بیاییم، چقدر حاضر باشیم برای مخاطب از خود بگذریم. به نظر من این مشکل قبل از انقلاب، زیاد نبود به دلیل اینکه به طور طبیعی ما غلبه نداشتیم. کنار مسجد میخانه، سینما و کاباره بود، بنابراین من در یک شرایط خاص ناچار بودم مخاطب را به طرف خود جذب کنم. نکته دوم اینکه روحانیت در امور اجرائی نبود و حاکمیت نداشت.
 مگر در امور اجرائی‌بودن چه بدی داشت؟
 من درباره بدی و خوبی صحبت نمی‌کنم، من واقعیت بیرونی را تحلیل می‌کنم. مشکلی که پیش می‌آید این است که اولا مردم احساس می‌کنند در شرایط روزمره آنها اگر مشکلی هست، روحانیت مقصر است. ثانیا احساس می‌کنند که زندگی روحانیت با آنها فرق می‌کند که بخشی از این، تقصیر روحانیت است؛
درحالی‌که قبل از انقلاب طرف می‌دید روحانی هم در کنار او زندگی می‌کند، اگر دارند با هم دارند و اگر هم ندارند با هم ندارند. بچه‌های هر دو در یک مدرسه درس می‌خوانند و دختر او در همین فضا عروسی می‌کند و. . . . نکته سوم که به نظر من نکته خیلی مهمی است این است که اساسا نقش سیاسی و حاکمیت سیاسی، موقعیت دعوت تبلیغی دین را متفاوت می‌کند.
 شریعتی می‌گوید که شیعه تا زمانی پیشرفت کرد که در محضر حکومت نبود، بعد شیعه صفوی آمد و همین‌طور ادامه پیدا‌ کرد، ‌این تا چه‌اندازه می‌تواند درست باشد؟
 من این را به یک معنا قبول ندارم با این معنا که اتفاقا با یک قدرتی که آل‌بویه پیدا کردند، عزاداری امام حسین‌ (ع) ترویج شد و گسترش فرهنگ شیعه را به دنبال داشت. در یک دوره‌ای که صفویه حاکم بودند قدرت عمومی و اجتماعی برای شیعه حاصل شد. یعنی می‌خواهم بگویم این حاکمیت یک امتیاز دارد ولی از یک طرف ما باید بپذیریم که این امتیاز در کنارش معایب و مزایایی هست. اینکه به این نقص و ایراد آگاهی داشته باشیم، خیلی فرق می‌کند با اینکه آگاهی نداشته باشیم.
 شما معتقد هستید که ما در دوران فعلی هنوز به این آگاهی نرسیده‌ایم؟
 حالا من فارغ از اینکه بخواهم هنوز به این نکته برسم می‌خواهم یک تحلیل کنم.
در تبلیغ دین، رفتار و موضع فردی مهم‌ترین نکته است و کلید این رابطه محبت است. هر چیزی که در این رابطه محبتی پارازیت ایجاد کند، اختلال به وجود می‌آورد و باید چاره‌اندیشی شود. منظورم از ایجاد پارازیت، یکی همین سیاسی‌شدن است، زیرا من که به هر دلیل در زندگی دچار مشکل شدم، احساس می‌کنم این مشکل از جانب کسی به‌وجود آمده که به من می‌گوید به نماز جمعه بروم. قبض آب و برق که برای من این‌قدر آمده است، احساس می‌کنم این پول را به کسی می‌دهم که به من می‌گوید روزه بگیر، من که احساس می‌کنم حقم در اداره ضایع شده است یا رشوه‌ای دادم یا اختلاسی دیدم و. . . احساس می‌کنم کسی در پشت این قضایا است که به من می‌گوید حجاب داشته باش. این طبیعی است. اینها همان پارازیت‌هایی است که رابطه عاطفی را دچار اختلال می‌کند و در کنار همه محاسن حاکمیت، به‌وجود می‌آید و باید برایش متناسب با مقتضیات فکر کرد و برنامه ریخت.
