از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

ازدواج با چه مردانی فقط یک سراب است؟

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s9.picofile.com/file/8268762050/EZDEW8JY_AZ_NOE_SAR8B_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268762376/EZDEW8JY_AZ_NOE_SAR8B_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268762626/EZDEW8J_VA_TAL8Q_SOR_ATE_1.jpg

 

 

یک مشاورخانواده ضمن تشریح ویژگی های مردانی که ازدواج با آنها سرابی بیش نیست برعدم ازدواج زنان با مردان پس از اتمام بحران طلاق و جدایی تاکید کرد.
رضا نافع، روانشناس و مشاور خانواده در گفت و گو با شبستان با بیان اینکه اگر به دنبال شریک زندگی خود هستید با مردان همیشه مجرد هیچ گاه ازدواج نکنید، گفت: این مردها در نگاه اول بسیار معقول و مناسب به نظر می رسند، اوضاع زندگی شان معمولا بی نقص و عالی است و همه چیز سر جای خودش است. خانه عالی، اتومبیل عالی، خدمتکار و ... فقط شما را کم دارد که بانوی آن خانه شوید. این همه رویایی است که در سر دارید اما فراموشش کنید ممکن است خانه و دارایی های این مرد به نظر عالی بیاید اما خود او چنین نیست. قرار گذاشتن با این مردان ممکن است جالب و مفرح به نظر آید اما برای ازدواج فقط یک سراب است.
وی با بیان اینکه چنین مردهایی به هیچ عنوان حاضر نیستند استقلال خود را که به این سختی حفظ کرده اند به این آسانی از دست بدهند، بیان کرد:
آنها دوست ندارند که کسی روال عادی زندگی آنها را مختل کند از فرزند خوششان نمی آید، هیچ گاه وعده ازدواج به کسی نمی دهند، بالای 40 سال سن دارند و هیچ وقت با هیچ زنی زندگی نکرده اند. هیچ چیز نمی تواند این روحیه سفت و سخت را برهم بزند پس وقتتان را تلف کنید تغییر دادن این مردها به این آسانی ها نیست و تقریبا غیرممکن است.
 نافع با بیان اینکه همچنین توصیه می شود بانوان با این مردان پس از اتمام بحران طلاق و جدایی نیز ازدواج نکنند، خاطرنشان کرد:
این همان مردی است که دوره نقاهت جدایی از همسر را پشت سر گذاشته است حال که زخم هایش بهبود یافته می خواهد جبران زمانی که از دست داده را بکند. یک ماشین اسپورت می خرد اگر موی سفید در سرش ببیند رنگ می کند و کمی هم به سر و وضع لباس هایش می رسد یعنی خود را برای آشنایی های جدید و یک زندگی جدید کاملا آماده می کند.
 این مشاور خانواده با بیان اینکه
یکی از مشخصه های مهم این مردها این است که فقط با زنانی قرار ملاقات می گذارند که حداقل 20 سال از خودشان جوان تر باشد، تصریح کرد: اگر مرد میانسالی که فکر می کنید به او علاقه دارید را با دختر جوانی دیدید باید بدانید که یک آن خانم دخترش نیست 2 هر دفعه که او را می بینید احتمالا با دخترهای جوان مختلف خواهد بود 3 دوستانش هم نگرانش هستند که چطور از خود یک احمق می سازد 4. او اصلا توجهی به حرف های بقیه ندارد. اگر هنوز هم به چنین مردانی علاقه مند هستید باید بدانید که بعضی از این موارد پس از بحران حداقل 20 سال به طول می انجامد.
وی با اشاره به عدم ازدواج زنان با مردانی که به تازگی از زن قبلی خود جدا شده اند، اظهار کرد:
این مردان هم ممکن است متاهل باشند چون هنوز عمیقا به همسر قبلی اش وابسته است این مرد که به تازگی از همسر یا دوست دختر خود جدا شده است اصلا موقعیت یا روحیه مناسبی ندارند که شما لایق آن باشید.
