از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

تنهایی خــوش وَ تنهایی نـــاخــوش ؟!

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  تنهایی خــوش وَ تنهایی نـــاخــوش ؟!   

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید  

http://s8.picofile.com/file/8298523976/TANH8EEYE_XOSH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8298524468/TANH8EEYE_XOSH_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8298524750/ESHQ_VA_DUST_D8SHTAN_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8298525418/TANH8EEYE_N8XOSH_1.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8298525692/TANH8EEYE_N8XOSH_2.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8298526384/TANH8EEYE_N8XOSH_3.jpg

 

 تاریخ بشر را آدمیان متوسطی پر کرده‌اند که زندگی در جمع را بر انزوای فردی ترجیح داده و می‌دهند. عزلت و انزوا و قطع ارتباط با دیگران برای بیشتر مردم امری است نامطلوب و نوعی شکنجه. اما در میان خیل عظیم انسان‌ها، افرادی جمع‌گریز هم بوده‌اند که یا فاقد توانایی‌ها و مهارت‌های لازم برای زندگی با دیگران بوده‌اند و یا بنا بر دلایلی خاص، گوشه‌نشینی و عزلت را بر اختلاط با مردم ترجیح داده‌اند.

دسته اول شامل افرادی می‌شود که از سر ناچاری و انفعال تن به تنهایی می‌دهند و غالباً نیز از این وضعیت رنج می‌برند، مثل برخی از بیماران روانی دچار افسردگی. تنهایی این گروه را می‌توان «تنهایی منفی یا مخرب» نامید.

اما دسته دوم کسانی هستند که آگاهانه و هدفدار سراغ تنهایی می‌روند، چون از تنها بودن لذت می‌برند، مثل بیشتر عارفان و صوفیان. تنهایی این گروه را می‌توان «تنهایی مثبت یا سازنده» تلقی کرد.

هدف این نوشتار بررسی آثار مثبت یا منفی تنهایی در زندگی افراد معمولی و متعارفی است که در جوامع بشری زندگی می‌کنند.
 هراس از تنهایی
چرا بیشتر ما از تنهایی گریزانیم؟‌ چرا به محض اینکه تنها می‌شویم فوراً سعی می‌کنیم به هر وسیله‌ای که شده (سراغ دیگران رفتن، به آنها تلفن زدن، گوش دادن به رادیو یا تماشای تلویزیون، مطالعه کتاب یا ورود به اینترنت خود را سرگرم کنیم تا از تنهایی درآییم؟ چرا وقتی هیچ یک از این وسایل و شیوه‌ها را در اختیار نداریم، کلافه و بی‌حوصله می‌شویم؟ پاسخ همه این سؤال‌ها یک چیز است: هراس از خود. وقتی تنها می‌شویم، در واقع نزد خویشتن خویش حضور پیدا می‌کنیم و چون تصویری مثبت از خود نداریم و اساساً با خود بیگانه‌ایم، قادر به تحمل خویش نیستیم و راهی برای فرار از این وضعیت می‌جوییم.

 توجه انسان به ماهیت یگانه خود و تنهایی وجودی خویشتن و پرداختن به نهانی‌های درون خویش رفته رفته موجب آشتی او با خود می‌شود و همین امر همنشینی او با خویش را دلنشین می‌کند.

استمرار در این امر به تدریج باعث انس آدمی به خلوت و تنهایی می‌شود از همین نکته روشن می‌شود که چرا روح‌های بزرگ نه تنها هراسی از تنهایی ندارند، بلکه مشتاق آن هستند. تاریخ نیز گواهی می‌دهد که همه انسان‌های بزرگ، از انبیا گرفته تا عرفا و حکما، با تنهایی انس داشته و از بودن در حضور خویش لذت می‌برده‌اند.

نکته این است که این روح‌های بزرگ، آن‌قدر خویشتن خویش را آشنا و دوست‌داشتنی می‌یافتند که نه تنها از حضور در محضر خویش ملول نمی‌شدند، بلکه چنین فرصت‌هایی را مغتنم می‌شمردند،‌ از آن استقبال می‌کردند و آن را به مجالی برای خلوت با معبود و راز و نیاز با محبوب تبدیل می‌کردند. در عوض، بیشتر ما به علت آنکه کمال و فضیلتی در خود سراغ نداریم از خود گریزانیم و تاب نشستن در محضر خویش را نداریم. اتفاقاً ترس از مرگ نیز ریشه در همین واقعیت دارد، چون مرگ وضعیتی است که با آن پیوندهای بیرونی (اجتماعی) انسان قطع می‌شود و او با خویشتن خویش تنها می‌ماند.
 بازیافت خویش
 حال اگر هراس از تنهایی نشانه ترس ما از خویشتن خود باشد، چگونه می‌توان بر این هراس غلبه کرد؟ راه‌حل فقط در یک چیز است: بازیافتن خود. ولی این تلاش می‌باید در بستر همین زندگی اجتماعی صورت پذیرد،‌ نه در انزوای مطلق و گریز کامل از آدمیان،‌ چون این شیوه نه با فطرت بشر سازگار است، نه با ضرورت‌های زندگی این جهانی همخوانی دارد. دشواری‌ کار نیز از همین جا ناشی می‌شود که هر انسانی از روی طبع یا ضرورت، در جامعه زندگی می‌کند، ‌ولی با اندک تأملی درمی‌یابد که موجودی است یگانه و تنها که با وجود همه ارتباطات بیرونی و اجتماعی، ‌هویتی فردی و مختص خویش دارد. نه این امکان برایش فراهم است که از جامعه و ارتباطات اجتماعی خویش به صورتی کلی رهایی یابد و به خود بپردازد،‌ نه اینکه پیوندهای اجتماعی او می‌تواند جایگزین هویت فردی و شخصی او شود. او خودش است و خویشتن خود، تا با خود چه سودا کند.
 روح‌های بزرگ ، آن‌قدر خویشتن خویش را آشنا و دوست‌داشتنی می‌یافتند که نه تنها از حضور در محضر خویش ملول نمی‌شدند، بلکه چنین فرصت‌هایی را مغتنم می‌شمردند،‌ گویی پاره‌ای از آموزه‌های اسلامی هم در مقام یادآوری همین نکته اساسی به انسان است. برای نمونه، علی‌رغم همه توصیه‌های دینی در مورد اهمیت پیوندهای خانوادگی و مسئولیت‌های اجتماعی، قرآن تصریح می‌کند که انسان به صورت فردی خلق شده و به همین صورت فردی نیز وارد عرصه آخرت می‌شود. (سوره انعام، آیه94) به تعبیری دیگر، هر انسانی همواره موجودیتی فردی و یگانه دارد. ولی در زندگی دنیوی، به اقتضای شرایط، ناگزیر از زیستن جمعی با دیگران است که این امر می‌تواند موجب غفلت او از ماهیت فردی خویش شود. از این رو است که اهل معرفت توصیه می‌کنند که «در میان مردم باشید، ولی با آنها مباشید» (کن فی‌الناس و لاتکن معهم) یعنی مباد آنکه اقتضائات زندگی اجتماعی در دنیا موجب غفلت شما از ماهیت فردی و یگانه‌تان شود، چون سرمایه‌ اصلی‌تان چیزی غیر از خودتان نیست.
 تنها میان تن‌ها
 چه گوهرها که بر اثر کاویدن در خویش و تأمل در هستی و نجوا با معبود به دست نمی‌آید. اما این امر مستلزم گریز از جامعه، ترک مسئولیت‌های اجتماعی و در پیش گرفتن زندگی راهبانه نیست (لا رهبانیه ‌فی ‌الاسلام)، بلکه نیازمند فراهم کردن فرصت‌هایی معین در بستر زندگی اجتماعی است، برای حضور در محضر خویش، همچنان که شیوه همه پیامبران و جانشینان آنها نیز همین بوده است.
 روشن است که توفیق بهره‌جویی از خلوت با خویش نیازمند کسب حداقلی از پاکیزگی درونی است، چرا که خلوت ناپارسایان جز افزودن بر بدی‌ها نتواند بود. از این جنبه حداقلی که بگذریم، بهره‌مندی از فواید تنهایی و خلوت با خویش نیازمند تأمل و ممارست مداوم در احوال درون است و این راهی است که هر که باید به پای خویش در آن گام نهد.
بندگی جدید مجال کمی برای خلوت انسان‌ها با خویش باقی نهاده و از سوی دیگر، دانش جدید نیز بیشتر به ابعاد منفی تنهایی (تنهایی مخرب) پرداخته است، ولی این همه نباید موجب غفلت از آثار مثبت و سازنده انس با تنهایی شود. کافی است در گیر وُ دار اشتغالات زندگی، فرصت‌هایی بیابیم، چشم از جهان پر آب و رنگ بیرون بدوزیم و لختی به تماشای جهان پر رمز و راز درون بنشینیم تا به توصیه مولوی عمل کرده باشیم که چنین بانگ رسا در عالم سر داده است:
 ای بستگان تن، به تماشای جان روید آخر رسول گفت تماشا مبارک است.

مقالات مرتبط :

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

درکش نکنى ، کعبه وُ بتخانه یکیست ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  

  درکش نکنى ، کعبه وُ بتخانه یکیست ...  

 

http://s7.picofile.com/file/8252992642/B8R8N_KE_SHODY_1.jpg

 

http://s7.picofile.com/file/8252992976/B8R8N_KE_SHODY_2.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8279413442/B8R8NE_P8EEZY_1.jpg

 

http://s9.picofile.com/file/8298416368/B8R8N_11.jpg

 

http://s8.picofile.com/file/8298416692/B8R8N_7.jpg

 

 باران که شدى مپرس ، این خانه ى کیست ...
سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست ...
باران که شدى، پیاله ها را نشمار...
جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست ...
باران ! تو که از پیش خدا مى آیی
توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست ...
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک
شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست
با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست
این بى خردان،خویش ، خدا مى دانند
اینجا سند و قصه و افسانه یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست
گر درک کنى خودت خدا را بینى
درکش نکنى , کعبه و بتخانه یکیست ...

«مولانا»

 

  تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی

 

ماجرای سید موسی ۳۲۰ کیلوگرمی



ماجرای سید موسی ۳۲۰ کیلوگرمی



-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-1


باید با چشم دید تا باور کرد. مردی که به خاطر چاقی، ۹۰ ماه است روی یک تخت زندگی می کند. او به سختی می تواند تکان بخورد و تنها کاری که از عهده اش برمی آید، نشستن است، آن هم تنها برای چند دقیقه و بعد دراز می کشد. او شبانه روز روی کمر می خوابد و به سقف اتاق زل می زند. این مرد از اول زندگی اش چاق نبوده و یکدفعه و به صورت ناگهانی در طی چند سال، سرنوشتش تغییر می کند.
«سید موسی شریفی» برایمان از سیر تا پیاز زندگی اش می گوید. داستان زندگی این مرد چاق شبیه قصه هاست اما با این تفاوت که این قصه واقعیت دارد.
-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-2 خانه ای بی خانواده!
زندگی موسی همانطوری بود که برایمان توصیف کرده بودند. یک خانه کوچک ۴۷ متری دارد که اتاق خواب، سالن و آشپزخانه اش یکی است! موسی می گوید این خانه را افراد خیر برای او سخته اند، مخصوص خودش؛ طوری که حمام و سرویس بهداشتی اش چسبیده به تخت دو نفره ای که تقریبا نیمی از خانه را اشغال کرده است.
آقا موسی مردی است ۵۴ ساله بسیار تنها اما بسیار خوشرو و مهمان نواز. وقتی وارد خانه او می شویم به سختی می تواند بلند شود و بنشیند روی تخت. خانه و زندگی خیلی ساده و بی آلایشی دارد. همه زندگی او خلاصه می شود به همین چندتا عکسی که می بینید. بیش از ۵ سال است که شب و روز این مرد، به زندگی در همین ۴۷ متر خلاصه می شود. صدای مهربانی دارد. مرد ۳۱۶ کیلوگرمی گزارش ما، خودش بی پرس و جو همه رازها و اتفاق های زندگی اش را می ریزد روی دایره و می گوید: «دوست داشتی بنویس، قصه من از سر سفره عقد شروع شد!»
۱۴ سال پیش؛ سر سفره عقد
سال ۱۳۸۰ است. موسی وزنش ۱۰۰ کیلوگرم است و ماهی فروشی می کند. در یک روز گرم تابستانی شهر اهواز، آقا موسی در کنار دخترخانمی پای سفره بخت نشسته اند و عاقد دارد خطبه عقد را جاری می کند. عروس خانم رفته بود گل بچیند که آقا داماد یکباره غش کرد! آن روز، موسی جلوی چشمان ده ها نفر از اقوام و فامیل خود و همسر آینده اش، پای سفره عقد حالش دگرگون شد.
-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-3

مردی که ۸ سال آفتاب را ندیده

سیاهی چشمان داماد ناپدید شد و با چشمانی یکدست سفید در حالی که تمام بدنش به رعشه و لرزه افتاده بود، آینه و شمعدان سفره عقد را ناخواسته شکست و کاسه عسل را واژگون کرد. کف سفید از دهان آقا داما سرازیر شد. بدنش به شدت می لرزید و پیش می رفت تا آنجا که تمام محتویات سفره زیر بدن موسی له شد.
همه میهمانان حیرت زده این منظره را تماشا می کردند. برخی ترسیده بودند و فریاد می کشیدند. از همه بیشتر، عروس خانم و خانواده داماد نگران بودند.
موسی از آن روز غم انگیز می گوید: «خودم نمی دانستم چه بلایی سرم آمده. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم روی تخت بخش اورژانس بیمارستانم و بیشتر میهمان ها زل زده اند به من. از مادرم پرسیدم چه شده. مثل همیشه با صبر و حوصله پاسخ داد و گفت هیچی پسرم، به خیر گذشت.»
موسی وقتی هوش و حواسش سر جایش آمد حقیقت را از زبان مادر شنید.
داماد دچار بیماری صرع شده بود و زندگی اش از آن روز، زیر و رو شد: «آن دخترخانم وقتی متوجه شد که من بیماری صرع دارم دیگر حاضر به ازدواج نشد. مرا کنار گذاشتند. آنطور که خانواده عروس از من فاصله گرفته بودند کم کم خودم هم باورم شده بود که صرع احتمالا باید یک بیماری وحشتناک باشد! بعدها فهمیدم که درصد قابل توجهی از مردم به این بیماری مبتلا هستند و آنقدرها هم حاد نیست اما افسوس که دیگر دیر شده بود.»
-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-4

عکس های جدید چاق ترین مرد ایران مهمان برنامه ماه عسل ۹۶

دومین حادثه ناگوار
موسی بعد از آن اتفاق گوشه گیر شد و افسرده. تنها مونس موسی، مادرش بود که دو سال بعد، او هم موسی را برای همیشه تنها گذاشت. غم از دست دادن مادر، آنقدر برای آقاموسی غیرقابل هضم بود که ماهی فروشی را رها کرد و در کنج خانه در سوگ مادر نشست. سال ۸۶ بود و ۴ سال از درگذشت مادر موسی می گذشت. موسی شده بود یک مرد ۲۰۰ کیلویی. در خانه می نشست و به چند مشتری اندکی که برایش باقی مانده بود ماهی می فروخت: «ناامید بودم. به هیچ چیز فکر نمی کردم. تنها چیزی که مرا راضی می کرد گوشه گیری و عزلت بود. به همه آدم ها بی اعتماد شده بودم. تنها «تنهایی» مرا آرام می کرد.»
موسی به زندگی ریاضت کونه خود ادامه می داد و حتی فکرش را هم نمی کرد که چه اتفاق و چه سرنوشت تلخی در انتظارش است.
-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-5
علتی عجیب برای چاق شدن
سال ۸۶ موسی سکته کرد، سکته مغزی. این اتفاق، بیماری صرع او را حادتر کرد و بدتر از همه، این عارضه مغزی باعث شد بیماری خاموش دیگری در وجود موسی ریشه دوانده بود حادتر و خطرناکتر شود. بیماری خطرناکی به نام چاقی: «بعد از آن حادثه، طی دو سال وزنم به ۲۶۸ کیلو رسید. از طرفی بعد از سکته، پاهایم لمس شده و بی جان.
نمی توانستم راه بروم. صرع هم لحظه ای رهایم نمی کرد و روزی چند مرتبه دچار حمله صرعی می شدم. وقتی حمله به سراغم می آمد از تخت می افتادم پایین. وزنم زیاد بود و به همین خاطر چندین بار انگشتانم شکست. صرع از یک طرف و چاقی از سوی دیگر محاصره ام کرده بود. زمینگیر شده بودم. از پس کارهای روزمره ام هم برنمی آمدم. دیگر به آخر خط رسیده بودم که چند خیر پیدا شدند و مرا از آن فلاکت و بدبختی بیرون کشیدند. بعد از آن، تحت درمان قرار گرفتم.
پزشکان گفتند به خاطر عارضه مغزی و مشکلات عصبی روند چاقی ادامه دارد و ارتباطی به میزان غذایم ندارد. من خیلی کم خوراکم. بیشتر روزها روزه ام اما باز هم پزشکان برایم یک رژیم سبزیجاتی تجویز کردند که جواب هم نداد. بعد از آن، من ماندم و یک خانه ۴۷ متری که با مقداری پس انداز خودم و کمک دوستان خیر ساخته شد. این خانه در واقع قفس و زندان من شد. این دو تخت دو نفره را که می بینید برای این اینجاست که هنگام حمله های صرعی سقوط نکنم با آن گاری کوچک کنار تخت هم مرا جابجا می کنند برای استحمام.»
-موسی-316-با-ورن-کیلوگرمی-6
۹۰ ماه تنهایی
موسی نمی تواند از جایش تکان بخورد. این روزها وزنش شده ۳۱۶ کیلوگرم. اهالی و همسایه ها برای او غذا و خوراکی می آورند. البته برخی از روزها هم هیچ کس در خانه موسی را نمی زند و سید موسی آن روز را روزه می گیرد. مرد ۳۱۶ کیلویی، زمانی میاندار و نوحه خوان عزای حسینی بوده ولی الان می گوید تنها نوای نوحه ها او را آرام می کند. تنها چیزی که موسی را در شب های تنهایی به آرامش می رساند، گوش دادن به نواهای حسینی و اشک ریختن به خاطر مظلومیت سالار شهیدان است.
«۹۰ ماه است که رنگ آفتاب و مهتاب را ندیده ام و در این خانه محبوسم. ۶ سالی می شود که دهه محرم در خانه ام. دلم می خواهد مثل آنوقت ها به هیات بروم. سفر کنم به مشهد الرضا (ع) و به پابوس امام غریب بروم اما چه بگویم که قسمتم اینگونه بود.»
آقا موسی این روزها به شدت با بیماری و البته فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم می کند. ماهی دو سه بار حمام می رود. می گوید یک پرستار دارد که او را حمام می کند و هر بار باید به او ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان دستمزد بدهد. ندارد و مجبور است کمتر حمام کند.
مرد ۳۱۶ کیلورمی باید روزانه، قرص و داروهایی مصرف کند که متاسفانه ماه هاست به خاطر تنگدستی دوره درمانی و مصرف داروها را رها کرده است. پزشکان می گویند با توجه به شرایط خاص آقا موسی اگر این طور پیش برود وزن او به زودی به نیم تن می رسد!



سلیقه‌های شخصی و برداشت‌های فردی به اسم اسلام



  سلیقه‌های شخصی و برداشت‌های فردی به اسم اسلام  



وبلاگ  زائری، محمدرضا : در شهادت امیر مؤمنان باید بر بی پناهی نسلی مویه کرد که امامشان را در حد قامت های ناساز خویش کوتاه کرده ایم! باید بر مظلومیت نسلی گریست که امام شان را در قواره حقارت ها و ناتوانی های خودمان شناسانده ایم!

آن علی که دلها برایش می تپد کسی است که تحملش از کوهها بیشتر است و فهمش از دریاها فراتر! آن علی که همه با یک نظر شیفته اش می شوند کسی است که نان جو می خورد و آهن داغ را به دست برادر نزدیک می کند! آن علی که در کلیسا نقش تمثالش را به عنوان قدیس مسیحیت بر دیوار می کشند و در آتشگاه از نور جمالش جان می گیرند کسی است که سوزنی از بیت المال را حتى در دست دختر جز به امانت تاب نمی آورد و آمده برای ساختن انسان و جهان!
آن علی که نامش جهان را گرفته و آوازه اش از کهکشان ها گذشته آن است که انسان را می فهمد و جهان را می شناسد و برای همه پدری می کند!
گرسنگی می کشد تا دیگران سیر شوند و تشنه می ماند تا دیگران را سیراب سازد!
وقتی آن علی اقیانوسْ دل و کهکشانْ جان را که پدر عالم و آدم است در حد یک رقیب بازی های کودکانه پایین کشیدیم و دغدغه انسان سازی او را در حد قیافه و شکل آدم ها ساده کردیم و مسأله انسان پردازی و جهان سازی او را به پایین ترین سطح ظاهر شرع تقلیل دادیم طبیعی است که این علی جدید برساخته ما دل از کسی نبرد و جان کسی را برنیاشوبد!
وقتی به جای نهج البلاغه آتشین و خروشان ، رساله توضیح المسائل را گذاشتیم و همه دین را در قامت یک حکم شرعی و ظاهری که تازه فقها بر سر شکل و ابعادش اختلاف دارند و بعضا مستحب می دانند تقلیل دادیم معلوم است که دیگر این دین تازه و جدید ما با جان و دل کسی سازگار نمی شود!
وقتی عدالت را و برابری را و قسط را نه تنها نابود و محکوم کردیم بلکه به زیاده خواهی ها و ویژه خواری ها رنگ تقدس و باور زدیم بی شک این تعارض و تناقض انسان منطقی و عاقل را پس می زند!
وقتی که همه مسائل مان در حد فوتبال بانوان و کنسرت موسیقی سطحی شد آن وقت هزار هزار نفر را به بهانه ساز موسیقی و سستی در حجاب و شکل ظاهرشان از دین دور می کنیم و فاصله هایشان روز به روز از دینی که ما عرضه کرده ایم بیشتر می شود و "یخرجون" من دین الله افواجا... همه به خاطر این که حقیقت را در چند متر پارچه خلاصه کرده ایم و شابلون و متر خودمان را گذاشته ایم که هرکس مثلا حجابش چادر آنهم مشکی نبود و هر کس ریش و قیافه اش با سلیقه ما تطبیق نمی کرد بی دین است!
و طبیعی است که روز به روز بی دین ها بیشتر بشوند!
و در چنین شرایطی است که حتى مدعیان دین داری هم چنان به ساخته های ذهنی خود عادت می کنند که تاب شنیدن حقیقت را ندارند !
وقتی سلیقه های شخصی و برداشت های فردی مان را به اسم اسلام جا انداختیم به مرور چنان به آنها عادت می کنیم که اگر کسی از قرآن کریم آیه ای صریح تلاوت کند یا از بحارالانوار و نهج البلاغه هم برایمان حدیثی قاطع بخواند باز یا توجیه می کنیم، یا نمی شنویم، یا فهم خود را بر نص کلام خدا و اولیای خدا ترجیح می دهیم و این می شود که به مرور چیزی را به اسم اسلام عرضه می کنیم که بسیاری افراد ندای فطرت و درونشان را از آن نمی شنوند و به آن گرایش پیدا نمی کنند! آن وقت به ضدیت با اسلام و بی دینی متهم می شوند! آنچه امام هشتم علیه السلام فرمود همین بود که : علموا الناس محاسن کلامنا... حرف حساب و دعوت دلنشین ما را به مردم برسانید تا با تمام وجود بیایند، حرف خودتان را به اسم ما نزنید! و در شهادت امیر مؤمنان بیش از مظلومیت او باید بر مظلومیت نسلی گریست که از حقیقت علوی و هدایت ولایت او به خاطر رفتار و گفتار ما محروم مانده اند!


جناحی‌شدن تریبون‌های مذهبی



  جناحی‌شدن تریبون‌های مذهبی  



وبلاگ غرویان، محسن : مذهب یکی از عناصر فرهنگی بسیار دارای نفوذ در مردم است و در تفکر و زندگی مردم نقش دارد.

تریبون‌های مذهبی هم تریبون‌هایی هستند که می‌توانند در مسائل فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه تأثیر بگذارند. اما در این میان عده‌ای هستند که از این ابزار برای مقاصد جناحی، شخصی و گروهی خود استفاده می‌کنند.
استفاده جناحی از تریبون‌های مذهبی، ظلم به دین است. در محافل مذهبی می‌توان مسائل عام دینی را طرح کرد و اینکه بوسیله این تربیون‌ها بخواهیم مردم را به سمت جناح سیاسی خودمان بکشانیم، این خیانت به مذهب است.
اینکه الان مردم به ماهواره و شبکه‌های اجتماعی روی آوردند، علتش را باید در تبدیل شدن محافل مذهبی ما به محل جنگ و نزاع، جستجو کرد. مردم از این سوء استفاده‌های سیاسی به نام مذهب و دین،خسته شده‌اند.

ما باید بیشتر به مسائل روحی و اخلاقی که همه خواهان شنیدن آن هستند بپردازیم، نه به مسائل خاص جناحی و سیاسی. هشدار نسبت به نحوه عمل تریبون‌های مذهبی، نکته‌ای است که سال‌ها بیان می‌شود. مردم یک ظرفیت خاصی دارند و وقتی ببینند که افراط و تفریط می‌شود از مسائل و معارف دینی روی برمی‌گردانند.
همین که مردم تشخیص بدهند یک مداح یا سخنران، اهداف گروهی و جناحی خاص خودش را از پشت تریبون مطرح می‌کند، اعتمادشان از دین و مذهب و محافل مذهبی سلب می‌شود، اما اگر بدانند که سخنران و مداح درد مردم را بیان می‌کند به آن رغبت نشان می‌دهند.




برچسب ها: جناحی‌شدن، تریبون‌های مذهبی،