 محبت خیلی تأثیر‌گذار در رابطه بین روحانیت و جامعه است. اما من فکر می‌کنم بقیه موارد هم دچار تحول شده است. در بخشی که ما به آن می‌گوییم ایمان، دین، اعتقاد که روزانه با آن سروکار داریم و به نظر می‌رسد که گاهی از محتوا تهی شده است، آیا این حرف را قبول دارید؟
 من می‌گویم محبت یعنی تمام دین. امام باقر(ع) می‌فرماید: اساس دین محبت است. یکی از اشکالات جدی ما این است که تا می‌گوییم دین، خداشناسی، امامت، نبوت، ولایت و حتی ولایت فقیه، خیلی سریع به سراغ دو واحد درس اندیشه اسلامی در دانشگاه می‌رویم و بلافاصله به سراغ استدلال‌های خداشناسی و مباحث کلامی می‌رویم. مگر ولایت فقیه، دین، اعتقاد، نماز و روزه استدلال کلامی می‌خواهد؟ تمام سؤال من این است، زمان اهل بیت و پیامبر که مثلا این‌گونه بود مگر کسی که به نزد پیامبر(ص) می‌آمد، ایشان می‌گفتند که پیش سلمان فارسی برو و واحد پاس کن؟
 برخورد سیاسی که ما درباره حجاب داریم تا چه‌اندازه باعث دین‌گریزی در جامعه شده است؟
 من می‌گویم مجموعه‌ای از عوامل است و یک مورد را شما اشاره کردید که حجاب است.
مثلا یک مورد ادبیات تند و خشن بخشی از روحانیت به‌ویژه برخی ائمه جمعه است که در دیدار اخیر رهبرمعظم انقلاب، با ائمه جمعه به صراحت ایشان بیان کردند که ادبیات و منطق ائمه جمعه در جذب و ارتباط با نسل جوان مهم و حساس است. این یک نکته بسیار ظریف و دقیقی است، ما نمی‌توانیم هر‌طور دوست داشتیم، حرف بزنیم و با فرسنگ‌ها فاصله از مخاطب موضع را بیان کنیم و به این کاری نداشته باشیم که چه برداشتی می‌کند. نکته سوم ظاهر است بالاخره یک روحانی که مردم احساس کنند زیبا و پسندیده است و رفتار درستی دارد بسیار متفاوت است. وقتی که درباره پیامبر اکرم(ص) در 1400 سال قبل مطالعه می‌کنید، مشهورترین چیزی که درباره ظاهر پیامبر می‌گویند آراستگی ایشان است. اینها مواردی است که به نظر من کاملا تعیین‌کننده است و متأسفانه وقتی امروز نگاه می‌کنید این رابطه رابطه‌ای است که بسیار آسیب‌دیده است، یعنی هرچقدر که بخواهیم راجع به دین صحبت کنیم، اول باید ببینیم که روحانیت چه کار کرده است.
 چگونه می‌توان برای جوان از دین سخن گفت؟

  دین باید فایده‌اش را به زندگی شخصی و اجتماعی انسان نشان دهد تا این فایده را نشان ندهد، هیچ صحبتی از دین فایده ندارد.
 پس معتقدید‌ مشکل اصلی در پذیرفتن جوان نیست بلکه در آن چیزی است که به نام دین تبلیغ می‌شود و ربطی به دین ندارد؟
 بله، آن چیزی که امروزه ما به جوان می‌دهیم، چیزی نیست که جذاب و دلنشین باشد. من به صراحت می‌گویم اگر من آخوند آن چیزی که امروز به عنوان دین عرضه می‌شود، اولین‌بار با این روبه‌رو می‌شدم هیچ جذابیتی برای من نداشت و نه‌تنها روحانی نمی‌شدم بلکه از دین فراری می‌شدم. آن چیزی که من را نگه داشته است اینها نیست. آن چیزی که من را نگه داشته آن روایاتی است که از سیره پیامبر و اهل بیت خوانده‌ام و رفتاری که از پدر و مادرم دیده‌ام و تصویری است که از روحانی محل خود در حدود 40 سال پیش دارم. اینها است که من را حفظ کرده است. شاید این تعبیر صحیح باشد که مثل وارونگی هوا که شما به جای هوای سالم، هوای آلوده استشمام می‌کنید و الان برخی از ما به جای دین زلال و ناب یک دین خاکستری عرضه می‌کنیم که نه‌تنها جذابیتی ندارد بلکه فراری می‌دهد و این با طبیعت انسان ناسازگار است. اتفاقی که می‌افتد اتفاق عجیب و غریبی نیست اتفاقی است که طبیعت خلقت است. اگر شما به یک آدم تشنه به جای آب زلال یک آب گل‌آلود و کثیف بدهید و او بگوید که من این آب را نمی‌خواهم تقصیری ندارد بلکه اتفاقا به طبیعتش عمل می‌کند.
گفتگو کننده: وقایع اتفاقیه
 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی 


برچسب ها: دین خاکستری، دین‌گریز، ظواهر دین، التزام به دین، دعوت به دینداری، کرامت انسان، پیام دین،