نافع ادامه داد: قلب این مرد، شکسته است هنوز هم به برگرداندن و زندگی با زن قبلی فکر می کند از فکر اینکه ممکن است آن زن با مرد دیگری ازدواج و رابطه داشته باشد دیوانه می شود و همچنین دلش به حال فرزندانش می سوزد برای خانه ای که از دست داده متاسف است و نگرانی این است که چطور می تواند همه این چیزها را دوباره بسازد.
 این روانشناس اظهار کرد: ممکن است هر وقت که شما بخواهید با شما قرار بگذارد اما مطمئنا هیچ وقت از ساعاتی که کنار او می گذرانید لذت نخواهد برد.
مهم نیست که کجا بروید و چه به هم بگویید همه کارهای او نشانی از زندگی گذشته اش خواهد داشت چنین مردهایی همیشه به دنبال زنانی هستند که بتوانند موقتا خلا زندگی آنها را پر کنند.
 وی با بیان اینکه این گروه از مردها بعد از گذشت چند مدت بهبود می یابند، اذعان کرد: اولین کارشان هم پس از بهبودی رفتن به سراغ زن های جدید خواهد بود زنانی جالب و جذاب که فکر زن قبلی را به کلی از ذهن شان محو کند.
 نافع با بیان اینکه همچنین زنان باید با مردانی که می خواهند سوپراستار شوند از ازدواج با آنها خودداری کنند، افزود:
اصولا این گروه از مردان کیس (مُورد) خوبی برای ازدواج به حساب نمی آیند رویای ستاره شدن هر علاقه دیگری را در زندگی عادی و زندگی زناشویی آنها از بین می برد.
 وی اظهار کرد: بدتر از همه اینکه عاقبت زنی که چنین مردی را در راه رسیدن به رویاهایش یاری کند بسیار دردناک است پاداش ستاره شدن رسیدن به انواع و اقسام زن ها و دخترهای زیبا و جذاب است.
 این مشاور خانواده در ادامه تصریح کرد: همیشه همین طور بوده است مردها در هر عرصه ای که معروف ترند چه سینما چه سیاست، تجارت یا هر رشته دیگری زنان بخشی از پاداش و درآمد آنان هستند زنان زیادی دور این آدم های موفق چرخ می زنند و آماده انجام هر خدمتی برای آنها هستند.
 وی با بیان اینکه متاسفانه بیشتر خانم ها این واقعیت تلخ را فراموش می کنند، بیان کرد:
من همیشه از تعداد زیاد تلفن های خانم هایی که فکر می کنند مرد زندگی شان چنان هنرپیشه یا خواننده مشهور است در عجبم آن هم نه به عنوان قهرمان رویاهای زندگی شان بلکه به عنوان شوهر.
 وی با اشاره به ممنوعیت ازدواج زنان با مردان متاهل گفت: این دسته از مردان که وضعیت شان معمولا مشخص تر از سایرین است اما با این وجود باز هم زنان زیادی برای مشاوره مراجعه می کنند و می گویند عاشق یک مرد متاهل شده اند و از این قبیل مشکلات این مسئله ممکن است برای هر کسی در زندگی اتفاق بیفتد من خودم به شخصه فکر می کنم اگر از این دسته مردان دوری می کردند زودتر از اینها ازدواج می کردند.
 نافع با بیان اینکه
مردان متاهل معمولا ترفندهای زیادی برای به دام انداختن زنان دارند، اظهار کرد: در شروع آشنایی ممکن است به زنان بگویند که فقط کمی متاهل هستند اگر شما برخورد مثبت از خود نشان ندادید سعی می کنند شما را با هزار و یک دلیل قانع کنند و معمولا می گویند با همسرشان تفاهم ندارند و یا همسرشان آنها را درک نمی کند یا سالهاست که با او هیچ رابطه ای نداشته و فقط منتظر این هستند که بچه هایشان ازدواج کنند تا از هم طلاق بگیرند.
 وی با تاکید بر اینکه زنان نباید هیچ یک از این حرف های مردان متاهل را باور کنند، خاطرنشان کرد:
حتی ممکن است بعضی از آنها به دروغ بگویند مجردند شما از کجا ممکن است پی به دروغ آنها ببرید البته راهها و نشانه های زیادی وجود دارد چنین مردی هیچ وقت شماره تلفن منزلش را نخواهد داد روزهای تعطیل و آخر هفته ها هیچ وقت با شما نخواهد بود با دلایل و بهانه های مسخره قرار ملاقات ها را برهم می زند و معمولا کم پیش می آید شب را در کنار شما سپری می کند.

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

این کولی به از ما بهتران جنبه-ی موروثی پیدا نکرده؟! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 این کولی به از ما بهتران جنبه-ی موروثی پیدا نکرده؟! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

http://s9.picofile.com/file/8268584500/KULBARY_3.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268584668/KULBARY_4.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8268598900/KULBARY_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8268599234/KULBARY_1.jpg

 

 

  سیل عظیمی از جمعیت مناطق کردنشین ایران در استان‌های ایلام، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان برای امرار معاش مشغول کول‌بری هستند. این افراد به ناچار برای داشتن تکه‌ای نان به این شغل روی می‌آورند و در این راه از توان فیزیکی خود استفاده کرده و بعد از مدتی جسم آن ها مستهلک شده و دچار بیماری‌های صعب‌العلاج می‌شوند.
 کول‌بران برای رساندن کالا از آن طرف مرز به دست صاحب آن در این سمت مرز ناچارند از میان تله‌های انفجاری و میادین مینی که بر سر راه آنان است، عبور کنند و جان خود را از دست می‌دهند و در بسیاری مواقع حتی اسب‌های آنان نیز به این دلیل که به عنوان ابزار قاچاق کالا تلقی می‌شود، توسط نیروهای انتظامی کشته می‌شوند.
 بعد از مدتی این کول‌بران که معمولاً دارای خانواده‌های پرجمعیت هستند، توان فیزیکی خود را از دست می‌دهند یا کشته می‌شوند و بعد از آنان نوبت به کودکانشان است که مشغول به کار کول‌بری شوند.
 این کودکان نیز با همان مخاطراتی مواجه می‌شوند که والدینشان مواجه بودند و همان خطرات برایشان تکرار می‌شود.
 این کودکان نه تنها در زندگی که در این شغل نیز مورد ستم‌های مضاعف قرار می‌گیرند و دچار صدمات بدنی شدید می‌شوند که متاسفانه این موضوع هرگز مورد بررسی قرار نگرفته و سازمان‌های حمایت از کودکان نیز هیچ اقدامی در این باره انجام نداده‌اند.
 اکثر این کودکان بین ۱۲ تا ۱۸ سال سن دارند و قالب آن ها پسر هستند، اما دختران نیز در میان آنان دیده شده‌اند. این کودکان نیز همچون والدین خود در تله انفجاری گیر می‌افتند یا روی مین می‌روند یا دچار شکستگی اندام به دلیل وزن بالای کالا می‌شوند. همچنین آنان مورد خشونت‌های مختلفی قرار می‌گیرند. همچنین به دلیل کودک بودن میزان دستمزد آنان بسیار ناچیز است.
 شرایط معیشتی و فقدان شغل و لزوم اخذ درآمد باعث می‌شود این کودکان که غالباً سرپرستان‌شان دچار معلولیت ناشی از کول‌بری شده‌اند، خود اقدام به کار کول‌بری کنند.
 کول‌بران یک واقعیت تلخ جامعه مناطق کردنشین ساکن در نوار مرزی هستند و باید برای مشکلات آن ها چاره‌اندیشی کرد.

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

حسرت ِ اسکندر ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s9.picofile.com/file/8268367400/ESKANDARE_MAQDUNEE_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8268395700/ESKANDARE_MAQDUNEE_.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268395934/ESKANDARE_MAQDUNEE_3.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8268398634/ESKANDARE_MAQDUNEE_6.jpg

 

 در که به قول معروف قاف تا قاف عالم را گرفت و شرق و غرب را محل تاخت و تاز خود قرار داد، حتماً با خود می اندیشید که پس از فتح همه کشورها و بلاد، فرمانروای کل و بی مزاحم همه نقاط زمین شده، دیگر از هر نظر در آسایش و استراحت خواهد بود، اما ناگهان متوجه شد، که ممکن است با تلاش و پی گیری، همه چیز را بدست آورد ولی یک چیز است که با تلاش نمی توان به آن دست یافت و آن پایداری در این جهان است.
وقتی این توجه به او دست داد که ناگهان خود را در کام بیماری دید، و نشانه های مرگ را در خود مشاهده کرد، ولی چاره ای جز تسلیم مرگ شدن را نداشت، از دل آه می کشید و با یکدنیا حسرت و تأسف لحظات آخر عمر را می پیمود، چنانکه از وصیتهای او (که بعداً ذکر می شود) این تأسف عمیق به خوبی آشکار است.
او مسافرتها کرد و در همه این مسافرتها، با پیروزی و فتح برگشت اما اینک می اندیشید که باید به سفری برود که در آن برگشتن نیست سفری که در آن بدنش اسیر خاک می گردد خاک بر او فرمانروائی می کند سفری که او در طی آن بازخواست خواهند کرد.

