از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

قالیباف دوستت داریم! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

     قالیباف دوستت داریم! ... 
  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s6.picofile.com/file/8266936584/REZ8Z8DEH_SOR8YE_SHAHR_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8266937084/Q8L3B8F_VA_HAV8D8R8N_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8266937400/Q8L3B8F_VA_HAV8D8R8N_2.jpg

 

 

 فرهاد فرج نظام طنزنویس : تازه تازه دارند به حرف آقا سنجر می رسند . آن وقت ها که ما گلوی خود را پاره می‌کردیم و ایضاً سینه مان را چاک که : « ایّهاالنّاس ! این شبکه های اجتماعی را قدر بدانید و آنها را بر سر خودتان بگذارید و حلوا حلوا کنید» کسی به حرف بنده گوش نکرد که نکرد . مدیران و دولتی ها هم که اساساً با مواضع آقا سنجر مشکل داشتند نه تنها توجهی به توصیه های ما نکردند بلکه حتی بعضاً شبکه‌های اجتماعی را شاخه ای از شجره خبیثه دانستند – و هنوز هم می‌دانند – که ریشه اش در زمین دشمن آبیاری می شود و با این حساب کاربران شبکه های اجتماعی را هم بردند در ردیف لشکر اشقیا .
اما از آنجا که عدو ( یعنی دشمن ! ) شود سبب خیر اگر خدا خواهد ، همین شبکه های اجتماعی کم کم شدند مرکز انتشار اخبار و اطلاعاتی که عمراً اگر می توانستی از رسانه ملی خودمان ببینی و بشنوی .
حضرات کمی جلوتر که رفتند و شعله شعارهایشان که فروکش کرد فهمیدند که نه بابا این آقا سنجر بیچاره چندان بی ربط هم
نمی گفت و شبکه های اجتماعی نه تنها چیز بدی نیستند بلکه خاصیت های زیادی هم دارند . البته کلاً مشکل مملکت ما این است که در همه چیز « تاخیر » داریم . نه فقط در پذیرش شبکه های اجتماعی بلکه اصلاً در قبول کردن پدیده های جدید بخیل هستیم . بگذریم . آقایان متوجه شدند – با تاخیر ! – که در شبکه های اجتماعی خبرهای درست و حسابی و دندان گیری هم پیدا می شود که هر کدامشان می‌توانند آینه عبرت باشند یا می توانند قدر و قیمت مدیران و رجال مملکتی مان را نشان بدهند .
نمونه اش همین خبرهای اخیر است . هفته گذشته صبح هنگام وقتی کاربران محترم از خواب برخاستند و طبق معمول به جای شستن دست و صورت و مسواک زدن و سلام و احوالپرسی با نهاد خانواده یک راست رفتند سراغ گوشی های هوشمندشان
یهویی با یک پُستی مواجه شدند که اطلاق لفظ « معرکه » برای توصیف آن واقعاً کم بود .
یعنی اینطوری بگویم خبری که این پُست منتشر کرده بود صبح اول وقت چنان مزاج کاربران محترم را شیرین کرد که انگاری نیم کیلو باقلوای اصیل یزد را ناشتا میل کرده باشند . کاربران که هجوم اخبار ناگوار و ناامید کننده دائماً خُلق آنها را تنگ کرده بود و گوش هایشان پر شده بود از اخبار اختلاس ها و لِفت و لیس های ریز و درشت ، آن روز صبح با دیدن این خبر حالشان از این رو به آن رو شد .
آن خبر تاثیر گذار روحیه شاد کن و غرور آفرین این بود که شهردار محترم تهران در یک اقدام آموزنده و بی سابقه و به پاس خدمات جهادی و صادقانه جمعی از کارگران زیر مجموعه شهرداری تهران تعدادی ملک داده است .
واقعاً دَم شهردار تهران گرم . وجود چنین مدیرانی در روزگار ما حقیقتاً کیمیاست . جان مادرتان اینقدر تنگ نظر و بخیل و بدبین نباشید .
شاید آقای شهردار راضی نباشند که بنده این مطلب را بگویم و مایل باشند کار خیرشان مخفی بماند اما از باب تشویق و تحریض مومنین به کار خیر عرض می کنم که جناب ایشان علاوه بر تقدیم این آپارتمان ها و زمین ها به کارگران مستضعف شهرداری ، احسان را تمام کرد.
 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

گندم نمای جــو فروش ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

   گندم نمای جــو فروش ... 

