از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

ضـــریـــح گـمـشـــده ...


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   ضـــریـــح گـمـشـــده ...  


http://s3.picofile.com/file/8288123200/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_1.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123826/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_5.jpg

 

http://s1.picofile.com/file/8288123976/SHAH8DATE_F8TEMEH_ZAHRAA_3.jpg

 

 عشق من! پاییزآمد مثل پار / باز هم، ما باز ماندیم از بهار

 احتراق لاله را دیدیم ما / گل دمید و خون نجوشیدیم ما 

 باید از فقدان گل، خونجوش بود / در فراق یاس، مشکی پوش بود 

 یاس بوی مهربانی می دهد / عطر دوران جوانی می دهد 

 یاس ها یادآور پروانه اند / یاس ها پیغمبران خانه اند 

 یاس ما را رو به پاکی می برد / رو به عشقی اشتراکی می برد 

 یاس در هر جا نوید آشتی ست / یاس دامان سپید آشتی ست 

 در شبان ما که شد خورشید؟ یاس / بر لبان ما که می خندید؟ یاس 

 یاس یک شب را گل ایوان ماست / یاس تنها یک سحر مهمان ماست 

 بعد روی صبح، پرپر می شود / راهی شبهای دیگر می شود 

 یاس مثل عطر پاک نیّـت است / یاس استنشاق معصومیّـت است 

 یاس را آیینه ها رو کرده اند / یاس را پیغمبران بو کرده اند 

 یاس بوی حوض کوثر می دهد / عطر اخلاق پیمبر می دهد 

 حضرت زهرا دلش از یاس بود / دانه های اشکش از الماس بود 

 داغ عطر یاس زهرا زیر ماه / می چکانید اشک حیدر را به چاه 

 عشق محزون علی یاس است و بس / چشم او یک چشمه الماس است وُ بس 

 اشک می ریزد علی مانند رود / بر تن زهرا: گل یاس کبود 

 گریه آری گریه چون ابر چمن / بر کبود یاس و سرخ نسترن 

 گریه کن حیدر! که مقصد مشکل است / این جدایی از محمد مشکل است 

 گریه کن زیرا که دُخت آفتاب / بی خبر باید بخوابد در تراب 

 این دل یاس است وُ روح یاسمین / این امانت را امین باش ای زمین 

 گریه کن زیرا که کوثر خشک شد / زمزم از این ابر ابتر خشک شد 

 نیمه شب دزدانه باید در مغاک / ریخت بر روی گل خورشید، خاک 

 یاس خوشبوی محمد داغ دید / صد فدک زخم از گل این باغ دید 

 مدفن این ناله غیر از چاه نیست / جز تو کس از قبر او آگاه نیست 

 گریه بر فرق عدالت کن که فاق / می شود از زهر شمشیر نفاق 

 گریه بر طشت حسن کن تا سحر / که ُپر است از لخته ی خون جگر 

 گریه کن چون ابر بارانی به چاه / بر حسین تشنه لب در قتلگاه 

 خاندانت را به غارت می برند / دخترانت را اسارت می برند 

 گریه بر بی دستی احساس کن! / گریه بر طفلان بی عباس کن! 

 باز کن حیدر! تو شطِّ اشک را / تا نگیرد با خجالت مشک را 

 گریه کن بر آن یتیمانی که شام / با تو می خوردند دُرّ ِ اشک مدام 

 گریه کن چون گریه ی ابر بهار / گریه کن بر روی گل های مزار 

 مثل نوزادان که مادر مرده-اند / مثل طفلانی که آتش خورده اند 

 گریه کن در زیر تابوت روان / گریه کن بر نسترنهای جوان 

 گریه کن زیرا که گلها دیده اند / یاس های مهربان کوچیده اند 

 گریه کن زیرا که شبنم فانی است / هر گلی در معرض ویرانی است 

 ما سر خود را اسیری می بریم / ما جوانی را به پیری می بریم 

 زیر گورستانی از برگ رزان / من بهاری مرده دارم ای خزان 

زخم آن گل در تن من چاک شد / آن بهار مرده در من خاک شد 

 ای بهار گریه بار ناامید / ای گل مأیوس من! یاس سپید 


 «کفشهای مکاشفه ، احمد عزیزی» 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

ما خودمان چنین فضایی را درست کرده-ایم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

   ما خودمان چنین فضایی را درست کرده-ایم ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

نتیجه تصویری برای حجاب

نتیجه تصویری برای حجاب

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط

 

