از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...
از صفر تا بینهایت فاصله ...

از صفر تا بینهایت فاصله ...

«کسیکه از خدا شرم ندارد، ممکن-ست مرتکب هر جُرمی بشود» (امام حسن مجتبی"ع"). هر چه فاصله-ی «شَرم آدما از خدا» کمتر ، آدمیت او بیشتر ...

طنز جیبهای گـَل وُ گـشـاد ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  طنز جیبهای گـَل وُ گـشـاد ... 

 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s5.picofile.com/file/8173079192/RESHWEH_SHO8RE_MOB8REZE_BAA_1.JPG

 

http://s6.picofile.com/file/8230234234/FES8DE_EQTES8DY_MOB8REZE_BAA_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230233742/FES8DE_ED8RY_1.jpg

 

http://s6.picofile.com/file/8230235568/FES8DE_EQTES8DY_MOB8REZE_BAA_RAHYMY_M_R_1.jpg

 

 آدم خودش یک جا نشسته ، اما فکرش هزار جا میره !!! زنم ازم خواست که از نونوایی سرِ کوچه مون دوتا نون بخرم ... یهو به یاد نون سرِ کوچه مون افتادم . هم وزنش کم شده و هم قدش کوتاه !!! باز قدیما چهارتا مامور برای سرکشی و یا به قول خودشون بازرسی به نونوایی ها می آمدند و چونه های خمیر رو وزن می کردند .. حالا دیگه از این سرکشی ها خبری نیست . میگن با پول و رشوه خریدنِشون !!!! یعنی دهن شون رو بستند !!! خدار به دورکنه ایشاالا ، دور ه ی آخرالزمونه !!! رشوه خوری و حق حساب گرفتن یهو منو به یاد مرحوم عموجان انداخت . خدا رحمتش کنه . توی این فن استاد قابلی بود . از خودش شنیدم که می گفت بیشترِ ارباب رجوع ها رو توی پارکِ مقابل اداره می بینه !!! می گفت اون جا راحت و به دور از چشم بد خواهان اسکناس های رشوه یا شیرینی رو از دست مردم می قاپید و میذاشت توی جیب شلوار گَل وگشادش !!!
گقتم شلوار گَل و گشاد یهویی یاد ِدهه ی شصت افتادم . اون وقتا که شلوارهای چهار پیلی عقب و شیش پیلی جلو مُد شده بود . اون وقتا که مدیرا و روسا با دوچرخه می آمدند سرِکار و تمام هّم وغّم شون رسیدگی به مشکلات ارباب رجوع بود . نه مثل حالا که با خودروی سیصد چهارصد میلیونی از در عقبِ اداره یواشکی میان و میرن !! تازه ارباب رچوع رو عینهون موی دماغ می بینند .....ایش ..... خاک بر سر شدیم .
یادش بخیر. اون وقتا کی جرات داشت توی اداره جات حرف از رشوه بزنه !!!! وزیر نگو عین باقلوا ، نجیب، سر به راه ، کار راه انداز . مثل فرشته ها بودند . خدا رحمت شون کنه . خیلی هاشون رفتند جبهه و شهید شدند . خدا عالمه با این گَندِ دماغا تومنی صَنّار توفیر داشتند . نور به قبرشون بباره ایشالا !
گفتم دهه ی شصت یهو یادم افتاد که ..........
بهمن ماه سال هزار و سیصد و شصت ازدواج کردم . مراسم ِ عروسیمون چه ساده و با صفا برگزار شد ؟ !! واسه ی تامین مخارج ازدواجم ده هزار تومن قرض کردم . پول کیکِ عروسی ما فقط هشتصد تومن شده بود و یک پیکان آلبالویی رنگ مدل جوانان رو گُل زدیم و باهاش رفتیم دنبالِ عروس . دهه ی شصت دهه ی زرشک پلو با مرغ بود . ماهم به مهمون ها ، نهار زرشک پلو با مرغ دادیم .
گفتم زرشک یک دفعه به یاد شربت زرشک افتادم . تو گرمای تابستون چه حالی می داد . خنک بود و مطبوع و دلچسب ......زرشک .....زرشک.....آی زرشک ......زررررررشک!
#فرهاد_بیژنی

 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

ماجرای «بی‌بی تمیزِ خالدار» وَ حجابِ اجباری


 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 
 

  ماجرای «بی‌بی تمیزِ خالدار» وَ حجابِ اجباری 

 

 

 

   جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

http://s9.picofile.com/file/8318440268/B3BY_TAM3ZE_X8LD8R_VA_HEJ8BE_EJB8RY_1.JPG

 

 خبرآنلاین ، وبلاگ رضا دانشمندی : شیخ بهایی(ره) در رسالۀ منظوم «نان‌وحلوا» از داستانکِ نمادینِ خاتونی گفته که به تعبیر امروز «آسیب‌دیدۀ اجتماعی» (تن‌فروش) است.
 بود در شهر هری، بیوه زنی / کهنه رندی، حیله‌سازی، پُرفنی
 نام او، «بی‌بی تمیز خالدار» / در نمازش بود رغبت بی‌شمار
 او صبح‌ها وضو می‌ساخت و با همان وضو تا شب به نماز می‌ایستاد، البته در این میان، به مراجعان هم رسیدگی می‌کرد! (با وضوی صبح، خفتن می‌گزارد / نامُرادان را بسی دادی مُراد ...)
 سرانجام، رندی شگفت‌زده از او می‌پرسد:
 گفت با او رندکی، کای نیک زن / حیرتی دارم، درین کار تو من
 زین جنابت‌های پی‌درپی که هست / هیچ ناید در وضوی تو شکست؟!
   روسری‌های هواشده! 
 ماجرای روسری‌های هوا شده [به تعبیر علی مطهری] این پرسش راپیش رو قرار می‌دهد که چرا کار به این‌جا کشید؟ چرا ترویج و دفاع از ارزش‌های دینی (مانند حجاب) اثرگذار نیست یا کم‌اثر است؟ چرا با وجود تبلیغات گسترده رسانه‌ای، منابر، خطبای جمعه و جماعات و مناسک عبادی ... وضعیت پوشش و حجاب چنین است؟ چرا دعوت به نیکی و صلاح، باور نمی‌شود؟ چرا آخرین سنگر دفاع از حجاب، متن «قانون» شده است؟ و چرا «رِند» در وضو و طهارتِ خاتون شک کرده است؟
 بر قیاس حکایت «نان‌وحلوا» می‌توان پاسخ داد که «جنابت‌های پی‌درپیِ» امروز، اخبار شوم بی‌عدالتی‌ها، نابرابری‌ها، اختلاس‌ها، ویژه‌خواری‌ها، سهم‌خواهی‌ها، طلبکاری‌ها (از سفر انقلاب)، معوقه‌های بانکی و ... است و پاکی و طهارت دعوت‌کنندگان به نیکی‌ها و ارزش‌ها را مخدوش کرده و مانع اثرگذاری سخن آنان شده است.
 احتمالاً شیخ بهایی هم می‌خواهد بگوید کسی تصوّر نکند که زندگیِ مؤمنانه (چه در سطح خُرد و چه کلان) با هر رفتاری جمع‌پذیر است. دین‌داری و سلوک دین‌مدارانه هم مُبطِلاتی دارد، و در این بین، وظیفۀ منادیان دین سنگین‌تر است. به بیان دیگر، نمی‌توان مانند خاتونِ داستان، فریب‌کارانه و یا شاید خودفریبانه، هم این و هم آن بود و اگر چنین باشد کسی نماز را باور نمی‌کند.
 جالب این‌که شیخ بهایی این داستان را «علی سبیل التمثیل» در بازگویی «ریا» (فی‌الریا والتلبیس بالّذین هم اَعظم جنود ابلیس) آورده است که احتمالاً به‌ما بگوید
سخن و ادعای ریایی، شنیده و پذیرفته نمی‌شود.
 شایسته است منادیان نیکی نخست، انگشت اتهام را به سوی خود برگردانند و از خود بیاغازند که چه کرده‌اند که چنین شده است و نمازشان نه باور می‌شود و نه بارور و در کسی اثر نمی‌کند.
 پوشش، جزئی از یک کل است
 از سوی دیگر، شوربختانه مجموعۀ شرایط و ساختار اجتماعیِ ایرانِ امروز به سودِ حجاب و تقویت آن نیست. با افزایش فاصلۀ بلوغِ جنسی و بلوغِ اقتصادی و بالارفتن سن ازدواج، بی‌میلی جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده، افزایش میزان جدایی (چه عاطفی و چه رسمی/قانونی)، گسترش خانواده‌های تک نفره، جمعیت قابل ملاحظۀ افراد مجرد قطعی، رواج ازدواج سفید(هم‌باشی یا هم‌بالینی)، خیانت و سایر آسیب‌های اجتماعی، بی‌تردید پوشش و حجاب هم دچار دگرگونی می‌شود و نمی‌تواند بی‌تناسب با سایر بخش‌های این نابسامانیِ کلان باشد.
 به بیان دیگر، چرا انتظار داریم از چنین شرایطی، میوۀ دیگری بچینیم؟ آیا سایر پدیده‌های مرتبط با پوشش در شرایط به‌هنجاری است که حجاب در شرایط مناسبی باشد؟ بررسی مسالۀ پوشش و حجاب جدای از سایر پاره‌های حیات جمعی انسان‌ها نادرست است.
 مدت‌هاست حجاب کشف شده!
از تمام این‌ها که بگذریم، مگر این‌که اکنون وجود دارد، «حجاب» است که کسانی نگران کشف آن هستند!؟ به‌نظر می‌رسد مدت‌هاست که دیگر حجاب، اجباری نیست. ولی گویا این بار هوشمندانه‌تر رفتار می‌شود و قرار نیست مانند اجباری‌شدنِ حجاب در نخستین سال‌های پیروزی انقلاب، زمان و تاریخ مشخصی برای کشف آن اعلام شود.

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    


برچسب ها: بدحجابی، حجاب، پوشش کارمندان، پوشش، مطالعات فرهنگی، تهاجم فرهنگی، شورای عالی انقلاب فرهنگی،

من فرزند فقرم ...

 

  بسم الله الرحمن الرحیم  


 

   من فرزند فقرم ... 

 

  جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید 
 

 

  در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیر نشین در شهر واشنگتن دی سی، صبح زود مردم آن منطقه که اکثرا کارگران معدن و یا صاحب مشاغل سخت بودند از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند.
زنان و مردانی که تفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف آنها زندگی نمی کردند! بلکه به اجبار زنده بودند، ریاضت می کشیدند تا نمیرند...
آن روز طبق معمول مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند، نمی دانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه باز می گردند و یا باید با دستان خالی به خانه های محقرانه شان بروند و شرمنده فرزندانشان شوند...
با این افکار خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان! صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید...
آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر را از رفتن باز نگه داشت...
اکثرا آنها با اینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند ولی بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن اجرای کوچک بود جمع شدند.
حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند، خندیدند و به خاطراتشان فکر کردند...
سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی سی و پنج ساله بود کارش که تمام شد ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد اما در میان تشویق بی امان مردم و همان حال و احوال همه را به صف کرد و به همگی که حدود سیصد نفر بودند مقدار پولی داد و سپس در حالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و آنجا را ترک کرد تا مردمان فقیر از فردا این ماجرا را همچون افسانه ها به دوستانشان بگویند...
اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست سی پنج ساله کسی نیست جز جاشوا بل، یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که سه روز قبل بلیت کنسرتش هر کدام صد دلار به فروش رفته بود...
فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت: من فرزند فقرم، آن روز وقتی در اجرای کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که تهی دستان را از یاد برده ام به همین خاطر به آن محله فقیر نشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیم را تکرار کردم، بعد از آن هم وقتی متوجه شدم که اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند تمام پولی که از کنسرت نصیبم شده بود را در میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم ...

 

 تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی    

این صداوسیما، صداوسیمای وقاحت است ...



  این صداوسیما، صداوسیمای وقاحت است ...   


یک عضو کمیسیون فرهنگی مجلس می‌گوید: این صداوسیما، صداوسیمای وقاحت است، وقتی مردم نان برای خوردن ندارند کارشناس سیما پیشنهاد ماساژ پای آقایان را با شیر می‌دهد.

اعتمادآنلاین| یک عضو کمیسیون فرهنگی مجلس با اشاره به مصوبه کمیسیون تلفیق برای اختصاص ۱۵۰ میلیون دلار از منابع صندوق ذخیره ارزی به صداوسیما از عملکرد این سازمان انتقاد کرد.

پروانه سلحشوری نماینده مجلس گفت: این صداوسیما، صداوسیمای وقاحت است، وقتی مردم نان برای خوردن ندارند کارشناس سیما پیشنهاد ماساژ پای آقایان را با شیر می‌دهد.

وی‌افزود: مجلس شورای اسلامی علیرغم مخالفت تعدادی از نمایندگان در برنامه ششم توسعه، ۷ دهم درصد از بودجه عمومی را به صدا و سیما اختصاص داد.

سلحشوری یادآور شد: در بودجه ۹۷ هم که کلیات آن به تصویب رسید قرار بر این است که ۱۵۰ میلیون دلار از منابع صندوق ذخیره ارزی به این نهاد اختصاص یابد.

منبع: عصر ایران