 

http://s7.picofile.com/file/8266725034/GANDOMNAM8YE_JOFORUSH_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8266725376/OB8MAA_GANDOMNAM8YE_JOFORUSH_2.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8266725592/OB8MAA_GANDOMNAM8YE_JOFORUSH_1.jpg

 

 

 

  برد دزدی را سـوی قاضی عسس / خلق بسیاری روان از پیش و پس
 گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟ / دزد گفت از مـردم آزاری چه سود
 گفت، بد کـردار را بد کیفر است / گفت، بد کار از منافق بهتر است
 گفت، هان بر گوی شغل خویشتن / گفت، هستم همچو قاضی راهزن!
 گفت، آن زرها که بُردستی کجاست؟ / گفت، در همیــــان تلبیس شماست
 گفت، آن لعل بدخشانی چه شد؟ / گفت، می دانیم و می دانی چه شد
 گفت، پیش کیست آن روشن نگین؟ / گفت، بیـــرون آر دست از آستین
 دزدی پنهان و پیــدا، کار توست / مال دزدی، جمله در انبار توست
 تو قلم بـــر حکم داور می بَری / من ز دیوار و تو از در می بَری
 حد به گردن داری و حد می زنی / گر یکی باید زدن، صد می زنی
 می زنم گر من ره خلق، ای رفیق / در ره شرعی تو قطّاع الطّریق
 می‌برم من جامۀ درویش عور / تو ربا و رشـوه می گیری به زور
 دست من بستی برای یک گلیم / خود گرفتی خانه از دست یتیم
 من ربودم موزه و طشت و نمد / تو سیه دل مدرک و حکم و سند
 دزد جاهل، گر یکی ابریق برد / دزد عارف، دفتـــر تحقیق برد
 دیده‌ های عقل، گـــر بینا شوند / خود فروشان زودتر رسوا شوند
 دزد زر بستند و دزد دین رهید / شحنه ما را دید و قاضی را ندید
 من به راه خود ندیدم چاه را / تو بدیدی، کج نکردی راه را
 می زدی خود، پشت پا بر راستی / راستی از دیگران می خواستی
 دیگر ای گندم نمای جــو فروش / با ردای عُجب، عیب خود مپوش
 چیره‌ دستان می ربایند آنچه هست / می بُرند آن گه ز دزد کاه، دست
 در دل ما حرص، آلایش فزود / نیّت پاکان چـــرا آلـــوده بود
 دزد اگر شب، گرم یغما کردن است / دزدی حکّـــام، روز روشن است
 حاجت ار مـــا را ز راه راست برد / دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
 

 

« پروین اعتصامی »

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

خُب که چی ی ی ! ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  خُب که چی ی ی ! ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s6.picofile.com/file/8266501992/PESAR_AMMEHZAA_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8266503400/PESARAKE_TANBAL_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8266502668/PESARAKE_PORXOR_2.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8266503734/PESAR_AMMEHZAA_1.jpg

 

 

 


 مرد فقیری بود که تو این دنیا فقط یک پسر داشت، اونم پسر خیلی تنبلی که همه زحمتاش بدوش پدرش بود. مادرش موقع زایمان ِ پسر مُرده بود وَ به بخاطر همین بی-مادری، پدرش اونو «عزیز دُردونه» وُ وابسته تربیت کرده بود. با هزار زحمت وُ قربون صدقه-ی باباش، سه، چهار کلاس بیشتر درس نخونده بود. بعد از تَرک مدرسه هم هیچکاری غیر از «بخور وُ بخواب» نداشت.

 با راهنمایی یک نفر، پدرش اونو به یک مدرسه خیریه که یک جور «یتیم-خونه» برد تا شاید با کمک اونا وَ زندگی بین بچه-های دیگه، یک کمی سَر عقل بیاد وُ بهتر بشه.

 مدیر مدرسه که آدم فهمیده وُ دلسوزی بود، قبول کرد که مدتی بطور آزمایشی پسره رو قبول کنه، به باباش هم گفت بخاطر اینکه پسرت دلتنگ شما نشه، فعلا همین جا باش وُ به خدمتکارای مدرسه کمک کن.