تصویر مرتبط  هفته نامه تماشاگران امروز - احسان رضایی، سیامک رحمانی، هیوا یوسفی، فاطمه پاقلعه نژاد: حجت الاسلام زائری برای هر که غریبه باشد، برای مطبوعاتی ها چهره ای آشناست. از روزگار «خانه روزنامه نگاران جوان» تا موسسه همشهری. از راه اندازی نشریه خیمه تا مجله کمیک استریپ، درس خوانده حوزه علمیه و دانشگاه قدیس یوسف لبنان و نگارنده کتاب های متعدد اما محمدرضا زائری متولد 1349 که بیشتر با گرایش و ارتباطات اصولگرایانه اش شناخته می شود، در سال های اخیر با نظراتش درباره حجاب اجباری بیشتر به چشم آمده.
 حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری: همه ما یک داعش پنهان در وجودمان داریم (1)
 با حضور در برنامه های تلویزیونی و طرح صحبت هایی که اگرچه برای یک روحانی هیچ عجیب نیست اما او را در میان هم لباسانش متمایز کرده.
حجت الاسلام زائری که خود را مدافع حجاب می داند در عین حال منتقد نگاه کلیشه ای به حجاب است و می گوید اجبار در این زمینه باعث به وجود آمدن نگاه منفی به دین می شود.
 آقای زائری می گوید این نگاه رئوف و نرم دینی نه فقط نظر او که مورد اقبال بسیاری از علما است و ریشه در رفتار پیامبر و ائمه دارد. اگرچه به دلیل به وجود آمدن فضای سیاسی و اجتماعی کنونی بسیاری از ابراز آن پرهیز می کنند.
 حجت الاسلام زائری همچنین
فاصله افتادن بین نحله-های مختلف انقلابی و فاصله گرفتن حاکمیت از مردم را جزو آفت هایی می داند که نه فقط معنویات که حتی زندگی روزمره و اخلاق و پیشرفت جامعه را هم تهدید می کند.
 این روحانی گشاده رو که به صداقت و راحتی بیان مشهور است و به همین خاطر هم برای صحبت کردن در تریبون های رسمی با محدودیت ها و ممنوعیت هایی مواجه است را در دفترش در مرکز شهر در مجموعه سرچشمه ملاقات می کنیم؛ مجموعه ای که برای حفظ آثار و بزرگداشت شهدای هفتم تیر و حزب جمهوری اسلامی فعالیت می کند؛ حزبی خاطره انگیز که روزگاری بسیاری از نیروهای انقلابی با سلایق متضاد را در کنار هم متحد می کرد؛ جایی بسیار متناسب برای
روحانی معتدلی که به امام موسی صدر عشق می ورزد و رویایش آشتی همه گرایش ها و جناح های سیاسی و فرهنگی در داخل کشور است.
 چه دفتر خلوتی دارید. اینجا چه کار می کنید؟
 - سال 84 آقای غدیریان بانی شدند و یک عده از قدیمی های حزب و جانبازهای حزب جمهوری را دور هم جمع کردند که حدود سی نفر شدند. از آقای محمدرضا و علیرضا بهشتی تا میرحسین موسوی و باغانی تا آقای بادامچیان و ... برای ساخت اینجا جمع شدند. آن زمان آقای هاشمی و آقای خاتمی خیلی کمک کردند و در دوره آقای احمدی نژاد، ایشان هم خیلی کمک کردند.
 در ساخت اینجا هم شهرداری و سازمان عمران و منطقه دوازده به طور خاص مباشرت داشتند.
کار اینجا به عنوان بنیاد هفتم تیر تا یک جایی پیش رفت و بعد از سال 88 طبیعتا این ترکیب به هم خورد.
 دوستان با هم سرشاخ شدند.
 - بله، یک عده یک جریان دیگر را تشکیل دادند، یک عده جانبازان هفت تیر و یک عده هم طیف دیگری و ... زمانی که سال 90 اینجا ساخته شد و قرار بود سال 91 بهره برداری و افتتاح شود، آقای غدیریان از دنیا رفت و آقای بادامچیان متولی کار شدند و باز یک مقدار کار به مشکل خورد. آقای قالیباف نامه ای برای رهبری نوشتند، چون دبیر کل حزب جمهوری آقای خامنه ای بودند.
 آقای قالیباف نوشتند که همانطور که شما در زمان توقف فعالیت حزب جمهوری دستور دادید اموالش به سازمان تبلیغات منتقل شود، آیا صلاح می دانید که اداره اینجا هم به سازمان تبلیغات سپرده شود؟ نظر رهبری موافق بود. منتها یک ابهامات و ایراداتی از طرف آقای بادامچیان و ... وجود داشت و مجموعا تصمیم بر این شد که اینجا به شکل هیات امنایی اداره شود.
 در واقع به نوعی، هم زیر نظر سازمان تبلیغات است و هم به شکل نیمه مستقل و هیات امنایی اداره می شود. فعلا هم تلاش مذبوحانه داریم که به خیال خودمان کار فرهنگی کنیم.
 چه جور کار فرهنگی؟
 - هدف این است که اینجا شهدای هفت تیر و شهید بهشتی و به تعبیر گفتمان انقلاب را به نوعی معرفی کند. به طور طبیعی هم وقتی اسم شهید بهشتی می آید یک روایت و قرائت کارآمد و امروزی و عمل گرا از انقلاب و باورهای دینی به ذهن می آید که لازم است ارائه شود. حالا با اوضاعی که ما داریم و تنش های موجود و فضای فرهنگی جامعه و التهابات سیاسی که روی همه چیز اثر می گذارد، خدا می داند چقدر موفق باشیم.
 فضای بدی است، نسل قبل برای همه چیز حتی عطسه کردن و سرفه کردن شما هم حکم می کند و نسل جدید اصلا در این فضا نیست و این موضوع همه را مبتلا کرده است. مخصوصا در حوزه فرهنگی و مطبوعاتی و کارهای رسانه ای، کار خیلی سخت تر می شود چون شما مجبور هستید در یک چارجوبی عمل کنید که اقتضائات فضای بیرونی خیلی با این محیط و مدیوم و این کار جور درنمی آید.
و اینکه با همه ملاحظات و ... بخواهید یک جاهایی به خط قرمزها نزدیک شوید خیلی خوشایند بعضی ها نیست.
 - به دو جهت هم سخت است؛ یک مشکل این است که فضا بسیار دو قطبی است. من گاهی می گویم کسی که بخواهد یکی از دو سر این طیف نباشد مثل کسی است که در خیابان دو نفر دعوا می کنند، می رود جدا کند و از هر دو نفر کتک می خورد. ترویج این فضای دو قطبی هم بعضی وقت ها عمدی و بعضی اوقات هم غیر عمدی است و هر روز هم این فضا بیشتر و بدتر می شود. چه در حوزه سیاست و اعتقادات چه در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی.
 حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری:
همه ما یک داعش پنهان در وجودمان داریم (1)
 وقتی صفر و صدی نگاه می کنند شما یا هیاتی و نماز شب خوان هستی یا عرق خور و لامذهب... برای مثال می گویم،
مثلا خود ما می بینیم یک دختر خانمی حجابش خیلی مرتب نیست ولی ساعت 9 شب عجله دارد به خانه برود تعجب می کنیم یا مثلا می بینیم یک آقایی کروات می زند ولی نماز می خواند، تعجب می کنیم. در این فضا شما بخواهی کار کنی مشکل است.
 مشکل دوم این است که بعضی از این دوستانی که این دو طرف ایستاده اند خودشان هم کمک می کنند که شما را بزنند چون شما صددرصد برای آنها نیستی. مثلا یک خانم چون تیپ راحتی دارد نمی تواند در یک روزنامه کار کند و همان خانم چون آدم نجیبی است در یک روزنامه دیگر هم نمی تواند کار کند.
 در سیاست، فرهنگ، مسائل اقتصادی و ... هم همین است و نتیجه، ایجاد یک فضای بلاتکلیف می شود که اجازه گفتگو نمی دهد چون
وقتی از اول من به طرف بگویم تو جهنمی هستی و دین نداری، دیگر جایی برای گفتگو نمی ماند و وقتی طرف مقابل به من می گوید تو آخوند اُمل ... هستی راه دیالوگ کاملا بسته می شود.
 به نظر می رسد خود حزب جمهوری اسلامی و جوی که داشت و آدم های مختلف در آن دوره مصداق همین است. مثلا آقای بهشتی متفاوت از خیلی از کسانی که در حزب بودند، فکر می کرد. این حزب همه عقاید را در کنار هم جمع کرده بود و این افراد با همه تفاوت سلایقی که با هم داشتند ولی سر مشترکات شان و آرمان هایی که داشتند در کنار هم بودند و با هم اینها را جلو بردند.
 - به نکته خوبی اشاره کردید که خیلی از دوستان هم فراموش کرده اند. به نظر من امروز شرایط خیلی سخت تر است؛
با وجودی که آدم فکر می کند 35 سال از انقلاب گذشته و در واقع باید جلوتر رفته باشیم اما امروز از این جهت عقبگرد داشته ایم. شاید اول انقلاب مرحوم طالقانی، شهید بهشتی و شهید مطهری بودند. یا حتی مهندس بازرگان و اینها بالاخره یک اشتراکاتی با هم داشتند.
 - همین را می خواهم بگویم. در طیف روحانی ما یک نگاهی وجود داشت که اتفاقا نگاه جمع کننده بود. دیدگاه های خود آقای خامنه ای را در اول انقلاب راجع به دکتر شریعتی، نهضت آزادی و حتی جریان چپی که کاملا دارای موضع بود، ببینید. سال های پنجاه و یک، پنجاه و دو آقای خامنه ای روحانی به دفتر اخوان ثالث رفته - اخوان ثالث آن زمان خیلی مشکل داشته - و از او امضا گرفته یا مثلا آ« زمان ما روحانیونی داشتیم که جلوی دانشگاه رمان می خریدند.
سیمن دانشور از امام موسی صدری تعریف می کند که به خانه آنها رفته. این فضا روز به روز کمرنگ تر شده و جوری شده که کسی اگر یک مقدار بخواهد به سمت وسط حرکت کند از دو طرف متهم است. این طرف او را به ریاکاری و دنبال رأی بودن و هزار و یک اتهام دیگر متهم می کند و ...
 اتهامی که در همین داستان های اخیر به خود شما زده بودند که می خواهید تنور انتخابات را گرم کنید.
 -
یا بدتر از آن می گویند سوپاپ اطمینان هستی. بالاخره باید در این فضا یک تحرکی ایجاد کرد. ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ولی تا حرکت می کنی یک برچسب و اتهام و ... به تو می زنند. در همین قضیه حجاب از دو طرف به من حمله می کردند. شما می توانید حدس بزنید در این فضای آخوندی و هیاتی و حزب اللهی و ... که من هستم گفتگو با مسیح علی نژاد یعنی چی؟
 آن وقت در این فضا یک نفر می گوید حاکمیت به این نتیجه رسیده که حجاب را آزاد کند تو را جلو انداخته-اند که برنامه ریزی کنند. سال های هفتاد و شش - هفت، زمان خانه روزنامه نگاران، یکی از دوستان می-گفت این خانه روزنامه نگاران برنامه ریزی موتلفه برای بیست سال آینده است، گفتم من اصلا به سیاست کاری ندارم ولی خداوکیلی اگر موتلفه برای بیست سال آینده فکر می کرد اوضاعش این بود؟
 شما خیلی تاکید می کنید روی دو طرف طیف و اینکه هر دو طرف نقدتان می کنند... با وجود همه اینها، خیلی جاها مثلا در ویکی پدیا، شما به عنوان یک اصولگرا دسته بندی شده اید؛ با این مشکل ندارید؟
 -
به من بگویند اصولگرا، خوشحال می شوم چون پایبندی به اصول را ارزش می دانم. محافظه کار هم بگویند خوشحال می شوم. اصلاح طلب هم بگویند اصلاح طلبی اصل دین است. اتفاقا به نظر من مشکل بعضی ها همین است. وقتی شما می خواهی وسط بایستی خوبی های دو طرف را می بینید. من در همین نمایشگاه کتاب خیلی علنی گفتم و بعضی رسانه های اصولگرا هم خبرش را منتشر کردند.  صراحتا گفتم هنوز با وجود همه این اوصاف من یک ظرفیت-هایی در رییس دولت اصلاحات می بینم که کس دیگری ندارد و این ظرفیت ها را باید قدر شناخت و باید جمهوری اسلامی از آنها استفاده کند. ممکن است ما در داخل کشور با هم مشکل داشته باشیم اما خارج از کشور باید از این ظرفیت استفاده شود. یک وقتی من در اینستاگرم عکس بیل کلینتون و اوباما و بوش را گذاشتم و گفتم باید از اینها درس گرفت.
 یا بعد از ماجرای وینوگراد نصرالله راجع به اسرائیل صحبت می کرد، گفت آفرین، من تبریک می گویم به اسرائیل! دشمن درجه یکش است ولی کار خوبش را تحسین می کند.
من امروز به فرزند خودم نمی توانم بگویم که ما یک جمهوری اسلامی درست کرده-ایم و مقابل دشمن و استکبار جهانی انقلاب کرده ایم، آن وقت اول، بازرگان خائن بود، بعد بنی صدر، آمریکایی، بعد آقای منتظری، دشمن بود، بعد موسوی، جاسوس بود، بعد هاشمی، دست نشانده غرب بود، بعد احمدی نژاد اسرائیلی بود ...
 یعنی یک باره پشت سرمان را نگاه می کنیم می بینیم یعنی آمریکا اینقدر قوی است؟ اسرائیل اینقدر قوی است؟ یا ما اینقدر ضعیف هستیم؟ اخیرا یکی از بزرگان گفته بود اینهایی که حجاب را رعایت نمی کنند پا روی خون شهدا می گذارند. گفتم اولا اینطور نیست. شما ببینید چقدر مادر و خواهر شهید با همین حجاب داریم و به فرض هم که در بدترین حالت اینطور باشد، ما باید این را بگوییم؟ یعنی ما اینقدر ضعیف هستیم؟
 یکی از دوستان اخیرا گفته اینکه جدیدا در ماشین خانم ها حجاب شان را برمی دارند به خاطر حرف های تو است. گفتم یعنی من اینقدر قدرت دارم؟ من آخوند یک لاقبا اگر اینقدر قدرت دارم بیایید هوای من را داشته باشید و به من برسید (خنده). ما نباید تصور ذهنی خودمان را به همه چیز تعمیم بدهیم. تظاهر و ریا و تزویر از همین ها می آید.
 داستان ریا و تزویر در این مملکت خیلی کلیدی است.
 -
بله و خطرش از هر چیزی بالاتر است. فضای الان مسلمان-های دنیا همین است. در کنار دیگر ادیان به راحتی زندگی می کنند و با هم رفاقت دارند. یک زمانی ما در لبنان زندگی می کردیم، پسرم با دوستانش بیرون رفته بود گفتم ناهار چه کردید؟ گفت من و فلان دوستم به یک رستوران رفتیم و دو دوست دیگرمان هم به مک دونالد رفتند و بعد هم دوباره به هم ملحق شدیم، خیلی ساده؛ نه به هم بد و بیراه می گویند نه به تیپ هم گیر می دهند و ... می گویند لبنان هم نمونه خوبی از کنار هم بودن ادیان است.
 - البته همین الان احمد الاسیر را گرفته-اند و لبنان به هم ریخته. نمی خواهم بگویم آنجا هم همه چیز خیلی خوب است ولی تمرین کرده-اند.
وقتی شما ترکیه، اندونزی، مالزی، لبنان و ... را که مسلمان ها دارند در آنها زندگی می کنند نگاه می کنید، می بینید به دلیل اقتضائات و شرایط تمرین کرده-اند و با هم زندگی می کنند اما ما اینجا چون از هم می ترسیم، در یک مرحله-ای تظاهر می-کنیم و در یک مرحله ای زورمان برسد می خواهیم ریشه هم را بزنیم و بابای هم را دربیاوریم. اتفاقا از این کینه های پنهان می ترسم.
 در دوستانی که هم لباس شما هستند احساس می شود یک عافیت طلبی وجود دارد که حتی اگر به این حرف های شما اعتقاد هم داشته باشند، اعتقادشان را علنی نمی-کنند. اینقدر این حرف ها زده نمی-شود که یک نفر مثل شما که می-آید، می-گویند این از کجا خط می گیرد، یا می-گویند تندروی می-کند.
 - در حالی که خیلی ها همین اعتقادات را دارند. ما همین دیروز بزرگداشت سریال پایتخت را داشتیم و آنجا من صحبت کردم. اس ام اس های موبایلم را من به شما نشان بدهم باور نمی-کنید.
خیلی از روحانیون بزرگ اس ام اس داده اند که کارت درست است و خیلی خوب است و ارتباط با هنرمندها باید باشد و ... ولی خودشان حاضر نیستند به این جلسات بیایند و وقتی هم می آیند استرس دارند که مبادا مثلا از آنها و خانم رامین فر یک عکسی بگیرند و... من هم به آنها حق می دهم.
 درباره همین من زائری، اگر یک عکسی در واتس آپ و وایبر کسی بیاید و نشان دهد که ببینید در خیابان زائری راه می رود و یک خانم هم که موهایش بیرون است و تیپش عجیب است در کنارش است، خود شما ممکن است آن را به اشتراک بگذارید و به چهار نفر هم نشان بدهید. در حالی که من در سیره امیرالمومنین و پیامبر نگاه می کنم، می بینم اگر یک خانمی بار سنگین داشته، امیرالمومنین و پیامبر به او کمک می کرده-اند ولی در همین تهران آیا من می توانم این کار را بکنم؟
 بارها پیش آمده خانمی زیر باران منتظر تاکسی بوده من جرأت نکرده-ام سوارش کنم برای اینکه خود شما اگر همان موقع در خیابان باشید می گویید حاج آقا هم ... مگر اینکه بچه یا همسرش همراهش باشد. یا بارها پیش آمده در خیابان راه می روم از پشت سر خانمی را می-بینم که بار سنگین زیادی در دستش است می-گویم کمکش کنم، بعد تردید می-کنم. نگاه می کنم اگر بالای پنجاه شصت سال داشته باشد کمکش می کنم اگر نه، نمی کنم چون خود طرف هم با تعجب به من نگاه می کند. این فضایی است که خودمان درستش کرده ایم.