 در اینجا سرنخ را به دست شاعر توانا نظامی گنجوی می دهم که او در قبال نامه از قول اسکندر گوید:
 

 کجا خازن وُ لشکر و گنج من / برشوت مگر کم کند رنج من  
کجا لشکرم تا به شمشیر تیز؟ / دهند این تبش را زجانم گریز 
 سکندر منم خسرو دیو بند / خداوند شمشیر و تخت بلند   
 کمر بسته و تیغ برداشته / یکی گوش ناسفته نگذاشته  
 زقنوج تا قلزم(6) وُ قیروان (7) / چو میغی (8)روان بود تیغم روان  
 چو مرگ آمد آن تیغ زنجیر شد / نه زنجیر، دام گلوگیر شد 
 به دارای دولت سرافروختم / زدارا به دولت سرانداختم  
 شدم بر سر تخت جمشیدوار / زگنج فریدون گشودم حصار 
 زمشرق به مغرب رساندم نوند(9) - همان َسد یأجوج (10) کردم بلند 
 جهان جمله دیدم زبالا وُ زیر / هنوزم نشد دیده از دیده سیر 
 کجا رفته اند آن حکیمان پاک؟ / که زر می فشاندم بر ایشان چه خاک  
 بیائید گو خاک را زر کنید / مداوای جان سکندر کنید 
 ز هر دانشی دفتری خوانده ام / چو مرگ آمد اینجا فرو مانده ام  
 سکندر که بر عالمی حُکم داشت / درآندم که میرفت عالم گذاشت     
 مُیَسر نبودش کزو عالمی / ستانند وُ مهلت دهندش دمی 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

شب یلدا دُور هم بودیم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  شب یلدا دُور هم بودیم ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s8.picofile.com/file/8268289992/MEHM8NYE_EMRUZY_1.png

 

http://s9.picofile.com/file/8268291026/MEHM8NYE_QAD3M_1.JPEG

 

http://s9.picofile.com/file/8268290650/MEHM8NYE_QAD3M_2.JPEG

 

http://s9.picofile.com/file/8268291342/MEHM8NYE_QAD3M_3.JPEG

 

http://s8.picofile.com/file/8268290326/MEHM8NYE_EMRUZY_2.JPG

 

 

 تا حالا آقاجون رو اینقدر عصبانی ندیده بودم. رگ‌های روی شقیقه‌اش مثل رودهای توی نقشه جغرافیا، درهم و پررنگ بود.
گفت: «اینکه نشد دور همی... هر کی یه ماس‌ماسک دستش گرفته و خبر از دور و برش نداره.»
گفت: «کاش حداقل یه نگاهی به انارهای دون کرده روی میز می‌انداختید، کلی به کاظم آقا سفارش کرده بودم، انار مرغوب برام کنار بذاره و از صبح با مهین بانو افتادیم به جانشان تا این ظرف پر شده. این‌همه زحمت کشیدیم برای کی؟»
عزیز سقلمه‌اش می‌زد اما او گوشش بدهکار نبود. ۱۵ نفری می‌شدیم سرجمع. آخر کار به احترام آقاجون و عزیز، همه‌مان تسلیم شدیم و گوشی‌هامان را گذاشتیم توی قفسه‌های کتاب‌خانه چوبی‌ که‌‌ همان گوشه پذیرایی بود.
تا آقاجون لب باز کرد که «نکردیم فال حافظی بگیریم...» دایی رضا تندی میان حرفش پرید که «یه نرم‌افزار توگوشیم دارم، گویاست، تفسیرم داره...» اما همان‌طور که نیم‌خیز بود سمت گوشی‌اش، با چشم‌غره آقاجون و نگاه هاج و واج ما، سر جا خشکش زد.
همه ساکت بودند. خاله عشرت خواست فضا را عوض کند «مامان کی این هندوانه رو تزیین کرده» تازه انگار چشمانمان باز شده باشد. هندوانه سبدی کج و دسته شکسته شده بود؛ پر از میوه‌های برش خورده.گمانم هنر دست عزیز بود. همه لب به به‌به و چه‌چه باز کردند و مهمانی رسما از خوردن هندوانه‌های برش خورده شروع شد.
بابا که با دیدن این‌همه تنقلات جورواجور یادِ شب یلداهای کودکی‌ خودش افتاده بود، راهی‌مان کرد به خاطرات آن سال‌ها.
نمی‌دانم کی ساعت از نیمه شب گذشت و ما کی آن همه آجیل و شیرینی را خوردیم. هیچ دل رفتن نداشتیم و این پا و آن پا می‌کردیم. «کاش می‌شد مثل بچگی‌ها شب رو می‌موندیم.» من گفتم و امیررضا تایید کرد. اما هنوز کلامم منعقد نشده بود که همه با لبخندی ملیح ‌گفتند «آخی بچه‌ها دوست دارن بمونن.» و خلاصه ما را بهانه کردند برای ماندن.
مثل آن روز‌ها خانه را زنانه و مردانه کردیم و ولو شدیم توی تشک‌های دست‌دوز و گلدوزی شده عزیز که هنوز بوی خوش نفتالین می‌داد و هیچ یاد گوشی‌هامان نکردیم.
پیامبر(ص): هرکس فضیلت و مقام یک بزرگ را به خاطر سن و سالش بشناسد و امر او را احترام گذارد؛ خدای متعال او را از هراس و نگرانی روز قیامت ایمن می‌دارد.

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

مهریه گوهرشاد خانم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 مهریه گوهرشاد خانم ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

 

http://s9.picofile.com/file/8268127334/GOHARSH8D_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268132842/MASJEDE_GOHARSH8D_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8268133368/MASJEDE_GOHARSH8D_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8268129500/REZ8X8N_MASJEDE_GOHARSH8D_1.jpg

 


گوهرشاد خانم (همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد، پیش از ساختن مسجد به دست اندرکاران گفت: از محل آوردن مصالح ساختمانی تا مسجد برای حیوانات باربر ظرفهای آب و علف بگذارید، مبادا حیوانی در حال گرسنگی و تشنگی بار بکشد. از زدن حیوانات پرهیز کنید، ساعات کار باید معین باشد و مزد مطابق زحمت داده شود و ...
گوهرشاد خانم، بیشتر وقتها خود جهت هدایت و سرکشی حاضر می شد و دستورات لازم را می دارد. روزی یکی از کارگران به طور ناگهانی چشمانش به صورت او افتاد و در اثر همین نگاه، آتش عشق در وجودش شعله ور گشته و عاشق دلباخته ی او شد؛ اما در این باره نمی توانست چیزی بگوید تا اینکه غم و غصه ی فراوان او را مریض کرد. به خانم گزارش دادند که یکی از کارگران که با مادرش زندگی می کرد مریض شده است. بعد از شنیدن این ماجرا خانم به عیادتش رفت و علّت را جویا شد. مادر کارگر جوان گفت: او عاشق شما شده است.
خانم با اینکه عروس شاهزاده بود، اما هیچ ناراحت نشد! به مادر جوان گفت: باشد، وقتی من از همسرم جدا شدم با او ازدواج می کنم ولی به شرط اینکه مهریه من را قبل از ازدواج بپردازد و آن این است که چهل شبانه روز در محراب این مسجد نیمه کاره عبادت کند.
جوان پذیرفت، چند روز از پی عشق او عبادت کرد؛ ولی با توجّه خاص امام رضا (علیه السلام) حالش تغییر یافت ( و از آن پس بخاطر خدا عبادت کرد).
پس از چهل روز, گوهرشاد خانم از حالش جویا شد، جوان به فرستاده ی خانم گفت: به خاطر لذّتی که در اطاعت و بندگی خدا یافتم، از لذت نفس شهوانی پرهیز کرده ام.(بخاطر اینکه لذت عبادت را فهمیده ام, دیگر عاشق خدا شده ام).

 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی