«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره کنید
کربلا یعنی سلام
یک نماز ... کربلا آغاز راهی بس دراز
کربلا یعنی نرفتن زیر بار ... کربلا یعنی دویدن روی خار
کربلا یعنی زدل یا هو زدن ... بر سر نعش جوان زانو زدن
کربلا یعنی شرف یعنی نبرد ... کربلا یک میر و هفتاد و دو مرد
کربلا یعنی گذشت از هر چه هست ... آب را از خویش راندن با دو دست
کربلا یعنی کرامت داشتن ... رفتن و با خون خود گل کاشتن
کربلا یعنی شرافت آبرو ... کربلا میخانه ای با صد سبو
کربلا یعنی تولی داشتن ... مهر حیدر، عشق زهرا داشتن
کربلا یعنی تبرای شدید ... از پلیدیهای دوران و یزید
کربلا یعنی اطاعت از امام ... گه به حکم او نشستن، گه قیام
کربلا یعنی که یار رهبری ... از حسین عصر خود فرمانبری
کربلا یعنی تحول در وجود ... جامه ی زهد و حیا در تار و پود
کربلا یعنی به حق واصل شدن ... یار حق، دشمن باطل شدن
کربلا یعنی بیا جانانه شو ... گرد شمع عشق حق، پروانه شو
کربلا یعنی کتاب عشق حق ... از الف تا یای او سرمشق حق
کربلا یعنی که اُنسی با نماز ... روی بر درگاه رب بی نیاز
کربلا یعنی که خون، آب وضو ... با خدا بیواسطه در گفتگو
کربلا یعنی همیشه مکتبی ... تو حسینی، خواهر تو زینبی
کربلا یعنی سراپا جان شدن ... در منای عاشقی قربان شدن
کربلا یعنی سروجان باختن ... پل به معراج شرافت ساختن
کربلا یعنی که عاشورای خون ... موسم انا الیه راجعون
کربلا یعنی گُل احمر شدن ... روی دست باغبان پرپر شدن
کربلا یعنی هم آغوش اجل ... تلخی مرگش نکوتر از عسل
کربلا یعنی بهار تشنگی ... شعله بر دل از شرار تشنگی
کربلا یعنی چو گُل افروختن ... پیش آب از تشنکامی سوختن
کربلا یعنی که در دریای آب ... تشنه، اما آب را کردن جواب
کربلا یعنی فغان و زمزمه ... خنجر و حنجر، نگاه فاطمه
کربلا یعنی که تیغ و جسم یار ... یکهزار و نهصد و پنجاه بار
کربلا یعنی قلم یعنی کتاب ... پیکر قرآن و زخم بیحساب
کربلا یعنی عطش یعنی شرار ... خیمه و طفلان در حال فرار
کربلا یعنی سراپا عشق و شور ... گه به نیزه، گاه در کنج تنور
کربلا یعنی که نیلی روی ماه ... صورت طفلان و سیلی، آه آه
کربلا یعنی که حق در سلسله ... پاسخ اشک غریبان، هلهله
کربلا یعنی شب و اخت الامام ... در نماز، اما نماز بی قیام
کربلا یعنی که در بازارها ... کعبه اما کعبه ی آزارها