«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
درباره من
«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر قدر کسی به خدا نزدیکتر باشد، بیشتر از خدا شرم کرده وَ آدمیت او از کمال بیشتری برخوردار میشود ...
************
مولانا مولوی :
گر در طلب لقمه نانی،
نانی /
گر در طلب گوهر کانی،
کانی /
این نکته رمز اگر بدانی،
دانی /
هر چیز که اندر پی آنی،
آنی ...
*************************
« امام خمینی» :
همه باید نظر خودشان را بدهند /
و هیچ کدام هم برایشان حتی جایز نیست که یک چیزی را بفهمند و نگویند. /
باید وقتی می فهمند، اظهار کنند. /
این موافق هر که باشد ، باشد ، مخالف هرکه هم باشد ، باشد. /
( صحیفه امام،ج13،ص102)
ادامه...
برد دزدی را سـوی
قاضی عسس / خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟ / دزد گفت از مـردم آزاری چه سود
گفت، بد کـردار را بد کیفر است / گفت، بد کار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن / گفت، هستم همچو قاضی راهزن!
گفت، آن زرها که بُردستی کجاست؟ / گفت، در همیــــان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد؟ / گفت، می دانیم و می دانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین؟ / گفت، بیـــرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیــدا، کار توست / مال دزدی، جمله در انبار توست
تو قلم بـــر حکم داور می بَری / من ز دیوار و تو از در می بَری
حد به گردن داری و حد می زنی / گر یکی باید زدن، صد می زنی
می زنم گر من ره خلق، ای رفیق / در ره شرعی تو قطّاع الطّریق
میبرم من جامۀ درویش عور / تو ربا و رشـوه می گیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم / خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد / تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد / دزد عارف، دفتـــر تحقیق برد
دیده های عقل، گـــر بینا شوند / خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید / شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من به راه خود ندیدم چاه را / تو بدیدی، کج نکردی راه را
می زدی خود، پشت پا بر راستی / راستی از دیگران می خواستی
دیگر ای گندم نمای جــو فروش / با ردای عُجب، عیب خود مپوش
چیره دستان می ربایند آنچه هست / می بُرند آن گه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود / نیّت پاکان چـــرا آلـــوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردن است / دزدی حکّـــام، روز روشن است
حاجت ار مـــا را ز راه راست برد / دیو، قاضی را به هرجا خواست برد