 مدیر مدرسه بعد از شنیدن درد دلهای پدر، پسرک رو تو دفترش صداش کرد وُ گفت: «اگه بخور وُ بخواب کار ِت باشه وُ زیر بار درس وُ کار نری، آینده-ات خراب میشه آ آ ...». اونم لباشو لوچه کرد وُ با پوزخندی جواب داد: «خُب که چی ی ی ...»!  مدیر بهش گفت: «بارک الله! چه پسر نترس وُ شجاعی! حالا همینو که گفتی روی تخته سیاه این اتاق بنویس. معلومه که خسته-ای، یک هفته-ای با بابات همینجا مهمون ما باش وُ خستگی در کن»! ...

 فردا صبح که تنبل خان گشنه-ش شده بود، رفت تو صف تا صبحونه-شو نوش جان کنه. مدیر از قبل به آشپزخونه سپرده بود که «فعلا، تا چند روزی، سهمیه غذای پسرک رو به اندازه-ی فقط یک بخور وُ نمیر بهش بدن». سینی صبحونه-شو که گرفت با تعجب دید که سهمیه-ش از نصف بچه-های دیگه هم کمتره! اونم یکراست با سینی غذاش رفت دفتر وُ اعتراض کرد. مدیر بهش گفت: «اونی که دیروز رو تخته سیاه نوشتی، بخون، جواب ِ اول وُ آخر ِ ما هم همینه». پسرک وقتیکه داشت بیرون میرفت غُروُلندی کرد وُ زیر لب گفت: «خب که چی ی ی ...»! ...

 موقع ناهار گرفتن هم همین ماجرا تکرار شد. مدیر هم به نوشته-ی تخته سیاه اشاره-ای کرد وُ گفت: «این قضاوت خودته. خودت اینطور خواستی» ... اشک تو چشمهای پسرک جمع شد وُ گفت: «اما این اندازه-ی بخور وُ نمیر هم نیس!!! ... اینطوری باشه من تا فردا میمیرَم»! مدیر گفت: «ما تقصیری نداریم، جواب خودته، انتخاب ِ خودت» ... پسر تنبل متوجه شد که بهتره دست از تنبلی وُ لجبازی برداره وُ ببینه که راه ِ چاره چیه. مدیر هم که چاره-جویی اونو دید، بهش گفت: «مثل اینکه میخوای سر براه بشی». جواب شنید که «آره. بگین چیکار باید بکنم». مدیر بهش گفت: «راهش آسونه. صبحها تا ظهر برو دنبال بقیه درس وُ مشقت، بعد از ظهرها هم فقط دو ساعت برو آشپزخونه به بقیه کمک کن».

 از فردای اونروز، پسرک دیگه تو صف غذاخوری، مثل بقیه غذاشو میگرفت وُ نگران ِ از گشنگی مُردن رو نداشت! هم مدرسه میرفت، هم روزی دو ساعت تو کارهای آشپزخونه کمک میکرد ؛ بعد از چند روز هم عادت تنبلی از شَرش افتاد وُ بقول باباش، «برای خودش آقایی شد» ...

 

 بازنویسی کامل : عـبـــد عـا صـی

آخوند شدن چه آسون، آدم شدن چه مشکل ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 آخوند شدن چه آسون، آدم شدن چه مشکل ... 
  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s5.picofile.com/file/8111384850/EM8M_XOMEYNY_NOFELNOSH8TO_5.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8248731792/ENF8QE_MODAR_RES_AAYATOL_L8H_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8255808476/TAANH8EE_1.jpg

 

 «آخوند شدن چه آسون، آدم شدن چه مشکل "امام خمینی (ره)"».
خبرآنلاین، وبلاگ مهاجری، محمد : در دوران کودکی ام، روحانی میانسالی در محله ما زندگی می کرد. از دور که می آمد دستش توی جیبش بود. نزدیک که می شد،از جیبش به همه بچه هایی که دورش جمع می شدیم، یک مشت پسته و بادام و نخودچی وکشمش می داد و در همین حال خودش با صداییکه همه مان می شنیدیم، صلوات می فرستاد. بچه ها هم شرطی شده بودند و وقتی تنقلات را از دست او می گرفتند زیر لب صلوات می فرستادند.
 بعدا حضرت پدر برایم تعریف کرد که "حاج شیخ علی محمد" امین همه بود. جهیزیه بسیاری از دختران خانواده های فقیر را جور می کرد. شبهای جمعه برای محرومان محل، آذوقه می فرستاد. اگر زن و شوهری اختلاف داشتند پادرمیانی می کرد. شب عید، بچه-های فقیر را نو نوار میکرد. برای نصیحت کردن کسی کوچه و بازار را انتخاب نمی کرد؛ یک آبگوشت بارمی گذاشت و طرفی که لازم بود پندش را بشنود به ناهار دعوت می کرد و همانجا مغزش را می شست!
 تا آنجا که یادم است حتی بچه شیطانهای محل دوستش داشتند. اگر توپ شان را توی خانه مردم شوت می کردند، در خانه را می زد و با مهربانی توپ را پس می گرفت. تکیه کلامش هم این بود: "پدرصلواتی ها!اینقدر مزاحم استراحت همسایه ها نشوید".
 حضرت پدر نقل می کرد که بعید بود برای رفع مشکلات تنگدستان، به آدمهای متمول رو بزند و کسی رویش را زمین بگذارد. و می گفت یکبار یکی از بازاریها در پاسخ درخواست او برای تامین جهیزیه یک دختر، مشخصات فرد مستمند را خواسته بود. پاسخ شیخ این بود که اگر بشناسی-اش و او هم تو را بشناسد، روز قیامت نمی-توانم جواب خجالت کشیدن خانواده آن دختر را بدهم. و به این ترتیب از خیرکمک خواستن از مرد بازاری گذشته بود. با این حال دو نفر از معتمدین محل را در جریان اینجور کارها گذاشته بود و حساب و کتاب را آنها اداره می کردند تا مبادا حرف و حدیثی پیش آید.
 حضرت پدر می گفت نمی-دانم چه رازی بود که لات های محل از شیخ خوش برخورد محله که کسی اخم و بد-زبانی اش را به یاد نمیاورد،حساب می-بردند. معمولا آنها را در برخی کارها شریک می کرد و امین شان می دانست. نتیجه اش این بود که لات ها به سر "آشیخ علی محمد" قسم می خوردند.
 از شیخ علی محمد سالهاست خبر ندارم و نمی دانم سرنوشتش چه شد. اما همواره برایم نماد یک "آخوند" است. آخوندی که با مردم زندگی می کرد ... آخوندی که با زبان تبلیغ دین نمی کرد. آخوندی که چهره خندانش آرامش بخش بود. آخوندی که به قول حضرت پدر، مرید"حاج آقا روح الله خمینی" بود.آخوندی که عشق مردم محل بود ...
 انقلاب که شد، روحانیون بر اساس ضرورت به سمت پستهای حکومتی کشیده شدند. چاره ای هم نبود. اما حواسمان نبود که داریم از جیب می خوریم. توجه نداشتیم که به ازای هر آخوندی که برای یک سِمَت ،پشت یک میز می نشانیم، یکی هم برای مسجد محل تربیت کنیم. حتی اگر می خواستیم جلوی تهاجم فرهنگی هم بایستیم باید کاری می کردیم که آخوندها قلب مردم را تسخیر کنند.
 آخوندهای-مان سیاسی شدند. تصحیح کنم بازیگر سیاسی شدند. باز هم تصحیح کنم همه شان نه. خیلی هاشان. آنها دیگر وقت نداشتند برای بچه های محل حرف بزنند. حرف هم که می زدند فقط بحث سیاسی بود. سیاست با همه اهمیت و ضرورتش واگرایی دارد؛ همگرایی ندارد. سیاست آدم را عصبانی می کند. تندخو می کند. اهل غیبت و تهمت می کند.
 شاید این حرف غلط نباشد که مردم برای اینجور حرف و حدیثهای سیاسی ،هزار دکان و مغازه سراغ دارند. وقتی از آنجاها خسته و زده و بیزار می شوند تازه به یک آخوند نیاز دارند که با حرفهایش آرام شوند. آخوندی که صابون بازار سیاست آنقدر به تنش نخورده باشد که وظیفه اصلی اش را شسته باشد.
 انصافا آخوند خوب هم داریم، اما کم است. بنابر این به خودم حق می دهم که دلم برای یک آخوند از نوع شیخ علی محمد تنگ بشود. آخوندی که هروقت یادش می افتم ، یاد صلوات هم بیفتم.
 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی

بدون حساب وُ کتاب، دیگر نظم جهان مفهومی ندارد ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

 

  بدون حساب وُ کتاب، دیگر نظم جهان مفهومی ندارد ... 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید

 

http://s7.picofile.com/file/8265937368/DUR_R3ZE_MAW8DE_QAZ8EEYE_IRAN_3.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8265938684/DUR_R3ZE_MAW8DE_QAZ8EEYE_IRAN_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8265938942/DUR_R3ZE_MAW8DE_QAZ8EEYE_IRAN_2.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8265939218/DUR_R3ZE_MAW8DE_QAZ8EEYE_IRAN_6.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8265939642/DUR_R3ZE_MAW8DE_QAZ8EEYE_IRAN_7.jpg

 

 

 ((( شـُــکر نعمت، نعمَتَت افزون کند / کفر نعمت، از کفَت بیرون کند

 بزرگی به این نیست که کرامات وُ نَعماتی را که خداوند به ما ارزانی داشته بخاطر تأییید-طلبی وَ چشم وُ هم-چشمی با دیگران ، مثل ِ کف ِ دریا ، بی-حساب کتاب وَ نامعقول به دور بریزیم، دور ریختن از این جهت که بیش از نیازی معقول وَ خداپسند آنرا مصرف کنیم ، در حالیکه اگر به حق مصرف شود، می-توانیم این هزینه-ی بیهوده وَ مآزاد را به هزاران نفر از همنوعان نیازمند خود داده تا به زخم زندگی-شان بزنند وَ «حسرت به دل» ِ خیلی از مایحتاجشان نشوند. در اینجا از هزینه-ی یک جفت جوراب گرفته تا هزینه-ی اتومبیلهای آنچنانی ، خرج تجملاتی که لذتش گذراست وَ هرگز رنگ ِ رضایت وَ آرامشی ماندگار را به زندگی وُ آخرت ما نمی-بخشد. چطور میشود از آرامش خاطر برخوردار بود ، وقتیکه مادر وَ دو دختر خردسال «بی-سرپرست»ـی را به جرم دزدیدن دو بسته گوشت از فروشگاهی بزرگ در محله-ی اعیان-نشین تهران بازداشت میکنند؟! (حدود 5 سال قبل).من ِ نوعی ممکن-ست برای خودم اینطور توجیه کنم که : «مال ِ حلال وُ طیب وُ طاهر خودم-ست وَ هر طور که بخواهم آنرا خرج کرده وَ میکنم» ... ؛ در صورتیکه حق مالکیت در دین اسلام «مشروط» است، وَ اصراف ِ آن حتی به اندازه-ی ارزنی هم که باشد، حرام-ست وَ روز حساب باید پاسخگوی آن باشم. حالا حق ِ همسایه وُ همنوع وَ غیره وُ ذالک بجای خود. _ عـبـــد عـا صـی. ))) 


 سالی ۳۵ میلیون تن دور ریز غذا در ایران! این عدد را چند بار در ذهن‌تان تکرار کنید! حتی بدون تکرار کردن هم، دود از سر آدم بلند می‌کند! این رقم، معادل غذای ۱۵ میلیون نفر است. سهم شما از این رقم چقدر است؟ بله، شما! لطفا با خودتان روراست باشید!
هدر رفت مواد غذایی، طیف وسیعی دارد؛ از ضایع شدن محصولات کشاورزی گرفته تا دور ریز غذا و محصولات غذایی در منازل، رستوران‌ها و سایر اماکن. بر اساس آمارها ۳۰ درصد ضایعات مربوط به نان، ۳۰ تا ۵۰ درصد مربوط به میوه‌ها و سبزیجات و ۱۰ درصد مربوط به برنج است. ۲۵ درصد هم به خرما اختصاص دارد.
انتشار این آمار از سوی فائو در حالی صورت می‌گیرد که طبق بررسی‌های انجام شده از سوی بانک مرکزی ایران، کاهش قدرت خرید خانوارهای ایرانی در ١٠‌سال گذشته، سبد غذایی مردم را دستخوش تغییرات ناخوشایندی کرده است. براین اساس هزینه مواد غذایی در سبد خانوار ایرانی به حدود یک‌چهارم رسیده و علاوه بر این، میزان مصرف تمامی کالاهای اساسی به جز مرغ و تخم‌مرغ با کاهش چشمگیری روبه‌رو بوده است.
بانک مرکزی همچنین گزارش می‌دهد که میزان افزایش قیمت سالانه مواد غذایی در ایران، بالاتر از متوسط نرخ تورم کالاها بوده، به‌گونه‌ای که با قیاس دستمزدها نسبت به هزینه‌ها، خانواده‌های فقیر با اختلاف چشمگیری نسبت به قشر مرفه، ناچارند بخش اعظمی از درآمد خود را صرف خرید مواد غذایی کنند. با این احوال و در شرایطی که بسیاری از خانوارها حتی کمتر از میزان مورد نیاز، مواد غذایی مصرف می‌کنند، هدر رفت سالی ۳۵ میلیون تن مواد غذایی را دیگر نمی‌توان به راحتی نادیده گرفت و از کنار آن گذشت!
هدر رفت مواد غذایی در ایران و جهان
قدیر رجب‌زاده، رئیس پژوهشکده صنایع غذایی ایران در این باره حرف‌هایی دارد که خواندن‌شان را به شما توصیه می‌کنیم: «آمار و ارقامی که از سوی نهادها و مراجع مختلف در رابطه با هدررفت مواد غذایی ارائه می‌شود، متفاوت است. البته با توجه به اینکه فائو یک سازمان معتبر بین‌المللی است، نمی‌توان آمارهای ارائه شده از سوی آن را دور از واقعیت دانست. حتی با فرض اینکه آمارها کاملاً مطابق با واقعیت نباشد و مثلاً به جای ۳۵ میلیون تن، ۲۵ میلیون تن هدررفت مواد غذایی در سال داشته باشیم، باز هم نگران کننده است. البته ما در کنار آمار فائو، آمارهای رسمی خودمان را هم داریم؛ از جمله آمارهای مربوط به مرکز پژوهش‌های مجلس که دو سال پیش ارائه شد و بر اساس آن، میزان واردات محصولات غذایی در کشور با میزان ضایعات این محصولات برابری می‌کند. بر همین اساس تنها ضایعات نان، نزدیک به ۳ میلیارد دلار هزینه به دولت تحمیل می‌کند».
بر اساس اعلام فائو،
در خاورمیانه هر سال ۲۱۰ کیلوگرم ماده غذایی به ازای هر نفر به هدر می‌رود و این نشان می‌دهد که مردم خاورمیانه به لحاظ فرهنگی، پرمصرف و البته اسرافکار هستند. با یک ضرب و تقسیم ساده، می‌فهمیم که این آمار در ایران حتی بالاتر است. در ایران به ازای هر نفر، ۳۷۵ کیلوگرم مواد غذایی در سال هدر می‌رود. حالا دیگر خودتان محاسبه کنید با این میزان چند گرسنه را می‌توان سیر کرد!
رجب‌زاده، دلیل میزان هدررفت بالای مواد غذایی را در ایران در دو بخش تشریح می‌کند: «هدررفت مواد غذایی در ایران یا ریشه فرهنگی دارد یا به دلیل مشکل تکنولوژیک است. با وجود اینکه در تمام تعالیم دینی و فرهنگی ما، اسراف عملی نکوهیده عنوان شده اما متأسفانه شاهد هدررفت بالای مواد غذایی هستیم. به عنوان مثال خیلی از مردم فکر می‌کنند، وقتی میهمان دارند باید به اندازه‌ای غذا درست کنند که مقدار زیادی از آن در سفره اضافه بیاید وگرنه جلوی میهمان بد است. متأسفانه این فرهنگ غلطی است که میان بسیاری از خانواده‌ها رواج دارد. خیلی از مردم هم اصولاً نسبت به نحوه مصرف، آگاهی لازم را ندارند و به منابع و سرمایه‌های ملی بی‌توجه هستند و نمی‌دانند چه میزان آب برای کشاورزی مصرف می‌شود».
بخشی از هدررفت مواد غذایی هم دلیل تکنولوژیک دارد. چنانچه رئیس پژوهشکده صنایع غذایی ایران در این باره می‌گوید: «یک اصل اساسی وجود دارد و آن این است که محصول خوب با ماندگاری بالا، دورریز کمتری دارد. ما در بحث نان، ضایعات زیادی داریم که بخش عمده‌ای از آن به دلیل کیفیت پایین است. البته ارزان بودن محصولی مثل نان هم تأثیر زیادی در هدررفت آن دارد. در مورد سایر مواد غذایی هم همینطور است و محصولاتی که قیمت پایین‌تری دارند، بیشتر هدر می‌روند. ماندگاری بالا و حفظ کیفیت مواد غذایی، عاملی است که مانع هدررفت آن می‌شود. در این رابطه، دولت باید در بحث صنایع غذایی سرمایه‌گذاری کند. چرا که فرآوری و استفاده از تکنولوژی جدید، نیازمند تغییر زیرساخت‌های کارخانه‌های صنایع غذایی است. در اینجا بسته‌بندی هم اهمیت زیادی دارد. بسته‌بندی خوب، کیفیت و ماندگاری محصول غذایی را بالاتر می‌برد. هم‌اکنون از روش‌های بسته‌بندی همچون اتمسفر اصلاح شده، کامپوزیت جدید، اسپتیک و بسته‌بندی در خلأ در کل دنیا استفاده می‌شود. در ایران هم از برخی از این روش‌ها استفاده می‌شود. به عنوان مثال بسته‌بندی اسپتیک برای لبنیات و آجیل کاربرد دارد، اما تمام زیرساخت‌های لازم برای بسته‌بندی اصولی وجود ندارد. البته باید توجه داشت که بسته‌بندی، تنها بخشی از فرآیند فرآوری مواد غذایی است».
دور ریز برنج و سایر غذاها
بگذارید برگردیم به اوایل گزارش! طبق آمارها ۱۰ درصد ضایعات مواد غذایی مربوط به برنج است. همان برنجی که برای هر کیلو از آن تا زمان برداشت، حدود هزار و ۷۰۰ لیتر آب مصرف می‌شود. با این همه، دیس‌های نیمه برنج گاهی به راحتی در سطل‌های زباله خالی می‌شوند. کافی است این بار که به رستوران می‌روید به ته مانده بشقاب‌ها نگاهی بیندازید. حتی بشقاب خودتان! بله، خود شما. تا به حال چند بار این کار را کرده‌اید؟ اسمش اسراف است. فرقی هم نمی‌کند به چه دلیلی باشد. آن طور که رئیس پژوهشکده صنایع غذایی ایران می‌گوید، اسراف و هدر دادن برنج و سایر محصولات غذایی در میان خانواده‌های مرفه رایج‌تر است و گاه امری عادی تلقی می‌شود. اینجاست که باید با فرهنگ سازی، مدیریت مصرف را به خانواده‌ها آموزش داد؛ هم پرخوری و هم اسراف مقوله‌هایی هستند که به شدت در دین هم نسبت به آنها تذکر داده شده و مسلمانان را از این اعمال نهی کرده است.
با توجه به فرا رسیدن ماه رمضان و برگزاری مراسم افطاری، توجه به استفاده صحیح و جلوگیری از اسراف باید بیشتر از هر زمان دیگر مورد توجه قرار گیرد. تجسم کنید سفره‌های پر و پیمان افطاری را که هیچ کم و کسری ندارند و زیادتر از حد مصرف میهمانان هم تدارک دیده شده‌اند! در مقابل به یاد آورید که تعداد زیادی از مردم در سراسر دنیا و کشور خودمان دچار سوء تغذیه هستند! آیا همه این ها مسئولیت انسانی و شرعی ما را در مقابل هم نوعان مان یادآوری نمی کند؟

منبع: روزنامه ایران
 

 

 تهیه وَ تدوین : عـبـــد عـا صـی