 یک بار در فرودگاه تبریز پرواز تاخیر داشت با آقای اسلامی ندوشن قدم می زدیم، چند دقیقه-ای که گذشت - عرض سالن هم طولانی بود - ناخودآگاه احساس کردم همه ما را چپ چپ نگاه می کنند. اینکه یک نفر با کراوات و کت و شلوار و یک نفر با لباس روحانیت چند دقیقه با هم قدم بزنند، عجیب بود. ما خودمان این فضا را ایجاد کرده ایم.
برای همین هم می گویم الان شرایط از اول انقلاب سخت تر است چون اول انقلاب پذیرش همه چیز راحت تر بود اما هر چه جلوتر رفتیم فضا را بستیم.
 چند روز پیش «یاد بعضی نفرات» را می خواندم
یک جایی سیمین بهبهانی به بحث قرآن می-رسد می-گوید دیگر بیشتر از این نمی خواهم در این باره بنویسم چون به ریا متهم می شوم. یعنی یک نفر مسلمان، پدر و مادر مسلمان، از کتاب دینی خودش می خواهد صحبت کند جرأت نمی کند؛ در حالی که شما ببینید فقط نقل هایی که از کتاب مسیحیت و انجیل در ادبیات و سینمای هالیوود است، چقدر زیاد است. یک بار هم فیلمساز احساس نمی کند کار غیرعادی انجام می دهد یا بیننده احساس نمی کند چیز غیرعادی می بیند یا این به خاطر اینکه بخواهد از جایی پول بگیرد، این را در فیلمش آورده.
 مشکل دوم و خطرناکتر به نظر من آینده است و این کینه هایی که جمع می شود. بچه من در یک خانواده مذهبی احساس می کند تیپش هر جور باشد بی دین است و از طرفی فرزند شمایی که مثلا در خانه ماهواره دارید احساس می-کند این آخونده یک آدم ... و روز به روز این فاصله ها و کینه ها بیشتر می شود.
 گاهی مردم به شوخی می گویند انقلاب برگردد سر هر تیر چراغ برق یکی از شما را آویزان می کنیم،
این فقط شوخی نیست. طرف واقعا احساس می کند من آخوند مقصر همه ناکامی ها و بدبختی هایش هستم. چه می شود جوان ما لیسانس نگرفته به خارج از کشور می رود، قاطی می کند و بعضی قضایا پیش می آید که نمی شود نقل کرد؟
 برای اینکه تصوری که ما از آمریکا و اروپا به این مخاطب داده ایم فقط از همین سریال فرندز و لاست و ... است و ناخودآگاه یک تصوری در ذهنش به وجود آمده که آنها صبح تا شب دارند در کافی شاپ نسکافه می خورند و می رقصند. قضیه اینطور نیست. طرف سه شیفت باید کار کند. و البته شاید جامعه آنها خیلی اخلاقی تر از آن چیزی است که فکر می کنند.
 - اخلاقی تر و منظم تر و منضبط تر، اگر غیر از این باشد همه چیز به هم می ریزد.
 حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا زائری:
همه ما یک داعش پنهان در وجودمان داریم (1)
... عرضم این است؛ آن چیزی که من بابت آن نگران هستم آن آینده خطرناکی است که ما از کنار هم رد شویم و همدیگر را به چشم دشمن ببینیم و در اولین فرصت که بتوانیم، پدر همدیگر را درآوریم. من ناخودآگاه احساس کنم طرف چون یک بی ام و یا بنز دارد مسئول ناکامی-های من است و تا فرصت کنم با یک کلید روی ماشینش خط بیندازم.
 به نظرم این آینده ای که می-گویید همین الان اتفاق افتاده. وقتی یک دختری با یک پورشه می-میرد همه شروع می کنند به فحش دادن به او ... - و اظهار خوشحالی از اینکه این سقط شد رفت توی دیوار...
 یا اینکه تا یک اتفاقی می افتد همه می روند به فلان فوتبالیست فحش می دهند که تو پول مفت می گیری و ...
 - بله. اتفاق افتاده یک نفر به شوخی گفت هی می گویند آینده. آینده همین امروز است. دقیقا شما درست می گویید
آن آینده همین امروز است و نمونه اش همین بی اخلاقی ها است چون آن کینه ها و فاصله ها بی اخلاقی درست می کند. من وقتی به خودم اجازه می دهم به طرف ناسزا بگویم که احساس کنم از من نیست. در حالی که آموزه های دینی ما می گوید باید همه را از خودت بدانی.
 همه کارهای ما همینطور است ولی ما همدیگر را پدر و مادر و خواهر و برادر یکدیگر نمی دانیم. اگر من احساس کنم یک خانم که از من کوچکتر است، دختر من است؛ برای حجابش بخواهم تذکر بدهم جور دیگری تذکر می دهم.
 همین امسال در نمایشگاه کتاب دیدم یک بنده خدایی خیلی حرف-های زشتی به یک خانم به خاطر پوشش ناجورش می-زد. او هم جواب می داد و کم نمی-گذاشت. این فضایی است که وجود دارد. زورمان برسد بروز پیدا می-کند و اگر نرسد در دل مان می ماند. این خطرناک است.
 من چرا به خودم اجازه می دهم در مال و جان و زندگی شما تصرف کنم؟ چون شما را از همه چیز ساقط کرده ام.
شکل خطرناک و حداکثر آن چیزی است که الان در داعش اتفاق می افتد. داعش چرا گردن می زند؟ برای اینکه برای این شخص اصلا هیچ شخصیتی قائل نیست و او را از همه دایره ها بیرون می داند و به خودش اجازه می دهد هر کاری کند. همه ما یک داعش پنهان در وجودمان هست. حتی مایی که به داعش فحش می دهیم گاهی طرف مقابل را به هیچ شکلی تحمل نمی کنیم.
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

اگر ابوترابی به «ابوتراب» اقتدا کند!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  اگر ابوترابی به «ابوتراب» اقتدا کند!

 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 نتیجه تصویری برای محمدحسن ابوترابی

نتیجه تصویری برای مناقشات دانشجویی

تصویر مرتبط

نتیجه تصویری برای مناقشات دانشجویی

نتیجه تصویری برای مناقشات دانشجویی

 

 پایگاه اعتدال ، ابوالفضل فاتح : برای آقای ابوترابی
 بسمه تعالی
 بیست و یکی دو سال پیش بود که سیدی تکیده و سربه زیر به نام محمدحسن ابوترابی فرد به عنوان جانشین حجت السلام و المسلمین محمدی عراقی نماینده رهبری در دانشگاه تهران معرفی شد. آن روزها دانشگاه تهران صحنه مناقشات جدی بین انجمن اسلامی و گروه های تازه تاسیس و جریانات خارج از دانشگاه بود. انجمن اسلامی رشید و سرافراز دانشگاه تهران هدف تهاجمات و اتهامات ناروای بسیار بود. یکی دو نشست با حجت الاسلام و المسلمین ابوترابی کافی بود تا ارتباطی وثیق و موثر شکل بگیرد. حالا همه جا مدافع انجمن بود. اجازه تعریض نمی داد و اگر تعریضی صورت می گرفت نهایت توان خود را برای آن که مرهمی بر زخم ها باشد، و شکافی صورت نگیرد، به کار می بست. انجمن نیز احترامی عمیق و واقعی برای ایشان قائل بود و رابطه ای کم سابقه و بسیار موثر و مفید شکل گرفت. این حسن رابطه به طیف وسیعی از دانشگاهیان تسری یافته و ساالهای سال تداوم یافت.
 او آنچه خود می دید را با شنیده ها تعویض نمی کرد. در قضاوت عجول نبود، حسن ظن عجیبی داشت، به شدت متواضع و در شنیدن شکیبا بود. مبنای او اخلاق بود نه سیاست، مروت و حریتی مثال زدنی داشت و اهل منطق، اهل شرف، اهل پاک زیستی، اهل تقوی و اهل معرفت بود.
 یک بار به اصرار ایشان توفیق یافتم و هم سفر حج شدیم. او روحانی کاروان بود. سید خوش نفس و صمیمی دیگری هم همراه ایشان بود که بعد از سفر متوجه شدم آقا سید مصطفی حسینی خامنه ای بوده است. اوج شکیبایی و مسئولیت پذیری آقای ابوترابی را در آن سفر به عینه مشاهده کردم. او در همه امور کاروان تشریک مساعی داشت و در حقیقت مثل یک خادم کاروان به روحانیان و اساتید دانشگاه که همسفر بودند رسیدگی می کرد و مرارت های این گونه سفرها را با شکیبایی به شیرینی بدل می ساخت. در دوران طواف و احرام آخرین نفری بود که از احرام خارج می شد و هر بار چندین روز اضافه محرم می ماند تا آخرین نفر و همه افرادی که تردید در درستی اعمالشان داشتند، اعمال خود را به انجام برسانند و سپس از احرام خارج می شد. در حالی که همه می دانیم محرم ماندن طولانی مدت حالتی سخت و تکلیف آور است.
 سجده های طولانی و دعاهای معنوی اش، روحانیت و لطافت خاصی داشت و با آن که ما جوانان دوست داشتیم نماز را زودتر به اتمام برسانیم، اما خلوص نمازش ما را متقاعد می ساخت که با اشتیاق نماز را به امامت ایشان اقامه کنیم.
 ابوترابی اهل میانه روی و میانداری بود. حلقه وصل بود. علاقه ای به شکاف نداشت. خوبی ها را می دید و می گفت و بدی ها را نمی دید و نمی گفت، مگر آن که خطری یا انحرافی در معرض بود. نگاه کردنش همچون برادر نازنین مرحومش خیره نبود. او چشم در چشم نمی شد و همین نگاه پوشیده اش به همه جرات می داد تا همه به او نزدیک شوند.
 یادم نیست جایی باید و نباید و امر و نهی از موضع بالا کرده باشد. خیلی مستدل و ملایم اگر چیزی را حق می دانست بیان می کرد و اگر نقدی وارد بود، بیان می داشت و در این حال نقد را نیز می شنید و با بردباری تامل می کرد. به واقع اهل گفت و گو بود و ادب و آدابش را به خوبی رعایت می کرد. در کشاکش قضایای کوی دانشگاه و وقایع تلخی که دانشجویان را به کوره گداخته ای تبدیل گرده بود، او بود که خود را سپر می ساخت و آبروی خود را گرو می گذاشت تا هم کوره گداخته دانشجویان به نهیب آتشی تبدیل نشود و هم از سوی دیگران متعدیان به حریم دانشگاه سر جایشان بنشینند. حتی در گیر و دار قضایای سال 88 اهل قضاوت سریع نبود و زیر بار بی انصافی ها و اتهامات ناروا به کسانی که می شناخت نمی رفت با آن که ممکن بود نظر دیگری داشته باشد.
 او سه دوره نماینده مجلس بود و از خود نام نیک بر جای گذاشت و گرچه در بکش بکش های سیاسی ما کسی که بخواهد میانداری کند چندان محبوبیت نمی یابد اما ایشان تا آخر نیکنام باقی ماند.
 در زمانه ای که فساد و انحراف و تحجر دامن گیر بسیاری از مدعیان شد، قدرت دامان او را آلوده نساخت و او آخرتش را به دنیا نفروخت. البته به او بی مهری های فراوانی هم شد و این بی مهری ها بیشتر از سوی اصولگرایان بود که قدر و منزلتش را نشناختند و او را از برخی مناصب که به واقع صلاحیتش را داشت محروم ساختند. و البته برخی اصلاح طلبان نیز توقعی بیش از اندازه، از او داشتند که صواب نبود. او مشی و استقلال و تصمیم و تشخیص و راه حل خود را داشت و باید محترم شمرده می شد. افسوس که لیست های جناحی، ما را از وجود چنین شخصیت هایی محروم می سازد.
 انتصاب آقای ابوترابی به امامت نماز جمعه تهران، یک تصمیم به موقع از سوی بزرگان، یک خبر خوب برای مردم و یک مرهم زخم به ویژه برای این تریبون مهم بود. ابوترابی امین نظام و آبرویی برای نماز جمعه، این میراث عظیم و عزیز انقلاب اسلامی و امام خمینی است که متاسفانه سال هاست که چه بسا از خطبه های یک سویه و پر عتاب و عبوس و کم محتوا و بعضا حزبی لطمه خورده است و رویگردانی هایی جدی را سبب شده است. ای کاش در این فرصت مغتنم، آغوش کرامت و آقایی نماز جمعه را به سوی همه، به ویژه جوانان و دانشگاهیان بگشاید. در این مسیر او ان شاء الله گرفتار فشارها، و طوفان ها و توقعات ناصواب که بسیاری را از جاده اخلاق خارج می سازد نخواهد شد و امید بسیاری است که با کلام طیب و متقن و حمید خود، منشاء امید و هدایت و آقایی باشد. او باور دارد که مومنان مخاطب "وَهُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَىٰ صِرَاطِ الْحَمِیدِ" هستند و نیز می داند که این تریبون، امتحان بزرگتری از امتحانات پیشین است و تنها راه موفقیت آن است که عدل و انصاف و حق محور همه چیز باشد و این ممکن نیست جز آن که در این مسیر، چنان که سید عزیز، خود باور دارد، به "ابوتراب" اقتدا و به خدای او اتکاء شود.
 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
ابوالفضل فاتح
28 بهمن 1396
 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

ابوذر به همین دلیل زبانش دراز بود و ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

   ابوذر به همین دلیل زبانش دراز بود و ...  

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 

 

  خبرآنلاین، وبلاگ محمد مهاجری : دوهفته پیش مطلبی نوشته بودم درانتقاد به اینکه چرا باید همه روزنامه نگارها مجوز طرح ترافیک داشته باشند. تعدادی از همکاران،آن یادداشت را [اینجا بخوانید]تحویل گرفتند و تعداد زیادی نیز آن را برنتافتند. اصلاح طلب و اصولگرا و معتدل،البته هم در میان موافقان بود و هم مخالفان .

 بعد از آن بود که آمار جالبی به دستم رسید.6000نفر در تهران به عنوان خبرنگار،مجوز طرح ترافیک دارند! کاش اداره کل محترم مطبوعات داخلی وزارت ارشاد اعلام کند در شهر تهران چند روزنامه نگار زندگی می کنند.وقتی می بینم در رسانه ای که در آن شاغل هستم حداقل دوسوم افرادش، مجوز طرح ترافیک ندارند این رقم 6000 معنایش چیست؟ معنایش این است: قطعا افرادی هستند که در این صنف حضور ندارند و به اسم این صنف مجوز طرح ترافیک می گیرند.

دلیل علاقه به مجوز طرح ترافیک هم روشن است: "کاملا مفت است". البته مفت مفت هم نه.  معادل هزینه یک رفت و برگشت با اسنپ را می دهند، یک سال پشت فرمان ماشین شان "قیژ" از جلوی مسافران منتظر تاکسی و اتوبوس عبور می کنند و وارد محدوده طرح می شوند.

 برخی دوستان عزیزم برایم پیغام گذاشتند در حالیکه سرمایه دارها مجوز طرح می گیرند چرا ما نداشته باشیم؟

خداوکیلی این هم شد استدلال؟ بعضی از سرمایه دارها هزار کثافتکاری دیگر هم می کنند؛این مجوز می شود که ما هم همان غلطها را بکنیم؟ رشوه می دهند،ما هم بدهیم؟ نزول می خورند و می دهند،ما هم همان کار را بکنیم؟وامهای کلان می گیرند و پس نمی دهند، ما هم بگیریم و پس ندهیم؟ بعضی شان فسادهای شرم آور اخلاقی دارند،ما هم داشته باشیم؟...

وانگهی شما فکر می کنید آن آدم پورشه سوار و آن بنزنشینی که صدهامیلیون تومان پول ماشین داده و شیشه های دودی ماشینش را بالا داده که مبادا ریا بشود! وقت شریف و گرانبهایش را صرف خرید مجوز طرح می کند؟ او با تکبر فراوان می رود توی محدوده طرح ترافیک و جریمه اش را که معادل یک نخ سیگارش هم نیست می پردازد.

تازه،مگر این سرمایه دارها چند نفرند؟ مگر دکترخلبان شهردارمان نگفت 4درصد؟ چرا همان آقا و همین شهردار فعلی نمی توانند با حمایت 96درصد بقیه،جلوی ماشین 4درصدی ها را سد کنند تا هیچکدامشان نتوانند وارد محدوده طرح ترافیک شوند؟

 هنوز رقم 6000مجوز طرح ترافیک برای خبرنگاران تهرانی روی اعصابم است. بخش عمده ای از این 6000 مجوز را کسانی گرفته اند که خبرنگار نیستند اما  شرافت ما روزنامه نگارها را لگدمال کرده اند. ممنون می شوم اگر اسم این 6000نفر را منتشر کنند تا همه چیز شفاف شود.

از دوهفته قبل که مطرح کردم مجوز ورود به طرح ترافیک برای روزنامه نگاران لغو شود،خیلی حرف و حدیث شنیدم اما همه آنها مرا بر استدلالم مستحکم تر کرد که حتی به یک روزنامه نگار مجوز ندهند. به خصوص وقتی کسب اطلاع کردم که فلان آدم که مجوز فصلنامه اش را مدتها پیش گرفته و حتی یک نسخه اش را هم منتشر نکرده، اما مجوز طرح ترافیکش در جیبش است. بگردید از این نمونه ها فراوان است.

 بروید چهارراه یافت آباد و میدان شوش؛ جوادیه و خاک سفید؛ افسریه و بهارستان؛شهرری و میدان منیریه؛ چرا اصلا پایین شهر؟ بروید جردن و زعفرانیه و دربند؛ از 100 رهگذر سوال کنید که آیا حاضرید خبرنگارها هر روز مجوز طرح داشته باشند؟ اگر حتی 10نفرشان موافق بودند با گردن افراشته بروید نتیجه نظرسنجی را بکوبید روی میز شهردار و مجوزتان را بگیرید و بروید. نوش جانتان!

 اگر ابوذر استخوان شتر دست می گرفت و بر تبعیض و فساد می تاخت، بنده"زر" نبود. رفیق"زور" نبود. فریفته"تزویر" نبود. به همین دلیل زبانش دراز بود و سرش به آسمان ساییده می شد. فکر می کنید بلد نبودند یک "مجوز طرح ترافیک خبرنگاری" به او بدهند و دهانش را ببندند؟!

 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

از ساغر دل همان بریزد که در اوست ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  از ساغر دل همان بریزد که در اوست ... 

 

 http://s8.picofile.com/file/8319489668/BAXSH3DAN_1.JPG

http://s9.picofile.com/file/8319489800/BAXSH3DAN_2.JPG

http://s9.picofile.com/file/8319490076/B8WARE_XODAA_1.jpg

http://s9.picofile.com/file/8319490326/BAXSH3DAN_3.JPG

http://s8.picofile.com/file/8319490526/BAXSH3DAN_5.JPG

http://s8.picofile.com/file/8319490726/BAXSH3DAN_4.JPG

 

  روزی ثروتمندی سبدی پر از غذاهای فاسدی به فقیری داد. فقیر لبخندی زد و سبد را گرفته و از قصر بیرون رفت. فقیر همه آنها را دور ریخت و به جایش گلهایی زیبا وقشنگ در سبد گذاشت و بازگردانید. ثروتمند شگفت زده شد و گفت: چرا سبدی که پر از چیزهای کثیف بود، پر از گل زیبا کرده ای و نزدم آورده ای؟! فقیر گفت : هر کس آنچه در دل دارد می بخشد!! 
درجهان سه چیز است که صدا ندارد :
مرگ فقیر .....
ظلم غنی .....
و چوب خدا .....

 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی