بسم الله الرحمن الرحیم
شما هم در این آشغالپراکنی بیتقصیر نیستید
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
خبرآنلاین،
وبلاگ حسین آخانی : این یادداشت پاسخی است به آقای
ضرغامی رئیس سابق رسانه ملی که به درستی به وضع اسفناک
زباله در ایران اعتراض کردهاند.
ولی ظاهرا فراموش
کرده اند که ایشان 10 سال مسئولیت بزرگترین دستگاه
فرهنگی و اطلاع رسانی کشور را به عهده داشتند و در
کاشت محصول فعلی این کشور بی نقش نبودند.
آقای
ضرغامی رییس اسبق رسانه ملی میگوید:
«خیر سرمون
امروز خواستیم کنار این رودخانه زیبا عکس بیندازیم!
دیر بجنبیم این حصر آشغالی و آلودگی محیط زیست ما را
خواهد کشت! کسانی که در این تعطیلات به دبی و استانبول
و باکو و دیگر کشورهای همسایه می روند و ساحل سازیهای
زیبای آنجا را می بینند میپرسند، چرا؟! حالا ساحل
سازیهای به عمق 100 متر و طول چند کیلومتر پیشکش،
لااقل فکری برای آشغالهای مخرب طبیعت بکنیم. مشکل نه
بی آبی است و نه کمبود بودجه، نه به تحریم بر میگردد
و نه به توطئههای شیطان بزرگ! شاخ غول را نمیخواهیم
بشکنیم، میخواهیم در 40 سالگی انقلاب، آشغالها را
جمع کنیم! »
خدا را شکر میکنم که رئیس سابق صدا و سیما که 10 سال
آن هم در دوران طلایی احمدی نژادی رئیس بزرگترین
سازمان فرهنگی ایران با 75 میلیون مخاطب بودند کمی از
مسئولیتهایشان کم شده و فرصت پیدا کردهاند ایران
گردی کنند و عکس یادگاری هم بیاندازد.
بازهم خدا را
شکر هنوز گردنشان راست نمانده است و توان چرخش به این
طرف و آن طرف را دارند و با کمی کج کردن متوجه شدهاند
که وای مصیبتا، بعد از چهل سال چه آشغال دونی درست
کردهایم.
بازهم خدا را شکر رئیسی که شب و روز کارش این بود که
اگر گربهای در آمریکا سینه پهلو میکرد، در تلویزیون
بارها و بارها و در پر بینندهترین ساعات نشانش میدادند
حالا فهمیده که مملکت خودمان چه خبر است. اما از خود
نمیپرسند یکبار همکارانش جرات نداشتند زشتیهای
سرزمین خودی خود را نشان دهند و به مردم بگویند: بابا
زباله و پلاستیک در بکرترین نقاط کشور غوغا میکند.
جناب ضرغامی عزیز: باور کنید من سیاسی نیستم. از زمانی
که در کنار کار حرفهای دانشگاهیم به سفرهای علمی به
اقصی نقاط ایران و دهها کشور جهان رفتهام، مرتب در
مورد این پلاستیک پراکنی نوشتهام و گفتهام.
حتی یک
بار در زمانی که شما رئیس بودید در یک برنامه دست چندم
پیشنهاداتم را دادم. ولی آن برنامه در ساعات نیمه شب
پخش شد و خودم هم خواب بودم! دستگاه تحت امر شما به
امثال ما اجازه نمیدادند در ساعات پر مخاطب و یا
برنامههای زنده خبری راه پیدا کنیم، بخصوص اگر میخواستیم
نقدی بکنیم. اگر مطلبی گفته میشد سیاه نمایی تلقی میشد
و همکاران شما میگفتند که اجازه پخش ندارد و سانسور
میشد.
الان اگر گاهی به ما فرصت میدهند حرف بزنیم بیشتر به
این خاطر است که بدشان نمیآید دولت را خراب کنند و به
همین دلیل گاهی به ما فرصت می دهند «فقط از دولت»
انتقاد کنیم. به خاطر میآورم در همان برنامهای که در
نیمه های شب پخش شد گفتم «بهترین راه زباله زدایی از
این سرزمین مجبور کردن تولید کنندگان آب معدنی و
نوشابه به اخذ گرویی از بطریها است. آنها آب مفتی میفروشند
و طبیعت کشور را آلوده میکنند. لااقل وظیفه جمع آوریش
هم به عهده خودشان باشد».
همین چند ماه پیش که بودجه در مجلس بود پیشنهاد دادم
که بیایید بجای گرفتن پول زیاد برای خروجی از مردم و
تحمیل انواع گرانیها، عوارض پلاستیک وضع کنید تا مردم
کمتر از این پلاستیکها استفاده کنند و کم کم طبیعت
ایران از این بلا نجات پیدا کند و مردم ما به جای رفتن
به خارج در همین کشور بمانند. راهی که بسیاری از
کشورهایی که شما در نوشتهتان ازشان تعریف کردهاید
رفتهاند.
حالا نشد، دست رو دست نمیگذارم. همین که این مطلب شما
را در خبر آنلاین خواندم، دست به قلم بردم و میخواهم
با شما همراهی کنم.
بیایید ما هم همصدا با کاوه مدنی
با چالش «بی زباله» همراه شویم. شما دوست و رفیق در
مقامات مملکتی، نمایندگان مجلس و تولید کنندگان کلان
این زبالهها کم ندارید (سالها سیمای شما برای تولیدات
آنها تبلیغ کرده است). هم میتوانید بهشان بگویید که
یک هفته همه مردم از بسیج، سپاه، ارتش، دانشجو، سرباز،
دانش آموز گرفته تا امام جمعه، نماینده، فرمانده، مدیر
کل، وزیر، استاد و معلم همه با هم دست به دست دهیم اول
این زبالههایی که خودمان ریختهایم را جمع کنیم. دوم
از مسئولین مربوطه دولتی و قانونگذاری بخواهیم با
قانون زباله را ریشه کن کنند. من تصویب سه قانون زیر
را برای پاکسازی ایران لازم میدانم.
1. کلیه تولید کنندگان بطریهای آب معدنی و نوشابه و
بسته بندیهای مشابه وظیفه دارند یا به طور مستقل و یا
با همکاری هم بطریهای تولید شده را با اخذ گرویی
مجددا تحویل بگیرند.
2. به ازای هر کیسه پلاستیکی، ظرف یک بار مصرف و یا
بسته بندی نامتعارف پلاستیکی مبلغ 100 تومان عوارض
محیط زیستی دریافت شود. نیمی از درآمد آن را برای
ایجاد صنایع بازیافت و پاکسازی طبیعت و نیمی هم برای
توسعه حمل و نقل عمومی ریلی مورد استفاده قرار گیرد.
مردم اگر با وسائل حمل و نقل عمومی سفر کنند اینقدر
آشغال اینور و اونور نمیریزند.
3. زباله ریزی در طبیعت تابع جریمه نقدی باشد و همه
ضابطان قضایی از پلیس تا محیطبان و جنگلبان اجازه
اعمال قانون با کمک شماره ملی داشته باشند.
امیدوارم شما هم ضمن پیوستن به چالش «بی زباله» از
روابط گسترده خود در نتیجه بخشی این پیشنهادات استفاده
و انشالله همه ما سال آینده کشوری کم زباله را به چهل
و یکمین سال انقلاب تحویل دهیم. قول بدهید با هم در
کنار یک رودخانه تمیز یک عکس یادگاری بگیریم. بسمالله.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
هر بانوی تحصیلکردهای باید سرکار برود؟
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
(((
یادش بخیر ... پدر بزرگها وُ مادر بزرگهای ما، پدر
مادرهای ما با وجود اینکه خیلی از تسهیلات زندگی
امروزی را نداشتند، با آن زندگی سَر وُ ساده، چقدر
دلخوشتر بودند وُ آرامش بیشتری داشتند ... همه اینها
هم بخاطر این بود که قدر داشته-هایشان را میدانستند وَ
قانع بودند ؛ این با بی-تفاوتی وَ تلاش نکردن برای
رفاه بیشتر، خیلی تفاوت دارد. اصل مسأله این بود که
اهل زیاده-طلبی وَ در واقع، اهل ناشُکری نبودند. مخارج
زندگی بدوش مَردها بود وَ خانمهای خانه هم علاوه بر
خانه-داری، اگر می-توانستند یا لازم بود که کمک-خرج
زندگی باشند، در همان خانه دست بکار میشدند، از خیاطی
وُ گلدوزی وُ قالیبافی گرفته تا پاکت-سازی که کمترین
درآمد را داشت. مثلا، خانواده-ی پُرجمعیت وَ فقیری بود
که در بهار وُ تابستان همگی دست بکار «بادبادکهای
کاغدی» میشدند وَ در فصلهای دیگر به نوعی کمک-خرج
خانواده بودند، مرد یا مردان خانه هم در بیرون بکاری
مشغول بودند. جان کلام اینکه با کمترین اختلاف، چرخ
زندگی را با همدلی میچرخاندند ... اگر پس-اندازی هم
برای تفریح وُ سفر داشتند که نور ِ علآ نور بود وُ به
تناسب وُسع-شان گاهگاهی به زیارتگاهای نزدیک وُ دور
میرفتند. تفریحاتی مثل سینما وُ تئاتر، بیشتر بخاطر
مسائل فرهنگی وَ اقتصادی، کمتر خواهان داشت. راستی
داشت یادم میرفت، بعضیها به باغ ملی (همان پارک امروزی)
هم سَری میزدند، البته اگر شرایط این تفریح
مُیَسًـر بود. مهمانی دادن شام یا ناهار برای
خانواده-های فقیری که قوُت روزانه-شان هم نسیه یا «قسطی»
بود، به ندرت پیش میآمد ؛ در خانواده-های متوسط هم
سالی چند بار مهمانی دادن بیشتر اتفاق نمی-افتاد، آن
هم با سادگی وَ به دور از تجملات؛ مثلا دَمپُختَک
عدس-پلو یا پلو با قُرمه-سبزی وَ یک نوع میوه-ی آن فصل،
چیزی مثل هنداوانه یا انار ... خرید گوشت یا مُرغ هم
بآ آن درآمدهای پایین، در کمال قناعت مدیریت میشد.
خرید جهیزیه-ی عروس هم از چند دست لحاف وُ تشک، تعدادی
ظرف وُ ظروف اولیه، چراغ خوراکپزی ِ، وَ یک تخته قالی
تشکیل میشد ... خانوادهای فقیر که توان خرید قالی را
نداشتند ، بزحمت دو تخته گلیم ارزان-قیمت میخریدند.
جشن عروسی هم که بعهده-ی داماد بود، عمدتاٌ در خانه-ی
عروس یا همسایه وُ آشنا، با ساده-ترین وسایل پذیرایی
که شامل شربت وُ شیرینی میشد برگزار میگردید.
خانواده-ای که بضاعت ضعیفی داشت، جشنی نمیگرفت وَ بعد
از فرستادن جهیزیه، عروس وُ داماد را عده-ای با صدای
ذَف وُ دایره وُ سلام وُ صلوات به خانه-ی بخت
می-فرستادند. _
عـبـــد عـا
صـی
)))
میگنا، سیمین جم
: این سؤال را از خانمهای تحصیلکرده و متأهلی
پرسیدهایم که همسر و فرزند را به کار و شغل بیرون از
منزل ترجیح دادهاند.
هم لیسانس دارم هم خانهدارم و اوضاع هم خوب است
هانیه فریس آبادی
29 ساله ، لیسانس ، خانهدار
لیسانسم را که گرفتم با مرد مورد علاقهام ازدواج کردم.
مردی که تحصیلات دانشگاهی نداشت، اما اهل کار بود و تا
دلت بخواهد شعور و مهربانی داشت. یک سال بعد از ازدواج
بچهدار شدم و حالا یک همسر مهربان، یک کوچولوی زیبا و
یک زندگی جمع و جور دارم که با هیچ چیزی در دنیا عوض
نمیکنم. وقتی تصمیم به ازدواج گرفتم پدر و مادرم
اصرار داشتند که همسرم شرط کارکردن مرا حتماً در شروط
ضمن عقد بپذیرد و بعد از ازدواج هم مصر بودند که من
کار کنم. آنها میگفتند اگر قرار بود خانهدار شوی پس
چرا وقت و هزینه گذاشتی و درس خواندی و مدرک گرفتی؟ من
برای آنها و تمام کسانی که این سؤال را از من میکردند
یک جواب بیشتر نداشتم و ندارم:«لیسانس خانهدار خانه
را بهتر اداره میکند.» من واقعاً به حرف خود اعتقاد
عمیق دارم. دختری که دانشگاه میرود به هر حال دانش و
توانمندی بیشتری پیدا میکند و این داشتهها را میتواند
در زندگی شخصی و در خانوادهای که تشکیل میدهد به کار
بگیرد و به نحو مفیدی استفاده کند. اصلاً چرا این
ذهنیت کلیشهای وجود دارد که دختران تحصیلکرده حتماً
باید کار کنند؟ به نظرم دختر تحصیلکرده قدرت تعامل و
درک بیشتری دارد و همین میتواند در زندگی مشترک تأثیر
مثبت داشته باشد.
فعلاً نیازی به کار کردن من نیست
مرضیه سلیمی
27 ساله ، لیسانس ، خانهدار
دارم خودم را برای مسافر کوچولویی آماده میکنم که چند
ماه دیگر از راه میرسد و خانواده خوشبخت دونفره ما را
یک خانواده خوشبخت سه نفره میکند. وقتی ازدواج کردم
همسرم گفت با کارکردنت مشکلی ندارم، ولی اگر خسته و
کوفته از سرکار بیایی و هر روز بگویی حوصله ندارم
اوقات هر دوی ما تلخ میشود. حرفش منطقی بود، به ویژه
آنکه از نظر مالی هم مشکل نداشتیم و نیازی به کارکردن
من نبود. گفتم اگر من کار کنم گوشهای از زندگی را میچرخانم.
گفت فعلاً که نیاز مالی نداریم ولی اگر روزی دچار مشکل
شدیم خودم برایت کار خوب پیدا میکنم تا کمک خرج خانه
شوی. حالا که با خودم فکر میکنم میبینم با یک گفتوگوی
ساده از مشکلی که ممکن بود پیش آید جلوگیری کردیم و در
عین حال هر دویمان راضی و قانع شدیم. در واقع معتقدم
کار کردن زنان حتی اگر تحصیلکرده باشند باید توجیه
منطقی داشته باشد. اگر زن خانه در رسیدگی به همسر و
فرزندش کوتاهی نکند و در عین حال از نظر اقتصادی واقعاً
نیاز به کارکردن او باشد مشکلی نیست، ولی اگر کارکردن
زن به خودش و خانواده کوچکترین لطمهای بزند خب بهتر
است قید کارکردن را بزند. کارکردنی که بخواهد آرامش
خانواده را بر هم بزند بهتر است که نباشد.
همسر و مادر خوب مفیدترین فرد جامعه است
شیوا رحیمی
فوق لیسانس ، 34 ساله ،خانهدار
همسرم هیچ مشکلی با کار کردن من ندارد. از همان بدو
ازدواجمان این موضوع را به اختیار خودم گذاشت و من هم
با وجود دارا بودن مدرک فوق لیسانس و پیشنهادهای متعدد
شغلی، قید کار دائم را زدم، ولی گاهی دورکاری یا کار
پروژهای میکنم که البته با همکاری و راهنمایی همسرم
انجام میدهم. جالب اینجاست حالا هم که دو فرزند سه و
شش ساله دارم همسرم گاهی میگوید:«اگر احساس کردی نیاز
به کارکردن داری تعارف نکن، من در کنارت هستم.» این
برخورد او همیشه موجب دلگرمی من شده و احساس نمیکنم
که دست و پای مرا بسته است. به نظرم اکثر دختران پس از
ازدواج ترجیح میدهند یک زندگی آرام و بدون استرس
داشته باشند و کارکردن دقیقاً نقطه مقابل آرامش و عامل
استرس است، اما اینکه روی کارکردن پافشاری میکنند در
موارد بسیاری به دلیل نگاه سلبی و تغییر ناپذیر شوهران
به کارنکردن زنان است، در حالی که اگر مردان کمی در
این زمینه حوصله و انعطاف به خرج دهند خیلی از خانمها
در همان چند سال اول اشتغال خسته شده و قید کار را
خواهند زد. بسیاری از بانوان خودشکوفایی و مثبت بودن
برای جامعه را در کارکردن میبینند، در حالی که به نظر
من میتوان با فعالیتهای اجتماعی متعدد برای جامعه
مفید بود. از این که بگذریم مفیدترین و مؤثرترین نقش
زن این است که فرزندان خوب تربیت کند. زنی که به مرد
خود آرامش دهد و با حضور فعال و پر رنگ در خانه خیال
مرد را از بابت تربیت و آرامش بچهها راحت کند با
انگیزه و فراغ بال بیشتری فعالیت خواهد کرد و ضریب
مفید بودن او برای جامعه بالا خواهد رفت. در واقع زنان
با ایفای درست نقش مادری و همسری، بدون آنکه در ادارهای
صبح تا شب کار کنند و انرژی شان تحلیل رود با انگیزهسازی
برای همسر و با تربیت فرزندان بانشاط بیشترین سهم را
در خدمت به جامعه ایفا خواهند کرد.
*در این رابطه نظر شما چیست؟ کامنت بگذارید
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
آماری از خودکشی بیماران افسرده وَ معتادین ...
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
میگنا: دکتر شهرام بختیاری با تاکید بر
رابطه
مستقیم اعتیاد با افسردگی و اختلالات رفتاری گفت:
اعتیاد، یک اختلال روانپزشکی پیچیده است و همانند سایر
اختلالات روانپزشکی، هم عوامل زیستی و هم عوامل محیطی
در پیدایش آن دخیل هستند.
وی ادامه داد: اعتیاد بیماری مغز است، یعنی فرآیند
حیاتی که رفتار اختیاری مصرف مواد را به مصرف جبری
مواد تبدیل میکند و این، ریشه در تغییرات به وجود
آمده در ساختار اعصاب مغز مصرفکننده دارد.
این متخصص روانپزشکی بیان کرد: قسمتهای مختلفی از مغز
از جمله مراکز پاداش و سیستمهای افیونی و کاتکول
آمینی و بویژه دوپامین در بروز اعتیاد به مصرف مواد
مخدر دخیل شناخته شدهاند که به نوبهی خود تحت تاثیر
عوامل ژنتیک هستند.
بختیاری افزود: به علت پیچیدگی مغز، مواد در افراد
مختلف تاثیرات متفاوتی را ایجاد میکنند و بسته به نوع
صفات شخصیتی و وضعیت روانی، هر فرد پس از مصرف، احساس
متفاوتی را تجربه میکند.
وی بیان کرد:
افسردگی در بین مبتلایان به سوء مصرف و
وابستگی به مواد بسیار شایع است.
در بسیاری موارد، فرد
جهت کاهش هر چند موقت علائم آزاردهنده افسردگی و ایجاد
احساس لذت و سرخوشی به شکل خود درمانی به مصرف مواد
اعتیادآور روی میآورد و با مصرف مکرر جهت رهایی از غم
و ناراحتی مصرف اختیاری مواد به مصرف جبری تبدیل شده و
بیماری اعتیاد آغاز میشود که خود در طولانی مدت
افسردگیزا بوده مشکلات قبلی را تشدید میکند.
دکتر بختیاری؛ درباره گرایش مصرف مواد در افراد افسرده
گفت: به علت سبب شناسی مغزی و روانی مشترک افسردگی و
اعتیاد، افسردگی با مصرف اغلب مواد رابطه داشته و
در
بین معتادان به همه انواع مواد اعتیادآور افسردگی شایع
است و تا حدود نیمی از کسانی که سوء مصرف مواد افیونی
(مخدر) و یا الکل دارند زمانی در طول عمر خود اختلال
جدی افسردگی را تجربه کرده اند.
وی بیان کرد: داروهای آمفتامینی که امروزه در درمان
اختلال بیش فعالی کاربرد دارند، ابتدا در درمان افسرگی
بکار رفتهاند ولی امروزه به علت احتمال اعتیادآوری و
نیز عوارض روانی و تشدید افسردگی کاربرد بسیار محدودی
در این مورد دارند.
بختیاری از پیامدهای افسردگی و مصرف همزمان نام برد و
ادامه داد: اغلب مواد اعتیادآور در مصرف طولانی مدت
موجب تاثیر منفی بر عملکرد مغزی و ایجاد اختلالات
روانی ثانویه مختلف از جمله اختلالات خلقی و افسردگی
میشوند و به علت اینکه مصرف مواد اعتیادآور از طریق
مراکز مغزی و عملکردهای شیمیایی که خود در بروز
افسردگی دخیل هستند اثر میگذارند، مسلما مصرف همزمان
آنها در بیماران مبتلا به افسردگی پس از مدتی موجب
آسیب مناطق و سیستمهای پاداش و لذت مغز و نهایتا منجر
به تشدید افسردگی میشود.
وی گفت:
مصرف مواد اعتیادآور فرد را به خودکشی مستعد
میکند و احتمال انجام خودکشی موفق در بین آنان ۲۰
برابر افراد عادی است و حدود ۱۲ تا ۱۵ درصد مبتلایان
به سوء مصرف مواد اقدام به خودکشی میکنند و این میزان
در افراد با سابقه افسردگی بیشتر است.
همانند افراد عادی ممکن است سایر اختلالات روانی نیز
در بیماران افسرده مصرفکننده (البته باشدت بیشتر) از
جمله اختلالات اضطرابی، اختلالات خواب، مشکلات جنسی،
اختلالات توهمی و جنونآمیز بوجود آید.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع
متن،
یا عنوان
اصلی،
به پیوند فوق اشاره
کنید
به
گزارش اعتدال، «جمهوری اسلامی»
نوشت: این اتفاق تلخ و شکننده یکی از اشتباهات بزرگ و
جبرانناپذیر نظام اسلامی بود که دیگر نباید تکرار
بشود.
همان طوری که میدانید اساس این جریان بر پایه
هتک حرمت و تحقیر بزرگان انقلاب و لجنپراکنی علیه
نظام شکل گرفت؛ اگر چه در ظاهر با شعارهای ارزشی و
انقلابی سر بیرون آورد.
ماهیت و هویت سرکرده این جریان انحرافی از همان اول
برای صاحبان بصیرت واقعی محرز بود. وی شرایط لازم برای
ریاست جمهوری را نداشت. او نه رجل سیاسی بود و نه رجل
دینی اما با کمال تاسف، صاحبان قدرت و برخی محافل خاص
که حداقل نیم قرن از زمان خود عقبتر هستند، این آدم
را به میدان سیاست آوردند و این لباس گشاد را بر هیکل
وی پوشانیدند، با نقل معجزات و کرامات ساختگی اذهان
ملت را به اشتباه انداختند و او را بر گرده مردم و
نظام سوار نمودند.
هر چه
دلسوزان نظام فریاد برآوردند و ندا سر دادند که این
جریان مشکل اعتقادی، اخلاقی و رفتاری دارد، مظلومانه
متهم به بیبصیرتی شدند. نگارنده بارها تذکر داد و
نوشت که آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان سمبل
روحانیت انقلابی و از بنیانگذاران نظام در نگاه این
جریان، خاکریز اول فرض شده و اگر این خاکریز فرو بریزد
و صدمه ببیند، آنوقت هدف بعدی خود رهبری و اصل نظام
خواهد بود اما افسوس از گوش شنوا!
البته پیشبینی این مسائل به قدری روشن بود که هیچ نیازی به علم غیب، علم جفر
و اسطرلاب نداشت.
امروز بعد از
۱۲ سال به همان نکته رسیدهایم و شاهدیم که سردمداران
این جریان انحرافی، اصل نظام، رهبری و ولایت فقیه و
حوزه و روحانیت را نشانه گرفتهاند. الحمدلله نفاق پشت
پرده اینان با عملکردهای جاهلانه و ناشیانه از قبیل
نامههای کنایهای و طعنهآمیز به رهبری برای همه
برملا و آشکار شد.
به نظر میرسد در تنبیه اینان چوب خدای متعال اگر چه بیصدا میباشد ولی در
افشای چهره واقعی و رسوایی آنان بسیار نافع، کار ساز و
کافی خواهد بود. در اینجا لازم است از درایت و بصیرت
ستودنی و تیزبینی و صلابت و شجاعت آیتالله هاشمی
رفسنجانی در برابر این جریان یادی کنیم و بر ساحتش سر
تعظیم فرود آوریم که این فقیه مجاهد و مفسر با بصیرت
یکتنه و مدرسوار در مقابل آنان ایستاد و در جهت دفاع
از حریم حوزه و روحانیت و نظام از آبرو و حیثیت خود و
خانواده هزینه کرد و در پاسخ به درخواست یکی از
مسئولین برای حمایت از دولت احمدینژاد گفت:
«بگذارید من
یک روحانی مخالف این دولت بمانم تا فردا نگویند که
تمام روحانیت خود را هزینه این آدم کرد!»
او این پیکار را به صورت مظلومانه و صبورانه ادامه داد
و به آخر رسانید. البته اینان وقتی چنگ کینه و کدورت
به صورت هاشمی زدند از همان ساعات کوس رسواییشان نیز
آغاز شد چرا که به قول مولوی در مثنوی:
چون خدا خواهد که پرده کس دَرَد - میلش اندر طعنه پاکان بَرَد
این تقدیر الهی است و بهتراز این نمیشود، اما چند
نکته را باید توجه کرد:
۱. سردمداران این جریان اگرچه ماهیتشان بر همه روشن شد و اکنون هیچ جایگاهی
در میان مردم ندارند اما
باید توجه داشت در آن هشت سال سیاه، فرهنگ مسمومی که
اینان در جامعه ترویج کردند هنوز هم وجود دارد.
نشردروغ، آبرو بردن از انسانهای شریف و خدوم، دشنام و
هتاکی به محترمین، ترور شخصیتی، اختلاف و بدبینی،
خودبزرگبینی، انحصارطلبی و تنگنظری از جمله این
رذائل اخلاقی است که این جریان با خود آورد و سالها
طول میکشد تا از سطح جامعه زدوده و برچیده شود.
متاسفانه بعضی طرفداران این جریان اغلب ویژگیهای
اخلاقی آنان را به ارث بردند و کاملا کپی آنان شدند.
آنهایی که گرفتار این رذائل هستند باید تلاش کنند از
آن رهایی یابند و الا چوب بیصدای سبحانی در نهایت به
سراغشان خواهد آمد و شاید هم آمده است و کسی خبر ندارد.
۲.
آنهایی که در پشت صحنه آقای احمدینژاد را آوردند اگر
چه ممکن است انگیزه بدی نداشتند ولی تجربه چهل ساله
انقلاب نشان داده است که این آقایان محترم برای میدان
سیاست و عمل و اجرا ساخته نشدهاند و همیشه هم در
تشخیص وظیفه دچار اشتباه میشوند. اینان همان کسانی
هستند که در دهه شصت مورد خطاب حضرت امام قرار گرفتند
که شما حتی نانوایی یک شهر کوچک را هم نمیتوانید
اداره بکنید. این آقایان محترم از نسل همان افراد نوعی
هستند که در دهه چهل حمام خزینهای حامل انواعِ ویروسِ
بیماری را بر حمام دوشی کاملا بهداشتی ترجیح داده و
فریاد وااسلاما سرمیدادند که سالها طول کشید تا از
این فضا بیرون بیایند. اینها امام موسی صدر را به خاطر
همکاری با مصطفی عقاد در ساخت فیلم «محمد رسولالله»
به انواع توپ تخریب و تهمت بستند اما بعد از چند سال
که این فیلم در ایران اکران شد بدون اینکه از وی خجالت
بکشند و حتی عذرخواهی کنند و حلالیت بطلبند به همراه
نوهها و نتیجهها پای تلویزیون نشستند و از تماشای آن
فیلم لذت بردند. به گزافه نگفتهایم اگر بگوییم اینها
قدرت پیدا کنند، تلگرام که هیچ حتی تلفن ثابت را هم
ازمردم مضایقه میکنند. فضای مجازی در نگاه اینان «بلای
جان مردم است!»
در حالی که خود این نگاه و تفکر، بزرگترین بلای جان
مردم شده و مانع از پیشرفت و توسعه این کشور، مردم و
انقلاب میباشد. اینها چون توانایی مدیریت و اجرا
ندارند و زمانشناس نیستند به ناچار دربرابر پدیدههای
نو همواره موضع منفی میگیرند. فلذا در مواقع سرنوشتساز
به خصوص ایام انتخابات باید هشیار و بیدار شد مبادا
این آقایان محترم دوباره احساس وظیفه! کنند و یک احمدینژاد
دیگر را بر گُرده مردم و نظام تحمیل نمایند.
هشت سال حاکمیت جریان افراطی، مردم، انقلاب و
نظام را از مبانی امام دور ساخت. علیرغم شعارهای
ارزشی و انقلابی که معلوم شد تنها ترفندی برای فریب
مردم بود، اخلاق، فضیلت و کرامت انسانی زیر پا نهاده
شد، دزدی، اختلاس، غارت بیتالمال، ترویز، ریا و دروغ
به اوج رسید، ناکارآمدی سر به فلک کشید و نظام متهم به
عدم شفافیت با مردم شد و دهها مشکل و معضل دیگر که
باید در جای خود به آن پرداخت.
باید به مکتب و مبانی حضرت امام بازمیگشتیم که الحمدلله این اقدام با دو
انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و ۹۶ بخوبی انجام گرفت. این
بازگشت در صورتی کامل خواهد شد که به افکار و اندیشهها
و سیره و سلوک حواریون امام توجه کنیم. ما معتقدیم
رئیسجمهور روحانی اگر برخی خناسان و دلواپسان بگذارند
میتواند تحت حمایت و اشراف رهبری بر بسیاری از مشکلات
کشور که از جریان انحرافی به ارث رسیده فائق آید.
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
بسم الله الرحمن الرحیم
جهت مراجعه به مرجع متن، یا عنوان اصلی، به پیوند فوق اشاره کنید
باران
که شدى مپرس ، این خانه ى کیست ... / سقف حرم وُ
مسجد وُ میخانه یکیست ...
باران که شدى، پیاله ها را نشمار ... / جام وُ قدح وُ کاسه وُ پیمانه
یکیست ...
باران! تو که از پیش خدا مى آیی / توضیح بده عاقل وُ فرزانه
یکیست ...
بر درگه او چونکه بیفتند به خاک / شیر وُ شتر وُ پلنگ وُ پروانه یکیست
با سوره-ى دل ، اگر خدا را خواندى / حمد وُ فلق وُ نعره-ى مستانه یکیست
این بى خردان، خویش ، خدا مى دانند / اینجا سند وُ قصه وُ افسانه
یکیست
از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار / در خلقت حق، رستم وُ موریانه یکیست
گر درک کنى خودت، خدا را بینى / درکش نکنى ، کعبه وُ بتخانه
یکیست ...
«مولانا»
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی